کلمه جو
صفحه اصلی

doctrine


معنی : اصول، طریقت، گفته، تعلیم، مکتب، حکمت
معانی دیگر : (جمع) تعالیم، آموزه، (مذهب و حزب و غیره) اعتقاد، (جمع) معتقدات، مرام، آیین، شریعت، اصل علمی، سیاست، اصل سیاسی، روش سیاسی، بربست، هند، بنداد، (حقوق) اصل، قانون، قاعده، افراس، افراه، عقیده

انگلیسی به فارسی

افراس، افراه، عقیده، اصول، حکمت، تعلیم، گفته


دکترین، اصول، مکتب، تعلیم، طریقت، حکمت، گفته


انگلیسی به انگلیسی

• something which is taught; belief, tenet; teachings of a religion or branch of knowledge
a doctrine is a principle or belief, or a set of principles or beliefs.
a doctrine is also a statement of official government beliefs and aims; used in american english.

دیکشنری تخصصی

[حقوق] نظریه، دکترین، اصل، قاعده
[ریاضیات] تز، دکترین

مترادف و متضاد

اصول (اسم)
course, root, rhythm, doctrine, tenet

طریقت (اسم)
principle, credo, doctrine, creed

گفته (اسم)
dictum, statement, saying, sentence, parol, doctrine, ditty

تعلیم (اسم)
schooling, training, edification, pedagogy, doctrine, didactics, teaching, tuition

مکتب (اسم)
school, training, experience, doctrine, primary school

حکمت (اسم)
philosophy, saying, motto, wisdom, doctrine

opinion; principle


Synonyms: article, article of faith, attitude, axiom, basic, belief, canon, concept, convention, conviction, credenda, creed, declaration, dogma, fundamental, gospel, implantation, inculcation, indoctrination, instruction, position, precept, pronouncement, propaganda, proposition, regulation, rule, statement, teaching, tenet, tradition, universal law, unwritten rule


Antonyms: disbelief, heterodoxy, skepticism, unbelief


جملات نمونه

1. a sound doctrine
عقیده ی مورد قبول

2. the monroe doctrine
اصل مونرو،دکترین مونرو

3. The document expressed some ambivalence over the doctrine of predestination.
[ترجمه ترگمان]این سند نشانه ای از تقدیر ازلی را ابراز کرده است
[ترجمه گوگل]این سند بیانگر نوعی اختلاف نظر در مورد دکترین تخیل است

4. They were all committed to the doctrine of social equality.
[ترجمه ترگمان]همه آن ها به اصول برابری اجتماعی متعهد بودند
[ترجمه گوگل]همه آنها متعهد به دکترین برابری اجتماعی بودند

5. Some religions include a doctrine of personal immortality.
[ترجمه ترگمان]برخی از ادیان شامل یک نظریه بقای فردی هستند
[ترجمه گوگل]برخی از ادیان شامل یک آموزه ی جاودانگی شخصی هستند

6. He expounded traditional Calvinism with its high doctrine of church order .
[ترجمه ترگمان]آیین کالون آیین کالون را با اصول بالای نظم کلیسا تشریح کرد
[ترجمه گوگل]او کالوینیسم سنتی را با دکترین عالی نظم کلیسا توضیح داد

7. This belief was irreconcilable with the Church's doctrine of salvation.
[ترجمه ترگمان]این عقیده با اصول رستگاری کلیسا آشتی ناپذیر بود
[ترجمه گوگل]این باور با دکترین نجات کلیسا ناسازگار بود

8. He erected a new doctrine of precedent.
[ترجمه ترگمان]او یک دکترین جدید را بنا کرد
[ترجمه گوگل]او دکترین جدیدی از سابقه را به وجود آورد

9. Thompson reconciled the doctrine of heat with that of mechanics in 185
[ترجمه ترگمان]تامسون نظریه گرما را با خواص مکانیک در ۱۸۵ تطبیق داد
[ترجمه گوگل]تامپسون اصول گرما را با مکانیک در سال 185 به توافق رساند

10. If Rawls' theory is based on a doctrine of neutrality it is a doctrine of comprehensive neutrality.
[ترجمه ترگمان]اگر نظریه Rawls مبتنی بر یک نظریه بی طرفی است، نظریه بی طرفی جامع است
[ترجمه گوگل]اگر نظریه رالز بر اساس یک نظریه بیطرف باشد، این یک نظریه بی طرفی جامع است

11. It is important that the springboard doctrine be understood in its context.
[ترجمه ترگمان]مهم است که اصول تخته پرش در متن آن درک شوند
[ترجمه گوگل]مهم است که دکترین پرشور در قالب آن درک شود

12. The doctrine had a far-reaching, devastating impact.
[ترجمه ترگمان]این دکترین تاثیر بسیار گسترده و مخربی داشت
[ترجمه گوگل]این دکترین تا به حال اثرات گسترده و ویرانگر داشته است

13. The caveat emptor doctrine has been mitigated by the implied terms as to quality.
[ترجمه ترگمان]The emptor caveat با عبارات ضمنی به عنوان کیفیت جبران شده است
[ترجمه گوگل]دکترین اخراج اخطار توسط شرایط ضمنی به عنوان کیفیت کاهش یافته است

14. Yet company law doctrine has failed to acknowledge this.
[ترجمه ترگمان]با این حال، اصول قانون شرکت نتوانسته اند این موضوع را تایید کنند
[ترجمه گوگل]با این حال، دکترین حقوق شرکت موفق به تایید این نشده است

15. The whole doctrine of res judicata was based on considerations of judicial policy, was of great importance but was not paramount.
[ترجمه ترگمان]کل دکترین res مبتنی بر ملاحظات سیاست قضایی بود، از اهمیت زیادی برخوردار بود، اما اهمیت زیادی نداشت
[ترجمه گوگل]کل دکترین res judicata براساس ملاحظات سیاست قضایی بود، اهمیت زیادی داشت اما مهم نبود

the doctrines of the fathers of the church

تعالیم اولیای کلیسا


Christian doctrines

معتقدات مسیحیت


the Monroe doctrine

اصل مونرو، دکترین مونرو


پیشنهاد کاربران

باور ، باورداشت

دکترین، رهنامه

اصول، طریقت، گفته، تعلیم، مکتب، حکمت

معانی دیگر: ( جمع ) تعالیم، آموزه، ( مذهب و حزب و غیره ) اعتقاد، ( جمع ) معتقدات، مرام، آیین، شریعت، اصل علمی، سیاست، اصل سیاسی، روش سیاسی، بربست، هند، بنداد، ( حقوق ) اصل، قانون، قاعده، افراس، افراه، عقیده

تز

جهان بینی

عقیده، اصول، تعلیمات، مجموعه عقاید پیروان یک مکتب علمی و یا فلسفی و یا ادبی، اصول عقاید، دکترین

در فلسفه کلمهdoctrine فقط معنا آموزه دارد

معرفت

It's out of doctrine
از معرفت بدوره

doctrine ( علوم سیاسی و روابط بین الملل )
واژه مصوب: رهنامه
تعریف: بیانیه‏ای مکتوب دربارۀ سیاست رسمی حکومت، به‏ویژه در زمینۀ سیاست خارجی و راهبرد نظام


کلمات دیگر: