کلمه جو
صفحه اصلی

corporeal


معنی : بدنی، جسمانی، جسمی، مادی، دارای ماده
معانی دیگر : جسمی (در مقابل روحی: spiritual)، تنی، پیکری، تنانی، لمس پذیر، پرماسیدنی، محسوس، سترسایی

انگلیسی به فارسی

جسمانی، جسمی، مادی، بدنی، دارای ماده


جسمی، مادی، جسمانی، بدنی، دارای ماده


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
مشتقات: corporeally (adv.), corporeality (n.)
(1) تعریف: having to do with a physical body; bodily.
متضاد: incorporeal
مشابه: outward, personal, physical

- In his dreams, he escaped corporeal existence and flew with the angels.
[ترجمه ترگمان] در رویاهایش از زندگی جسمانی فرار کرد و با فرشتگان پرواز کرد
[ترجمه گوگل] در رویاهایش، او از وجود فیزیکی فرار کرد و با فرشتگان پرواز کرد

(2) تعریف: tangible; material; palpable.
مشابه: material, tangible

• physical, bodily; material, tangible
corporeal means involving or relating to the physical world rather than the spiritual world; a formal word.

دیکشنری تخصصی

[حقوق] مادی، عینی

مترادف و متضاد

بدنی (صفت)
bodily, physical, corporal, somatic, corporeal, systemic

جسمانی (صفت)
material, sensual, carnal, bodily, physical, corporeal, temporal, earthen, worldly

جسمی (صفت)
material, carnal, substantial, corporal, somatic, corporeal

مادی (صفت)
material, physical, somatic, corporeal, earthen, materialist, worldly, idiographic

دارای ماده (صفت)
corporeal

bodily, physical


Synonyms: anatomical, carnal, corporal, fleshly, fleshy, human, material, mortal, objective, phenomenal, sensible, somatic, substantial, tangible


Antonyms: cerebral, immaterial, intangible, mental, spiritual


جملات نمونه

1. corporeal existence
هستی (یا حیات) جسمانی

2. corporeal needs
نیازهای بدنی

3. the corporeal world
جهان مادی

4. He is very religious; corporeal world has little interest for him.
[ترجمه ترگمان]او بسیار مذهبی است؛ جهان مادی علاقه چندانی به او ندارد
[ترجمه گوگل]او بسیار مذهبی است دنیای فیزیکی برای او کمی علاقه دارد

5. Ideas are presented as tangible and corporeal in the form of hands-on exhibits.
[ترجمه ترگمان]ایده ها به شکل of قابل لمس و قابل لمس ارائه می شوند
[ترجمه گوگل]ایده ها به صورت مادی و فیزیکی در قالب نمایشگاه های دستی ارائه می شوند

6. Then he, too, requires a brief respite from corporeal entombment.
[ترجمه ترگمان]سپس او نیز به استراحت کوتاهی از entombment جسمانی نیاز دارد
[ترجمه گوگل]سپس او همچنین نیاز به یک مهلت کوتاه از تلفیق فیزیکی دارد

7. Objective : To research the extra - corporeal bacteriostasis of the incense fumigating oil of Rhizoma atractylodis artemisiae argyi.
[ترجمه ترگمان]هدف: برای تحقیق the extra of the fumigating Rhizoma of artemisiae argyi
[ترجمه گوگل]هدف: برای بررسی باکتریوستاز اضافی بدن از روغن fumigating بخور دادن Rhizoma atractylodis artemisiae argyi

8. Major Anya Amasova : When necessary, mutual corporeal warmth.
[ترجمه ترگمان]آنیا پیرسون: وقتی لازم شد، گرمای جسمانی متقابل
[ترجمه گوگل]Major Anya Amasova در صورت لزوم، گرمای بدن متقابل

9. And mobile dog and horse, already corporeal errant form, that is drawn more hard.
[ترجمه ترگمان]و سگ و اسب سیار که همین حالا شکل errant را تشکیل می دهند به سختی کشیده می شود
[ترجمه گوگل]و سگ و اسب سواری، در حال حاضر فرم فرسوده جسمی، که سخت تر کشیده شده است

10. It is oneofdensity, of corporeal bodies, where there is a complete cycle.
[ترجمه ترگمان]آن oneofdensity است، از بدن جسمانی، که در آن یک چرخه کامل وجود دارد
[ترجمه گوگل]این یک ضخامت از بدن بدنی است، جایی که یک چرخه کامل وجود دارد

11. The use value of corporeal product has endurance, the use value of behavior product is instantaneous.
[ترجمه ترگمان]مقدار استفاده از محصول جسمانی تحمل دارد، ارزش استفاده از محصول رفتاری آنی است
[ترجمه گوگل]ارزش مصرف محصول فیزیکی دارای استقامت است، ارزش مصرف محصول محصول لحظه ای است

12. It precedes every arrangement, corporeal, or temporal.
[ترجمه ترگمان]این امر مقدم بر هر آرایش، جسمانی، یا موقتی است
[ترجمه گوگل]این پیش از هر آرایش، فیزیکی و یا زمانی است

13. Beauty parlor not only sells corporeal products, but also sells immaterial services to customers.
[ترجمه ترگمان]اتاق زیبایی نه تنها محصولات جسمانی را می فروشد بلکه خدمات غیرمادی را نیز به مشتریان می فروشد
[ترجمه گوگل]سالن زیبایی نه تنها محصولات فیزیکی را به فروش می رساند بلکه خدمات غیرمستقیم را به مشتریان نیز می فروشد

14. Therefore, the sharing theory of corporeal capital owners, human capital owners and borrowed capital owners should be the sharing theory for the enterprise owners to practice.
[ترجمه ترگمان]بنابراین، فرضیه به اشتراک گذاری صاحبان سرمایه مادی، صاحبان سرمایه انسانی و مالکان قرض گرفته شده باید فرضیه به اشتراک گذاری برای صاحبان شرکت باشد تا عمل کنند
[ترجمه گوگل]بنابراین، نظریه به اشتراک گذاشتن صاحبان سرمایه های فیزیکی، صاحبان سرمایه انسانی و صاحبان سرمایه های قرض گرفته باید نظریه به اشتراک گذاشتن برای صاحبان سازمانی برای تمرین باشد

corporeal needs

نیازهای بدنی


corporeal existence

هستی (یا حیات) جسمانی


the corporeal world

جهان مادی


پیشنهاد کاربران

متجسّد

جسم بخشیدن، دادن شکل یا جسم مادی به چیزی

mortal
physical
material

فیزیکی
مادی
خاکی


کلمات دیگر: