1. to convict someone of a crime
کسی را مجرم (گناهکار یا مقصر) شناختن
2. a loose convict
تبهکار ول (در شهر)
3. there was not enough evidence to convict him
مدرک کافی برای محکوم کردن او وجود نداشت.
4. to scour a town for an escaped convict
در پی محکوم فراری شهر را گشتن
5. I have all the evidence necessary to convict this young criminal now.
[ترجمه ترگمان]من همه شواهد لازم را دارم که این جنایتکار را محکوم کنم
[ترجمه گوگل]من تمام شواهد لازم برای محکوم کردن این جنایتکار جوان را در حال حاضر دارم
6. Murrow's evidence was enough to convict Hayes of murder.
[ترجمه ترگمان]شواهد Murrow کافی بود که \"هیز\" رو به قتل محکوم کنه
[ترجمه گوگل]شواهد مورو به اندازه کافی برای محکوم کردن هیز قتل بود
7. He was stigmatised as an ex - convict.
[ترجمه ترگمان]اون مثل یه جبر کار سابق کار می کرد
[ترجمه گوگل]او به عنوان یک محکوم سابق محکوم شد
8. They have brought the escaped convict to bay.
[ترجمه ترگمان]آن محکوم فراری را به خلیج آورده اند
[ترجمه گوگل]آنها محکوم فرار کرده را به خاک آورده اند
9. They amassed enough evidence to convict her.
[ترجمه ترگمان] مدارک کافی برای محکوم کردنش جمع کردن
[ترجمه گوگل]آنها شواهد کافی برای محکوم کردن او جمع آوری کردند
10. There was insufficient evidence to convict him.
[ترجمه ترگمان]هیچ مدرک کافی برای محکوم کردنش وجود نداشت
[ترجمه گوگل]شواهد کافی برای محکومیت او وجود نداشت
11. You can't convict a man of a crime on circumstantial evidence alone.
[ترجمه Abolfazl] شما نمی توانید یک مرد را برای یک جنایت به تنهایی با مدرک جزئی مجرم بشمارید
[ترجمه ترگمان]شما نمی توانید یک مرد جنایتکار را به تنهایی محکوم کنید
[ترجمه گوگل]شما نمیتوانید یک نفر از یک جرم را بر اساس شواهد حقیقی محکوم کنید
12. There wasn't enough evidence to convict her.
[ترجمه ترگمان]به اندازه کافی مدرک برای محکوم کردنش نبود
[ترجمه گوگل]شواهد کافی برای محکوم کردن او وجود نداشت
13. The police didn't have enough evidence to convict him.
[ترجمه ترگمان]پلیس مدرک کافی برای محکوم کردنش نداشت
[ترجمه گوگل]پلیس مدارک کافی برای محکومیت او نداشت
14. They have drove the escaped convict to bay.
[ترجمه ترگمان]آن محکوم فراری را فراری داده اند
[ترجمه گوگل]آنها محکوم به فرار را به حال خود رها کرده اند
15. She walked through, feeling like a condemned convict.
[ترجمه ترگمان]او مانند یک جبر کار محکوم به راه خود ادامه داد
[ترجمه گوگل]او راه می رفت، احساس می کرد که محکوم محکوم شده است
16. They say perhaps it was an escaped convict who got into the house while Joe was out.
[ترجمه ترگمان]می گویند یک جبر کار فراری بود که وقتی جو بیرون بود وارد خانه شد
[ترجمه گوگل]آنها می گویند شاید این یک محکوم فرار بود که در حالی که جو خارج شد وارد خانه شد