کلمه جو
صفحه اصلی

compensation


معنی : جبران، تلافی، غرامت، جبران کردن، عوض، پاداش، تاوان، مزد
معانی دیگر : خسارت، پرداخت (در مقابل کار)، اجرت، (زیست شناسی) کمبود پوشی (جبران عیب بخشی از سازواره از راه تقویت بخش دیگر)، همبستگی، خنثی کردن

انگلیسی به فارسی

جبران، تلافی، پاداش، غرامت، تاوان


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
(1) تعریف: the act of compensating, or the condition of being compensated.
مترادف: payment, reimbursement, reparation, repayment, restitution
مشابه: amends, atonement, indemnification, settlement

(2) تعریف: something given or received in return or reparation for something else, such as wages for work or a cash settlement for injuries sustained.
مترادف: amends, indemnity, pay, recompense, redress, reimbursement, reparation, repayment, restitution, salary, satisfaction, wage
مشابه: benefit, emolument, fee, hire, money, offset, payment, profit, quid pro quo, remedy, return, reward, tender

• recompense, repayment; something done to make up for (a loss, deficiency or fault)
compensation is money that you claim from a person or organization to compensate you for something unpleasant that has happened to you.
a compensation is something that cancels out another thing that has had a bad effect.

دیکشنری تخصصی

[برق و الکترونیک] جبران؛ترمیم 1. اصطلاح پاسخ دامنه-بسامد تقویت کننده برای گسترش پهنای باند آن یا یکنواخت تر کردن پاسخ آن روی پهنای باند موجود . 2. وارد کردن اتمهای دهنده،به داخل نیمه رسانای نوع p یا اتمهای پذیرنده به داخل نیمه رسانای نوع-N . - تحصیح، جبران
[حقوق] غرامت، جبران خسارت، حق الزحمه، قیمت، عوض
[ریاضیات] پایاپای، تهاتر، جبران خسارت، حقوق و مزایا، جبران

مترادف و متضاد

repayment; rectification


جبران (اسم)
back, recovery, recoupment, relief, rectification, amends, compensation, restitution, recompense, reprisal, atonement, quid pro quo

تلافی (اسم)
incident, collision, amends, compensation, restitution, retaliation, revenge, reprisal, retort, retribution, repayment, revanche

غرامت (اسم)
fine, torment, anguish, compensation, restitution, recompense, reparation, dues, indemnification, mulct, compunction

جبران کردن (اسم)
quittance, compensation, retrieve

عوض (اسم)
substitute, exchange, change, shift, compensation, recompense, reparation, reward, quid pro quo, surrogate, succedaneum, stand-in

پاداش (اسم)
quittance, gratuity, testimonial, compensation, retaliation, retribution, meed, reward, remuneration, fee, comeuppance, guerdon

تاوان (اسم)
indemnity, fine, requital, compensation, reparation, mulct, penalty

مزد (اسم)
pension, compensation, reward, wage, fee, wages, hire

Synonyms: advantage, allowance, amends, atonement, benefit, bonus, bread, consideration, counterclaim, coverage, damages, defrayal, deserts, earnings, fee, gain, honorarium, indemnification, indemnity, meet, pay, payment, payoff, premium, profit, quittance, reciprocity, reckoning, recompense, recoupment, redress, reimbursement, remittal, remittance, remuneration, reparation, reprisal, requital, restitution, reward, salary, salt, satisfaction, scale, settlement, shake, stipend, take, take-home, wage


Antonyms: damage, deprivation, fine, forfeiture, loss, penalty


جملات نمونه

1. compensation intensity
شدت جبران،شدت همبستگی

2. (workman's) compensation
کمک هزینه ی جبران بیکاری (کارگران)،بیمه بیکاری کارگران

3. he expected fair compensation for his services
او انتظار داشت که در مقابل خدماتش پاداشی منصفانه به او داده شود.

4. if you are killed, your family can get compensation
اگر کشته شوی بازماندگانت خسارت خواهند گرفت.

5. She received compensation from the government for the damage caused to her property.
[ترجمه ترگمان]وی از دولت به خاطر آسیب هایی که به اموال وی وارد شد، غرامت دریافت کرد
[ترجمه گوگل]او از جبران خسارت ناشی از اموال خود از دولت دریافت کرد

6. He claimed compensation for loss of earnings .
[ترجمه ترگمان]او ادعای خسارت برای از دست دادن درآمدها کرد
[ترجمه گوگل]او ادعا کرد که جبران خسارت از دست دادن

7. It is conceivable that you may get full compensation, but it's not likely.
[ترجمه ترگمان]قابل تصور است که شما غرامت کامل دریافت کنید، اما محتمل نیست
[ترجمه گوگل]قابل تصور است که شما ممکن است جبران کامل را دریافت کنید، اما این احتمالا نیست

8. They lodged a compensation claim against the factory.
[ترجمه ترگمان]آن ها یک ادعای غرامت علیه این کارخانه مطرح کردند
[ترجمه گوگل]آنها ادعای جبران خسارت کارخانه را دادند

9. They have a valid claim to compensation.
[ترجمه ترگمان]آن ها ادعای معتبری برای جبران خسارت دارند
[ترجمه گوگل]آنها ادعای معتبر برای جبران دارند

10. The injured party got some compensation.
[ترجمه ترگمان]این حزب مجروح مقداری غرامت گرفت
[ترجمه گوگل]حزب مجروح برخی از جبران خسارت دریافت کرد

11. He was paid a tax-free cash sum as compensation.
[ترجمه ترگمان]او پول نقد بدون مالیات را به عنوان غرامت پرداخت کرد
[ترجمه گوگل]او به عنوان جبران خساره بدون مالیات پرداخت می شود

12. Compensation could be made by adjustments to taxation.
[ترجمه ترگمان]جبران خسارت را می توان با تنظیمات مربوط به مالیات انجام داد
[ترجمه گوگل]جبران خسارت توسط تنظیمات مالیاتی انجام می شود

13. She is also claiming compensation for loss of earnings.
[ترجمه ترگمان]او همچنین مدعی غرامت برای از دست دادن درآمدها است
[ترجمه گوگل]او همچنین تقاضای جبران خسارت درآمد را می کند

14. The parents are seeking compensation for birth defects caused by the drug.
[ترجمه ترگمان]والدین به دنبال جبران نقص های مادرزادی ناشی از این دارو هستند
[ترجمه گوگل]والدین به دنبال جبران نقایص ناشی از مواد مخدر هستند

(workman's) compensation

کمک‌هزینه‌ی جبران بیکاری (کارگران)، بیمه بیکاری کارگران


If you are killed, your family can get compensation.

اگر کشته شوی بازماندگانت خسارت خواهند گرفت.


He expected fair compensation for his services.

او انتظار داشت که در مقابل خدماتش پاداشی منصفانه به او داده شود.


compensation intensity

شدت جبران، شدت همبستگی


پیشنهاد کاربران

پاداش جبرانی ( در کار )

غرامت

جبران کردن, خنثی کردن

ترمیم

در ارتباط با کارکنان و مسائل سازمانی جبران خدمات دقیق تره

حقوق و دستمزد

1. غرامت
2. جبران، خوبیه چیزی یا اتفاقی که در کل بد است
3. دستمزد

Make up

همپوشانی

هو
جبران
در روانشناسی پروسه یا فرایندی آگاهانه یا ناخود آگاه که از طریق ان فرد سعی میکند تا برای رفع نواقص واقعی یا خیالی خود راه حلی پیدا کند.

جبران خدمات ( در مدیریت منابع انسانی )

دیه

حق الزحمه

جبران خسارت

[ حسابداری] پاداش مدیریت

I have to spend three months of the year away from home - but there are compensations like the chance to meet new people
من مجبورم سه ماه از سال دور از خونه سپری کنم، اگرچه جبران ( کننده ) هایی مث شانس دیدار با آدمای جدید وجود داره

جبرانسازی ( در برق )

جبرانسازی

دلخوشی

موازنه


کلمات دیگر: