معنی : تصفیه کردن، تصدیق کردن، معین کردن، برقرار کردن، مقرر داشتن، ساختن، فراهم کردن، تاسیس کردن، دایر کردن، بناء نهادن، بر پا کردن، کسی را به مقامی گماردن، شهرت یا مقامی کسب کردن
معانی دیگر : مستقر کردن، پابرجا کردن، جایگزین کردن، (قانون یا نظامنامه و غیره) مقرر کردن، راستاد کردن، وضع کردن، قایل شدن، بنیاد نهادن، پایه گذاری کردن، بنا نهادن، پی افکندن، ایجاد کردن، به وجود آوردن، (شهرت یا نظریه یا رسم و غیره) به ثبوت رساندن، محقق کردن، استوار کردن، ثابت کردن، پایدار کردن، ریشه دار کردن، استوانیدن، فرنودن، ریشه دار شدن، ریشه دواندن، جایگزین شدن، پاگیر شدن، (گیاه شناسی) بومی شدن، پاگرفتن