1. determine on (or upon) something
(در مورد چیزی) تصمیم قطعی گرفتن،کمر همت بستن
2. determine somebody against something
کسی را برضد چیزی (یا در رد چیزی) مصمم کردن
3. to determine a ship's position
مکان کشتی را تعیین کردن
4. genes also determine height and looks
ژن ها قد و قیافه را هم تعیین می کنند.
5. we must determine the cause of this disease
ما باید علت این بیماری را معلوم کنیم.
6. the judge will determine his fate
قاضی سرنوشت او را تعیین خواهد کرد.
7. the predominant genes determine the individual's characteristics
ژن های چیره خصوصیات فرد را تعیین می کند.
8. the regulations that determine the governance of this school
مقرراتی که بر طرز اداره کردن این مدرسه حاکم است
9. an autopsy was performed to determine the cause of death
برای تعیین علت مرگ کالبدشکافی انجام شد.
10. four parameters are necessary to determine an event, namely the three that determine its position and the one which determines its time
برای تشخیص یک رویداد چهار پراسنجه مورد لزوم اند: سه پراسنجه ای که محل آن را تعیین می کند و یک پرا سنجه که زمان آن را معین می کند.
11. it is not easy to determine omar khayyam's canon
تعیین آثار واقعی عمر خیام آسان نیست.
12. it is sometimes difficult to determine the parentage of a given idea
تعیین سرچشمه ی یک اندیشه ی بخصوص گاهی دشوار است.
13. a drawing will be made to determine the winner
برای تعیین برنده قرعه کشی خواهد شد.
14. Goals determine what you are going to be.
[ترجمه میترا] اهداف تعیین کننده اند که شما قرار است به چه چیز دست یابید.
[ترجمه ترگمان]اهداف مشخص می کنند که شما چه خواهید بود
[ترجمه گوگل]اهداف تعیین می کنند که چه اتفاقی می افتد
15. An inquiry was set up to determine the cause of the accident.
[ترجمه ترگمان]سوال او این بود که علت حادثه را تعیین کند
[ترجمه گوگل]برای تعیین علت حادثه، یک پرسش تعیین شد
16. Your attitude, not your aptitude, will determine your altitude. Zig Ziglar
[ترجمه ترگمان]رفتار شما، نه شایستگی و استعداد شما، ارتفاع شما را تعیین خواهد کرد زیگ Ziglar
[ترجمه گوگل]نگرش شما، نه توانایی شما، ارتفاع شما را تعیین می کند زیگ زیگلار
17. The size of the chicken pieces will determine the cooking time.
[ترجمه ترگمان]اندازه قطعات مرغ زمان پخت را تعیین می کند
[ترجمه گوگل]اندازه قطعات مرغ زمان پخت را تعیین می کند
18. Genes determine the characteristics of every living thing.
[ترجمه ترگمان]ژن ها خصوصیات هر موجود زنده ای را تعیین می کنند
[ترجمه گوگل]ژن ها ویژگی های هر موجود زنده را تعیین می کنند
19. These voters often determine the outcome of statewide elections.
[ترجمه ترگمان]این رای دهندگان اغلب نتیجه انتخابات سطح ایالت را تعیین می کنند
[ترجمه گوگل]این رای دهندگان اغلب نتیجه انتخابات در سطح ایالت را تعیین می کنند
20. Goals determine what you're going to be.
[ترجمه ترگمان]اهداف مشخص می کنند که شما چه خواهید بود
[ترجمه گوگل]اهداف تعیین می کنند که چه چیزی می خواهید
21. Gods determine what you're going to be.
[ترجمه ترگمان]خدا به این نتیجه برسد که شما چه می خواهید باشید
[ترجمه گوگل]خدایان تعیین آنچه شما می خواهید
22. We both looked up to determine the source of the water.
[ترجمه ترگمان]هر دو به بالا نگاه کردیم تا منبع آب را مشخص کنیم
[ترجمه گوگل]ما هر دو به دنبال تعیین منبع آب بودیم