کلمه جو
صفحه اصلی

contributory


معنی : کمک کننده
معانی دیگر : منجر شونده، اهدایی، اعطایی، بخششی، اهدا کننده، اعطا کننده، موجب، خراج گذار

انگلیسی به فارسی

کمک‌کننده، موجب، خراج‌گذار


مشارکتی، کمک کننده


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
(1) تعریف: of or relating to contribution.

(2) تعریف: adding something that influences a result; contributing.

- His negligence was a contributory factor.
[ترجمه ترگمان] سهل انگاری او یک عامل موثر بود
[ترجمه گوگل] غفلت او عامل مهمی بود

• donor, giver, supporter, someone or something which contributes
instrumental, helpful, conducive
a contributory factor is one of the causes of something; a formal word.

دیکشنری تخصصی

[زمین شناسی] کمک کننده یک مترادف منسوخ برای ریزابه یا انشعاب. همچنین نوشته می شود بصورت: contributory.
[حقوق] سهامدار یا شریکی که در صورت انحلال شرکت ملزم به پرداخت سهم خود از دیون شرکت باشد، کمک کننده، معین

مترادف و متضاد

کمک کننده (صفت)
helpful, contributory, synergetic

جملات نمونه

1. contributory factors
عوامل کمک کننده

2. Alcohol is a contributory factor in 10% of all road accidents.
[ترجمه ترگمان]الکل یک عامل موثر در ۱۰ درصد تمام تصادفات جاده ای است
[ترجمه گوگل]الکل عامل 10٪ از همه حوادث جاده ای است

3. Poor organization was certainly a contributory factor to the crisis.
[ترجمه ترگمان]سازمان ضعیف قطعا یک عامل موثر در این بحران بود
[ترجمه گوگل]قطعا یک سازمان ضعیف عامل مهمی برای بحران است

4. The plaintiff was guilty of contributory negligence for failing to wear a crash helmet.
[ترجمه ترگمان]شاکی به سهل انگاری و قصور در پوشیدن کلاه ایمنی متهم شده بود
[ترجمه گوگل]شاکی به خاطر سهل انگاری درمورد عدم استفاده از کلاه ایمنی، مجرم شناخته شد

5. Smoking is a contributory cause of many diseases.
[ترجمه ترگمان]سیگار کشیدن یک عامل موثر برای بسیاری از بیماری ها است
[ترجمه گوگل]سیگار کشیدن علت بسیاری از بیماری ها است

6. Too little exercise is a contributory factor in heart disease.
[ترجمه ترگمان]ورزش بسیار کوچک یک عامل موثر در بیماری های قلبی است
[ترجمه گوگل]ورزش بیش از حد یک عامل کمک کننده در بیماری های قلبی است

7. Smoking is a contributory factor in lung cancer.
[ترجمه ترگمان]سیگار کشیدن یک عامل موثر در سرطان ریه است
[ترجمه گوگل]سیگار کشیدن عامل مهمی در سرطان ریه است

8. We now know that repressing anger is a contributory factor in many physical illnesses.
[ترجمه ترگمان]اکنون می دانیم که سرکوب خشم یک عامل موثر در بسیاری از بیماری های جسمی است
[ترجمه گوگل]اکنون می دانیم که سرکوب خشم عامل مهمی در بسیاری از بیماری های جسمی است

9. The court made a finding of contributory negligence.
[ترجمه ترگمان]دادگاه از یک سهل انگاری شدید جلوگیری کرد
[ترجمه گوگل]دادگاه یافته های بی عدالتی را به عهده گرفت

10. There are probably two contributory causes.
[ترجمه ترگمان]احتمالا دو عامل کمک کننده وجود دارد
[ترجمه گوگل]احتمالا دو دلیل وجود دارد

11. A poor diet may be a contributory factor in the disease.
[ترجمه ترگمان]یک رژیم غذایی ضعیف می تواند یک عامل موثر در این بیماری باشد
[ترجمه گوگل]یک رژیم غذایی ضعیف ممکن است عامل مهمی در بیماری باشد

12. There may well be all sorts of contributory factors which need stating but these ought to come after the full apology.
[ترجمه ترگمان]ممکن است تمام انواع عوامل موثر و موثر که باید بیان شود وجود داشته باشد، اما باید پس از عذرخواهی کامل صورت گیرد
[ترجمه گوگل]ممکن است همه انواع عوامل کمک کننده ای وجود داشته باشد که نیاز به بیان دارند، اما بعد از عذرخواهی کامل باید به آنها مراجعه کرد

13. This was also the case where contributory negligence was established before 194
[ترجمه ترگمان]این نیز موردی بود که در آن یک سهل انگاری در برابر (۱۹۴)به وجود آمده بود
[ترجمه گوگل]این نیز موردی بود که در سال 194، سهل انگاری متضاد ایجاد شد

14. Malnutrition was considered to have been a contributory cause of death.
[ترجمه ترگمان]سو تغذیه به عنوان دلیل موثر مرگ تلقی می شد
[ترجمه گوگل]سوء تغذیه به عنوان یک علت مرگ و میر همراه بوده است

contributory factors

عوامل کمک‌کننده


پیشنهاد کاربران

مشارکتی

یکی از علل

مساعد

غفلت مشترک

زمینه ساز ( در بیماری ها )

helping to cause something


کلمات دیگر: