کلمه جو
صفحه اصلی

devolve


معنی : تفویض کردن، واگذاردن، محول کردن
معانی دیگر : (در اصل) واچرخیدن، وافرگشتن، وافرگشت کردن، به پیش یا پایین غلتیدن، (وظیفه و مسئولیت و مالکیت و غیره) منتقل شدن، محول شدن، واگذارده شدن، واسپرده کردن یا شدن، تفوی­ کردن

انگلیسی به فارسی

واگذاردن، تفویض کردن، محول کردن


گذشت، واگذاردن، محول کردن، تفویض کردن


انگلیسی به انگلیسی

• transfer, hand down, delegate; degenerate (biology)
if a central government or organization devolves authority or power to local governments or smaller organizations, it transfers it to them; a formal word.

دیکشنری تخصصی

[حقوق] واگذار کردن یا شدن، انتقال یافتن، منتقل کردن، تفویض کردن یا شدن

مترادف و متضاد

تفویض کردن (فعل)
abdicate, confer, devolve, resign, vouchsafe

واگذاردن (فعل)
devolve, betake, give over

محول کردن (فعل)
devolve, vest, delegate authority

جملات نمونه

1. We have made a conscious effort to devolve responsibility.
[ترجمه ترگمان]ما یک تلاش آگاهانه برای تفویض اختیارات انجام داده ایم
[ترجمه گوگل]ما تلاش آگاهانه برای تحقق مسئولیت انجام داده ایم

2. When the President is ill, his duties devolve upon the Vice - President.
[ترجمه ترگمان]وقتی رئیس جمهور بیمار بشه duties به معاون رئیس جمهور تبدیل میشه
[ترجمه گوگل]وقتی رئیس جمهور بیمار است، وظایف وی به معاون رئیس جمهور منتقل می شود

3. Additional powers will devolve to the regional governments.
[ترجمه ترگمان]قدرت های اضافی به دولت های محلی واگذار خواهند شد
[ترجمه گوگل]قدرت های اضافی به دولت های منطقه ای منتقل می شود

4. The central government has decided to devolve authority on the regions.
[ترجمه ترگمان]دولت مرکزی تصمیم گرفته است که قدرت را به مناطق تفویض کند
[ترجمه گوگل]حکومت مرکزی تصمیم گرفته است تا قدرت را در مناطق بگیرد

5. Half of the cost of the study will devolve upon the firm.
[ترجمه ترگمان]نیمی از هزینه این مطالعه به شرکت واگذار خواهد شد
[ترجمه گوگل]نیمی از هزینه تحقیق به شرکت خواهد رسید

6. The building will devolve to his eldest son.
[ترجمه ترگمان]این ساختمان به پسر بزرگش واگذار خواهد شد
[ترجمه گوگل]این ساختمان به پسر ارشدش منتقل خواهد شد

7. They included clauses to devolve power by increasing the autonomy and economic power of local councils.
[ترجمه ترگمان]آن ها عبارت بودند از شروطی که قدرت را با افزایش استقلال و قدرت اقتصادی شوراهای محلی تفویض کنند
[ترجمه گوگل]آنها شامل مقررات برای انتقال قدرت توسط افزایش قدرت خودمختاری و قدرت اقتصادی شوراهای محلی شدند

8. It was inevitable that spiritual power should devolve on the urban temples.
[ترجمه ترگمان]این امر اجتناب ناپذیر بود که قدرت معنوی باید به معابد شهری واگذار شود
[ترجمه گوگل]اجتناب ناپذیر بود که قدرت معنوی در معابد شهری قرار گیرد

9. Because, she said, she wanted to devolve power to the individual, not to corporate bodies.
[ترجمه ترگمان]او گفت: \" چون او می خواست قدرت را به فرد واگذار کند، نه به نهاده ای شرکت
[ترجمه گوگل]از آنجا که، او گفت، او می خواست قدرت را به فرد، به نهاد های شرکت تبدیل کند

10. Southwark's model of care management will not devolve financial responsibility for community care to care managers.
[ترجمه ترگمان]مدل مدیریت مراقبت Southwark مسئولیت مالی را برای مراقبت جامعه به مدیران واگذار نخواهد کرد
[ترجمه گوگل]مدل مراقبت از خدمات Southwark مسئولیت مسوولیت مراقبت های اجتماعی را به مدیران مراقبت نمی دهد

11. Exceptionally, however, a peerage could be conferred or devolve upon a daughter or other heir.
[ترجمه ترگمان]با این وجود، با این همه، یک مقام اسقفی می توانست به یک دختر یا دیگری واگذار شود
[ترجمه گوگل]با این حال، به طور انحصاری، ممکن است یک نفر از طرف یک یا چند فرزند یا یکی دیگر از وارثان مجازات شود

12. The goal of the welfare bill is to devolve power and responsibilty to the states.
[ترجمه ترگمان]هدف لایحه رفاهی تفویض قدرت و responsibilty به ایالات است
[ترجمه گوگل]هدف از لایحه رفاه، انتقال قدرت و مسئولیت به ایالت است

13. Thus half the effort of benefit-cost analysis would devolve upon the firm, whose owners' best interests dictate accurate cost estimates.
[ترجمه ترگمان]بنابراین نیمی از تلاش تحلیل هزینه - هزینه به شرکت واگذار می شود، که صاحبان آن بهترین منافع برآورده ای هزینه دقیق را تعیین می کنند
[ترجمه گوگل]بنابراین نیمی از تلاش در مورد تجزیه و تحلیل سود و زیان بر شرکت، که بهترین منافع صاحبان آن را تعیین تخمین دقیق هزینه، به تصویب رسید

14. By the same token, heavier responsibility should devolve on factories, mines and some corporations.
[ترجمه ترگمان]به همین ترتیب، مسئولیت سنگین تر باید بر کارخانه ها، معادن و برخی شرکت ها واگذار شود
[ترجمه گوگل]به همین ترتیب، مسئولیت سنگین تر باید در کارخانه ها، معادن و برخی شرکت ها انجام شود

15. When the President is ill, his duties devolve on the vice-President.
[ترجمه ترگمان]وقتی رئیس جمهور بیمار بشه duties به معاون رئیس جمهور تبدیل میشه
[ترجمه گوگل]هنگامی که رئیس جمهور بیمار است، وظایف وی به معاون رئیس جمهور منتقل می شود

Streams devolving from mountains.

جویبارهایی که از کوه‌ها سرازیر هستند.


The danger of devolving authority on those who don't have the capacity for it.

خطر دادن اختیارات به کسانی که ظرفیت آن را ندارند.


His estates devolved on a distant relative.

املاک او به خویشاوند دور دستی رسید.


پیشنهاد کاربران

تنزل پیدا کردن

رو به انحطاط گذاشتن، به انحطاط کشیده شدن
( معمولاً با into ) به ورطۀ چیزی افتادن/درغلتیدن


کلمات دیگر: