کلمه جو
صفحه اصلی

demise


معنی : انتقال دادن، مردن، وفات یافتن
معانی دیگر : مرگ، فوت، وفات، فنا، نیستی، نابودی، (حقوق) اجاره ی ملک (به مدت معین)، اجاره دادن ملک (به مدت معین)

انگلیسی به فارسی

مردن، وفات یافتن، انتقال دادن


سقوط، مردن، وفات یافتن، انتقال دادن


انگلیسی به انگلیسی

• die; come to an end; bequeath, will; transfer an estate (law)
decease, death; passing, coming to an end
the demise of something or someone is their end or death; a formal word.

دیکشنری تخصصی

[حقوق] انتقال دادن، واگذار کردن، انتقال به صورت عمری یا رقبی یا به موجب وصیت نامه، وقف کردن، اجاره دادن، اجاره کشتی به صورت در بست، فوت

مترادف و متضاد

انتقال دادن (فعل)
transfer, shift, alienate, transmit, demise, make over, remise

مردن (فعل)
go off, expire, die, demise, perish, die down, be killed, drop off, be slain, pop off, decease, pass away, pass out, knock off

وفات یافتن (فعل)
demise

fate, usually death


Synonyms: annihilation, collapse, curtains, decease, departure, dissolution, downfall, dying, end, ending, expiration, extinction, failure, fall, final thrill, last out, last roundup, lights out, number’s up, passing, quietus, ruin, silence, sleep, termination


Antonyms: birth


جملات نمونه

1. that event led to the demise of feudalism
آن رویداد موجب فنای فئودالیسم شد.

2. the watergate scandal led to nixon's demise
رسوایی واترگیت منجر به برکناری نیکسون شد.

3. The demise of the industry has caused untold misery to thousands of hard-working tradesmen.
[ترجمه مصطفی بدری] نابودی این صنعت باعث بدبختی بیشماری برای هزاران کاسبکار سختکوش شده است.
[ترجمه ترگمان]مرگ این صنعت باعث بدبختی بیشماری به هزاران کاسب کار سخت شده است
[ترجمه گوگل]سقوط صنعت، موجب بدبختی ناخوشایند به هزاران معامله گر سخت کار شده است

4. The war brought about the industry's sudden demise.
[ترجمه ترگمان]جنگ، مرگ ناگهانی این صنعت را به ارمغان آورد
[ترجمه گوگل]این جنگ ناگهانی به پایان رسیده است

5. I agree that the demise of London zoo would be terrible.
[ترجمه ترگمان]موافقم که مرگ باغ وحش لندن وحشتناک خواهد بود
[ترجمه گوگل]من موافقم که مرگ لندن باغ وحش وحشتناک است

6. The demise of the company was sudden and unexpected.
[ترجمه ترگمان]مرگ شرکت ناگهانی و غیر منتظره بود
[ترجمه گوگل]سقوط این شرکت ناگهانی و غیر منتظره بود

7. The committee's demise was generally attributed to factionalism and a lack of interest among other Contact users.
[ترجمه ترگمان]مرگ این کمیته به طور کلی به دسته بندی و عدم علاقه میان دیگر کاربران آشنا نسبت داده می شود
[ترجمه گوگل]سقوط کمیته به طور کلی به جناح تقسیم بندی و عدم علاقه در میان دیگر کاربران تماس بود

8. Occasionally he would seek to expedite his victim's demise as best he could.
[ترجمه ترگمان]گهگاه می کوشید تا هرچه زودتر مرگ قربانیش را سریع تر کند
[ترجمه گوگل]او گاهی اوقات می خواهد به زودتر از مرگش قربانی خود را به همان اندازه که می تواند باشد

9. When the long-delayed demise of the dinosaurs finally occurred, the crash was spectacular.
[ترجمه ترگمان]وقتی سقوط طولانی دایناسورها در نهایت رخ داد، سقوط تماشایی بود
[ترجمه گوگل]هنگامی که مرگ و میر ناشی از دایناسورها در نهایت اتفاق افتاد، تصادف چشمگیر بود

10. Open access would lead to the demise of such long-term contracts.
[ترجمه ترگمان]دسترسی آزاد منجر به نابودی چنین قراردادهای بلند مدت خواهد شد
[ترجمه گوگل]دسترسی آزاد منجر به سقوط چنین قراردادهای طولانی مدت خواهد شد

11. This can easily cause anorexia and finally the demise of the stressed subject.
[ترجمه ترگمان]این می تواند به راحتی منجر به مرگ و درنهایت فوت سوژه استرس زده شود
[ترجمه گوگل]این به راحتی می تواند باعث بی نظمی و در نهایت نابودی موضوع تحت فشار شود

12. If they are correct, his demise has to be the ultimate consequence of road rage.
[ترجمه ترگمان]اگر صحیح باشند، مرگ او نتیجه نهایی خشم جاده ها خواهد بود
[ترجمه گوگل]اگر آنها درست باشند، مرگ او باید نتیجه نهایی خشونت جاده ای باشد

13. This is best reflected in the demise of the Yiddish-language press in New York.
[ترجمه ترگمان]این موضوع به خوبی در نابودی مطبوعات زبان Yiddish در نیویورک منعکس شده است
[ترجمه گوگل]این به بهترین شکل در مطبوعات مطبوعات ییدیش زبان در نیویورک منعکس می شود

14. To create a demise or bareboat charter, an owner must relinquish possession, control and navigation of the vessel the charterer.
[ترجمه sara] برای اجاره ( چارتر ) دربست قایق مالک باید از تصرف ( مالکیت ) ، کنترل و هدایت کشتی در قبال اجاره کننده دست بکشد.
[ترجمه ترگمان]برای ایجاد یک منشور یا لغو منشور، مالک باید مالکیت، کنترل و هدایت کشتی را از دست بدهد
[ترجمه گوگل]برای ایجاد یک منشور مرگبار یا غیرقابل اجتناب، مالک باید از مالکیت، کنترل و ناوبری کشتی علامت گذار خودداری کند

Upon his demise, the farm will be divided.

پس از فوت او مزرعه تقسیم خواهد شد.


That event led to the demise of feudalism.

آن رویداد موجب فنای فئودالیسم شد.


پیشنهاد کاربران

افول و سقوط

مرگ، مردن

انحطاط، زوال، هلاکت، اضمحلال، امحا

مرگ و نابودی ///


demise anniversary of Imam Khomeini
سالگرد رحلت ( درگذشت ) امام خمینی

رحلت؛ در مورد بزرگان


کلمات دیگر: