کلمه جو
صفحه اصلی

appear


معنی : ظاهر شدن، پدیدار شدن، طلوع کردن، خاستن، سر زدن، طالع شدن
معانی دیگر : به چشم خوردن، هویدا شدن، آشکار شدن، به نظر رسیدن، حضور یافتن، (نقشی را) بازی کردن، (در مورد نشریات) درآمدن، چاپ شدن

انگلیسی به فارسی

ظاهرشدن، پدیدار شدن


به نظر می رسد، ظاهر شدن، پدیدار شدن، طلوع کردن، خاستن، سر زدن، طالع شدن


انگلیسی به انگلیسی

فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: appears, appearing, appeared
(1) تعریف: to come into view; become visible.
مترادف: arise, emerge, show
متضاد: disappear, vanish
مشابه: come, come out, crop up, loom, occur, offer, plead, rise, show up

- We were walking through the woods, and a deer suddenly appeared just a few feet from us.
[ترجمه حامد] داشتیم از میان جنگل رد می شدیم که ناگهان یک آهو در چند قدمی ما ظاهر شد
[ترجمه Sogol] ما داشتیم در جنگل راه میرفتیم ناگهان یک آهو در چند قدمی ما ضاهر شد
[ترجمه 😍😍N😍😍] در میان جنگل قدم میزدیم ناگهان گوزنی چند قدم جلو تر از ما ظاهر شد
[ترجمه 🤩🥰] ما داشتیم در جنگل راه می رفتیم و ناگهان یک اهو در چند قدمی ما ضاهر شد
[ترجمه Alone] ما داشتیم در جنگل راه می رفتیم که ناگهان یک آهو در چند قدمی ما ظاهر شد
[ترجمه ترگمان] داشتیم از میان جنگل قدم می زدیم و یک گوزن ناگهان چند قدم از ما فاصله گرفت
[ترجمه گوگل] ما از طریق جنگل رفتیم و یک آهو ناگهان چند پا از ما ظاهر شد

(2) تعریف: to seem.
مترادف: look, seem
مشابه: come across, feel, sound

- He is older than he appears.
[ترجمه ترگمان] او بزرگ تر از آن است که به نظر می رسد
[ترجمه گوگل] او بزرگتر از او به نظر می رسد
- She appeared to be upset, so I asked what was wrong.
[ترجمه الا] به نظر می رسید او ناراحت باشد، پس پرسیدم مشکل چیست
[ترجمه ترگمان] او به نظر ناراحت می امد، بنابراین پرسیدم چی شده
[ترجمه گوگل] او ظاهرا ناراحت شد، بنابراین پرسیدم اشتباه چیست
- It appears as if they've changed their minds.
[ترجمه مهشید] به نظر میرسد که نظر آنها تغییر کرده
[ترجمه ترگمان] انگار که نظرشون عوض شده
[ترجمه گوگل] به نظر می رسد که ذهنشان تغییر کرده است
- There appears to be a problem with your internet connection.
[ترجمه ترگمان] به نظر می رسد که در ارتباط اینترنتی شما مشکلی وجود دارد
[ترجمه گوگل] به نظر می رسد مشکل اتصال اینترنت شما وجود دارد

(3) تعریف: to be likely to be true or to have happened.

- It appears that your application was never actually processed.
[ترجمه ترگمان] به نظر می رسد که برنامه شما هرگز پردازش نشده است
[ترجمه گوگل] به نظر می رسد درخواست شما هرگز در واقع پردازش نشد

(4) تعریف: to come before the public, as a book or performer.
مترادف: come out
مشابه: perform, show up

- Some of the greatest jazz musicians will be appearing at the festival.
[ترجمه ترگمان] برخی از بزرگ ترین موسیقیدانان جاز در این جشنواره ظاهر خواهند شد
[ترجمه گوگل] برخی از بزرگترین نوازندگان جاز در جشنواره حضور خواهند داشت
- She has appeared in numerous films, but this is her first time on Broadway.
[ترجمه ترگمان] او در فیلم های متعددی ظاهر شده است، اما این اولین بار در خیابان برادوی است
[ترجمه گوگل] او در فیلم های متعدد ظاهر شده است، اما این اولین بار او در برادوی است

(5) تعریف: to come into existence.
متضاد: disappear

- New species of plants and animals began to appear in abundance during this period.
[ترجمه ترگمان] گونه های جدید گیاهان و حیوانات در طول این دوره به وفور دیده شدند
[ترجمه گوگل] گونه های جدید گیاهان و حیوانات در طول این دوره در فراوانی ظاهر شدند

• come into view; seem
when something appears, it moves into a position where you can see it.
when something new appears, it begins to exist or becomes available.
when someone appears in a play or show, they take part in it.
when someone appears before a court of law, they go there to answer charges or to give information.
if someone or something appears to have a particular quality or appears to do something, they give the impression of having that quality or of doing that thing.

دیکشنری تخصصی

[حقوق] حضور یافتن (در دادگاه)، اثبات شدن، به عنوان دلیل ارائه شدن، به نحو مقتضی در دادگاه مطرح شدن
[ریاضیات] ظاهر شدن، قرار داشتن، به نظر رسیدن، نشان دادن

مترادف و متضاد

ظاهر شدن (فعل)
appear, become visible, become manifest, become clear, be developed, become evident, be revealed

پدیدار شدن (فعل)
appear, emerge

طلوع کردن (فعل)
rise, appear, arise, bloom

خاستن (فعل)
rise, appear, get up

سر زدن (فعل)
appear, drift in, be committed, drop in, originate, visit, call on

طالع شدن (فعل)
rise, appear

come into sight


Synonyms: arise, arrive, attend, be present, be within view, blow in, bob up, break through, breeze in, check in, clock in, come, come forth, come into view, come out, come to light, crop up, develop, drop in, emerge, expose, issue, loom, make the scene, materialize, occur, pop in, pop up, present, punch in, punch the clock, recur, ring in, rise, roll in, show, show up, spring, surface, time in, turn out, turn up


Antonyms: disappear, hide


seem


Synonyms: have the appearance, look as if, look like, occur, resemble, sound, strike one as


Antonyms: be real


be obvious, clear


Synonyms: be apparent, be evident, be manifest, be patent, be plain


be published; perform


Synonyms: become available, be created, be developed, be invented, come into being, come into existence, come on, come on stage, come out, enter, make an appearance, oblige, perform, play, play a part, present oneself, take part


جملات نمونه

1. appear in court
در دادگاه حاضر شدن

2. earthquakes appear to be increasing in frequency
ظاهرا تعداد زلزله ها رو به تزاید است.

3. viruses appear to have emerged in recent years
ویروس ها ظاهرا در سال های اخیر شناخته شده اند.

4. to appear out of thin air
غفلتا و به طور اسرارآمیزی ظاهر شدن

5. she studied to appear calm
سعی کرد آرام بنظر بیاید.

6. their failure to appear in court was to their disadvantage
خودداری آنها از حضور در دادگاه به ضررشان تمام شد.

7. the ominous clouds that appear on the horizon
ابرهای تهدید آمیزی که برافق ظاهر می شوند

8. they are billed to appear on the stage together
قرار است با هم بر صحنه ظاهر شوند.

9. literary giants beside whom we appear petty
غول های ادبی که در کنار آنان ما فسقلی به نظر می رسیم

10. the court subpoenaed him to appear as witness
دادگاه او را به عنوان گواه فراخواند.

11. the short-term effects of this drug appear to be good
آثار کوتاه مدت این دارو ظاهرا خوب است.

12. they killed him and artfully contrived that it should appear to be my doing
او را کشتند و با تردستی طوری عمل کردند که گویی من او را کشته ام.

13. on the day of her wedding, she was processed to appear in court
در روز ازدواجش او را به دادگاه احضار کردند.

14. you wrest the law so as to make your enemies appear guilty
شما به منظور گناهکار جلوه دادن دشمنانتان قوانین را تحریف می کنید.

15. Those days when we were together appear in my mind time after time, because they were so joyful, happy, blest, disappointing, sad and painful. I miss you ,and miss you so much. Do you know there is someone thinking of you and caring you all the time ? Your smiling eyes are just like the sparkling stars hanging on the curtain of my heart.
[ترجمه ترگمان]آن روزها که ما با هم بودیم، پس از گذشت زمان در ذهن من ظاهر شد، چون خیلی شاد بودند، شاد، نا امید کننده، نا امید کننده و دردناک دلم برات تنگ شده و دلم برات خیلی تنگ شده می دونی یه نفر به تو فکر می کنه و همیشه به تو اهمیت می ده؟ چشمان خندان شما درست مانند ستارگان درخشان است که بر پرده قلب من آویزان شده اند
[ترجمه گوگل]آن روزهایی که ما با هم در زمان ذهنمان ظاهر شدیم، زیرا آنها خیلی خوشحال، خوشحال، خوش تیپ، ناامید کننده، غم انگیز و دردناک بودند دلم برایت تنگ شده است آیا می دانید کسی که به شما فکر می کند و تمام وقت شما را تحت نظر دارد؟ چشمان خندان شما مثل ستاره های درخشان بر روی پرده قلب من است

16. Trust always can not stand test, appear so vulnerable.
[ترجمه ترگمان]اعتماد همیشه نمی تواند تست تحمل کند، به این شکل آسیب پذیر به نظر برسد
[ترجمه گوگل]اعتماد همیشه نمیتواند آزمایش را تحمل کند، به نظر میرسد آسیب پذیر است

17. Like sunlight, sunset, we appear, we disappear. We are so important to some, but we are just passing through.
[ترجمه ترگمان] مثل نور خورشید، غروب خورشید، ما ناپدید میشیم ما خیلی برای بعضی چیزها اهمیت داریم، اما ما فقط داریم از اینجا رد میشیم
[ترجمه گوگل]مثل نور خورشید، غروب خورشید، به نظر می رسد ما ناپدید می شویم ما برای بعضی ها بسیار مهم است، اما ما فقط از طریق عبور می کنیم

18. To an outsider it may appear to be a glamorous job.
[ترجمه ترگمان]برای یک غریبه ممکن است یک شغل پر زرق و برق باشد
[ترجمه گوگل]به یک بیگانه ممکن است یک کار فریبنده باشد

19. An excerpt from her new thriller will appear in this weekend's magazine.
[ترجمه ترگمان]گزیده ای از این فیلم ترسناک او در این آخر هفته به نمایش در خواهد آمد
[ترجمه گوگل]گزیده ای از هیجان انگیز جدید خود را در مجله آخر هفته نمایش داده خواهد شد

20. Will you suddenly appear, in a coffee shop around the corner, I will bring the smiling face, and you say, not to say once upon a time, just say, say to you, just say, long time no see.
[ترجمه ترگمان]آیا ممکن است ناگهان در یک مغازه قهوه در گوشه خیابان ظاهر شوید من صورت خندان و خندان را می آورم و شما می گویید فقط یک بار، فقط بگویید، مدت زیادی است که شما را نمی بیند
[ترجمه گوگل]آیا شما ناگهان ظاهر می شود، در یک کافی شاپ در اطراف گوشه، چهره لبخند را به ارمغان می آورم، و شما می گویید، یک بار به یک بار نمی گویند، فقط می گویند، به شما بگویم، فقط می گویند، مدت طولانی نمی بیند

21. The Democrats appear to have the election sewn up.
[ترجمه ترگمان]به نظر می رسد که دموکرات ها انتخابات را دوخته باشند
[ترجمه گوگل]به نظر می رسد که دموکرات ها انتخابات را به هم پیوند داده اند

22. She will appear in court tomorrow.
[ترجمه ترگمان]او فردا در دادگاه حاضر خواهد شد
[ترجمه گوگل]او فردا در دادگاه ظاهر خواهد شد

23. Things often appear chaotic to the outsider.
[ترجمه ترگمان]اغلب چیزها برای خارج از کشور آشفته و آشفته به نظر می رسند
[ترجمه گوگل]چیزهایی که اغلب برای بیگانه به نظر می رسند، به نظر می رسد

24. Most Conservative MPs appear happy with the government's reassurances.
[ترجمه ترگمان]اکثر اعضای پارلمان محافظه کار از اطمینان دولت راضی به نظر می رسند
[ترجمه گوگل]اکثر نمایندگان محافظه کار با اطمینان دولت مواجه می شوند

25. He was ordered to appear the following day, but absconded.
[ترجمه ترگمان]به او دستور داده شد که فردای آن روز ظاهر شود، اما فرار کرد
[ترجمه گوگل]او دستور داد روز بعد ظاهر شود، اما فرار کرد

Isfahan's tower appeared from a distance.

منار اصفهان از دور نمایان شد.


Signs of anger appeared on her face.

آثار خشم بر چهره‌ی او ظاهر شد.


Freckles appeared on her face every summer.

هر تابستان صورتش کک مکی می‌شد.


It appears that she was right.

به نظر می‌رسد که حق با او بود.


He appears to be in good health.

ظاهراً از سلامت کاملی برخوردار است.


He appeared in court twice.

او دوبار در دادگاه حاضر شد.


This is the first time he has appeared in class.

این اولین باری است که در کلاس پیدایش شده است.


She appeared as Lady Macbeth.

او نقش بانو مکبث را بازی کرد.


This magazine appears monthly.

این مجله هر ماه در می‌آید.


پیشنهاد کاربران

to be seen


نمودن، به نظر آمدن، نشان دادن

به منصۀ ظهور رسیدن

به نظررسیدن. پدیدارشدن

بوجود آمدن

به معنی ظاهر شدن

to perform or act

دیده شدن

ظاهر شدن

به نظر رسیدن - ظاهر شدن

ظاهر شدن در فیلم

نمایان شدن

1 سر برآوردن
2 ظاهرا، به ظاهر
there appears to be some mistake = ظاهرا اشتباهی رخ داده است

پدیدار شدن
Emerge

به نظر رسیدن
she appears beautiful
او زیبا به نظر می رسد 🕠

منتشر کردن

سروکلش پیدا شد

موجود بودن

. Appear means suddenly be shown in a place
________
Example : the sun usually appear in the sky about 6:00 a. m☀️


appear ( verb ) = emerge ( verb )
به معناهای: پدیدار شدن، ظاهر شدن، معلوم شدن، آشکار شدن

ظاهر شدن، پدیدار شدن
متضاد: disappear

ظاهریدن.
پدیداریدن.
پیداییدن.

حضور یافتن


کلمات دیگر: