کلمه جو
صفحه اصلی

clause


معنی : ماده، شرط، جزء، بند، فصل، قضیه، جزئی از جمله
معانی دیگر : (دستور زبان) عبارت (مجموعه ای از چند واژه که دارای فاعل و فعل باشد)، جمله واره، (در مورد قرارداد و لایحه و غیره) بند، شق، فقره، جز، عهد

انگلیسی به فارسی

بند، ماده


شرط، ماده، عهد، بند، جز ، قضیه، جزئی از جمله


بند، ماده، شرط، جزء، قضیه، فصل، جزئي از جمله


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
مشتقات: clausal (adj.)
(1) تعریف: in grammar, a sequence of words having a subject and a verb and forming one part of a compound or complex sentence, or all of a simple sentence.
مشابه: dependent, independent clause, main clause, relative clause, sentence, simple sentence, subordinate clause

- The sentence "I woke up when the phone rang" is made up of two clauses connected by the conjunction "when."
[ترجمه ترگمان] جمله \"زمانی که زنگ تلفن به صدا در آمد\" از دو بند متصل شده در رابطه \"وقتی که زنگ خورد\" بیدار شدم
[ترجمه گوگل] جمله 'من وقتی تلفن زنگ زدم، از دو بند متصل شده توسط اتصال' زمانی 'تشکیل شده است

(2) تعریف: a section, article, or provision of a legal document or the like.
مترادف: article, part, provision, section
مشابه: covenant, paragraph, passage, proviso, stipulation

- The lawyer explained the clauses in the contract that were unclear to us.
[ترجمه فرح عظیما] وکیل عباراتی که در قرارداد برای ما واضح نبود را توضیح داد.
[ترجمه بهاره مختاری ] وکیل بندهایی از قرارداد را که برای ما نامشخص بود، توضیح داد
[ترجمه ترگمان] وکیل شروط قراردادی را که برای ما مشخص نبود تشریح کرد
[ترجمه گوگل] وکیل توضیحات در قرارداد که برای ما روشن نیست

• paragraph, section (in a document); part of a sentence which contains a subject and predicate (grammar)
a clause is a section of a legal document.
in grammar, a clause is a group of words which contains a verb. in the sentence `we won't be getting married until we've saved enough money', `we won't be getting married' and `until we've saved enough money' are both clauses.

دیکشنری تخصصی

[حقوق] قید، شرط
[ریاضیات] عبارت، جزء، قسمت

مترادف و متضاد

Synonyms: article, catch, chapter, codicil, condition, fine print, heading, item, joker, kicker, limitation, paragraph, part, passage, point, provision, proviso, requirement, rider, section, small print, specification, stipulation, string attached to something, ultimatum


ماده (اسم)
abscess, article, material, matter, female, substance, stuff, point, clause, provision, paragraph, res, woman, metal

شرط (اسم)
qualification, article, agreement, vow, term, condition, bet, if, clause, provision, stake, reservation, limitation, modality, proviso

جزء (اسم)
part, portion, clause, appurtenance, gadget, component, ingredient, member, detail, sector, gizmo

بند (اسم)
fit, article, articulation, joint, link, bind, bond, clause, provision, snare, segment, levee, facet, hinge, line, dyke, dike, paragraph, dam, wristband, tie, frenum, clamp, binder, sling, fastening, manacle, weir, canto, ligation, commissure, ligature, noose, facia, fascia, funiculus, joggle, holdback, holdfast, internode, ligament, proviso, stanza, trawl

فصل (اسم)
article, clause, book, chapter, item, season

قضیه (اسم)
case, clause, proposition, theorem, thesis

جزئی از جمله (اسم)
clause

provision in document


جملات نمونه

dependent clause

جمله‌واره‌ی وابسته


independent clause

بند آزاد، جمله‌واره‌ی ناوابسته


1. clause five of the party's constitution
اصل پنجم مرامنامه ی حزب

2. coordinate clause
بند همپایه

3. dependent clause
جمله واره ی وابسته

4. independent clause
بند آزاد،جمله واره ی ناوابسته

5. subordinate clause
بند وابسته

6. this clause of the contract is binding on both parties
این ماده ی قرارداد برای طرفین الزام آور است.

7. interpretation clause
(در قراردادها و غیره) ماده ی تفسیری

8. penalty clause
(در قراردادها) وجه تخلف،شرط غرامت

9. a saving clause
بند مشروط

10. an escape clause
شرط گریز (در قرارداد)

11. to foist a clause into a contract
با زرنگی ماده ای را به قرارداد افزودن

12. the contract included a clause according to which he could buy the house back at the original price
قرارداد حاوی ماده ای بود که طبق آن او می توانست خانه را دوباره به قیمت اولیه بخرد.

13. A clause in the contract had been left purposely vague.
[ترجمه ترگمان]در این قرار، در این قرارداد، به عمد تا اندازه ای مبهم باقی مانده بود
[ترجمه گوگل]یک بند در قرارداد عمدا مبهم بود

14. There is some ambiguity in this clause.
[ترجمه ترگمان]در این بند ابهام وجود دارد
[ترجمه گوگل]در این بند ابهام وجود دارد

15. This last clause is a thinly-veiled threat to those who might choose to ignore the decree.
[ترجمه ترگمان]این بند آخر یک تهدید غیر عمدی برای کسانی است که ممکن است تصمیم بگیرند این حکم را نادیده بگیرند
[ترجمه گوگل]این بند آخر یک تهدید نازک و خالص برای کسانی است که ممکن است قصد نادیده گرفتن حکم را داشته باشند

16. There was a penalty clause which said you had to pay half the cost if you cancelled your booking.
[ترجمه ترگمان]یک شرط جریمه وجود داشت که می گفت اگر رزرو خود را کنسل کردید باید نصف هزینه را پرداخت کنید
[ترجمه گوگل]یک بند مجازات وجود دارد که در صورت لغو رزرو شما مجبور بودی نیمی از هزینه را بپردازید

17. The third clause of the contract specifies steel sashes for the windows.
[ترجمه ترگمان]سومین شرط قرارداد، sashes فولادی را برای پنجره ها مشخص می کند
[ترجمه گوگل]بند سوم قرارداد، پنجره های فولادی را مشخص می کند

18. The completed action is in the main clause.
[ترجمه ترگمان]اقدام تکمیل شده در بند اصلی است
[ترجمه گوگل]اقدام کامل شده در اصل اصلی است

19. There's a clause in the policy that I'd like to discuss.
[ترجمه ترگمان]یه شرط در سیاست هست که دوست دارم در موردش بحث کنم
[ترجمه گوگل]یک سند در سیاست وجود دارد که من می خواهم بحث کنم

20. A confidentiality clause was added to the contract.
[ترجمه ترگمان]یک بند محرمانه به قرارداد افزوده شد
[ترجمه گوگل]یک بند محرمانه به قرارداد اضافه شد

21. The contract contains a confidentiality clause.
[ترجمه ترگمان]قرارداد شامل یک بند محرمانه است
[ترجمه گوگل]قرارداد شامل یک بند محرمانه است

The contract included a clause according to which he could buy the house back at the original price.

قرارداد حاوی ماده‌ای بود که طبق آن او می‌توانست خانه را دوباره به قیمت اولیه بخرد.


clause five of the party's constitution

اصل پنجم مرام‌نامه‌ی حزب


پیشنهاد کاربران

جمله ى پیرو ( که بدنبال جمله ى پایه مىی آید )

شبه جمله

جمله واره
شبه جمله
واژه هایی که فعل ندارند اما به تنهایی مفهوم یک جمله کامل را بیان می کنند.


( در قرارداد ) ماده قانونی

بند ( قرارداد ) ، شرط

جمله وار هایی که دارای فاعل وفعل هستندولی بتنهایی جمله کامل نیستندوبه جمله مستقل قبل خودوابسته اند.

clause ( زبان‏شناسی )
واژه مصوب: بند 2
تعریف: واحدی نحوی که معمولاً از یک یا چند گروه تشکیل شده است


کلمات دیگر: