consequence

معنی : اثر، فرع، نتیجه، عاقبت، نتیجه منطقی، دست اورد، پی امد، بر امد

معانی دیگر : برآیند، اهمیت، کرامندی، مقام رفیع، پایه ی بلند، نفوذ زیاد، معلول، تالی، عاقبت (عواقب)، نتیجه گیری، رابطه ی معلول با علت

انگلیسی به فارسی

نتیجه، اثر، عاقبت، نتیجه منطقی، فرع، دست اورد، پی امد، بر امد

نتیجه، نتیجه منطقی، اثر، برآمد، دستاورد، پیامد

انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )

• (1) تعریف: that which follows; result.
• مترادف: aftermath, effect, issue, outcome, result, sequel
• متضاد: antecedent
• مشابه: aftereffect, conclusion, corollary, fallout, note, outgrowth, repercussion, upshot, wake

- The tenant's fall in the stairway was a direct consequence of the landlord's neglect of the property.

[ترجمه ترگمان] سقوط مستاجر از روی پلکان، نتیجه مستقیم و بی توجهی صاحب ملک بود
[ترجمه گوگل] سقوط مستاجر در راهرو، نتیجۀ مستقیم غفلت صاحبخانه از اموال بود

- You shouldn't make such an important decision without considering the consequences.

[ترجمه ترگمان] تو نباید این تصمیم مهم رو بدون توجه به عواقبش انجام بدی
[ترجمه گوگل] شما نباید این تصمیم مهم را بدون توجه به عواقب آن انجام دهید

• (2) تعریف: importance or significance.
• مترادف: importance, magnitude, moment, significance, weight
• مشابه: account, gravity, import, note, portent

- Who becomes the new governor is an issue of great consequence.

[ترجمه ترگمان] چه کسی به فرماندار جدید تبدیل می شود موضوع مهمی است
[ترجمه گوگل] چه کسی فرماندار جدید می شود، مسئله ای از پیامدهای بزرگ است

• (3) تعریف: the conclusion drawn from a logical argument; inference.
• مترادف: conclusion, corollary, deduction, inference
• مشابه: implication

• result, outcome; importance
a consequence of something is a result or effect of it.
someone or something that is of consequence is important or valuable. someone or something that is of little consequence is not important or valuable.

دیکشنری تخصصی

[حقوق] نتیجه، اثر، معلول
[ریاضیات] پی آمد

مترادف و متضاد

اثر (اسم)

trace, tract, growth, impression, efficacy, effect, sign, affect, result, relic, symptom, scintilla, track, clue, impress, consequence, rut, opus, umbrage, remnant, signature, vestige

فرع (اسم)

interest, branch, offshoot, corollary, consequence, secondary matter

نتیجه (اسم)

resolution, rest, growth, conclusion, success, effect, hatch, result, sequence, sequel, corollary, consequence, outcome, upshot, harvest, outgrowth, sequela

عاقبت (اسم)

end, conclusion, sequel, consequence, outcome, finale, sequela

نتیجه منطقی (اسم)

consequence, consecution, matter of course

دست اورد (اسم)

result, consequence

پی امد (اسم)

issue, result, consequence, outcome

بر امد (اسم)

expenditure, issue, result, consequence, expense, outcome

result, outcome of action

Synonyms: aftereffect, aftermath, bottom line, can of worms, chain reaction, effect, end, event, fallout, follow through, follow-up, issue, outgrowth, payback, reaction, repercussion, sequel, sequence, spin-off, upshot, waves

Antonyms: beginning, cause, commencement, inception, origin, rise, source, start

importance, significance

Synonyms: account, concern, exigency, fame, honor, import, interest, magnitude, moment, momentousness, need, note, pith, portent, renown, reputation, repute, signification, value, weight, weightiness

Antonyms: insignificance, unimportance, worthlessness

person’s status

Synonyms: cachet, dignity, distinction, eminence, notability, position, prestige, rank, repute, standing, state, stature, status

جملات نمونه

1. the consequence of this deed was the evocation of protests from several states

نتیجه این عمل برانگیختن اعتراض از سوی چندین ایالت بود.

2. in consequence (of)

در نتیجه ی،پیامد،در اثر (آن)

3. the reflex consequence of inflation is the lowering of monetary value

پیامد واکنشی تورم،کم شدن ارزش پول است.

4. of no consequence

بی اهمیت،غیر مهم

5. a person of consequence

آدم ذی نفوذ

6. this is a matter of slight consequence

این قضیه اهمیت (یا عواقب) ناچیزی دارد.

7. he lost in gambling and lost everything in consequence (of it)

او در قمار باخت و درنتیجه هستی خود را از دست داد.

8. The accident was the inevitable consequence/result/outcome of carelessness.

[ترجمه ترگمان]این حادثه نتیجه \/ نتیجه اجتناب ناپذیر ناشی از بی احتیاطی بود
[ترجمه گوگل]حادثه نتیجه ناشی از نتیجه / نتیجه ناامیدی بود

9. It was an inevitable consequence of the decision.

[ترجمه ترگمان]نتیجه این تصمیم اجتناب ناپذیر بود
[ترجمه گوگل]این یک نتیجه ی اجتناب ناپذیر از تصمیم بود

10. As a consequence of being in hospital, Shelly decided that she wanted to become a nurse.

[ترجمه ترگمان]به خاطر این که در بیمارستان بود، شلی به این نتیجه رسید که می خواهد پرستار شود
[ترجمه گوگل]به عنوان یک نتیجه از بودن در بیمارستان، Shelly تصمیم گرفت که او می خواست به پرستار تبدیل شود

11. This matter is of great consequence to all of us.

[ترجمه ترگمان]این موضوع برای همه ما مهم است
[ترجمه گوگل]این موضوع برای همه ما عواقب بزرگی است

12. Your opinion is of little consequence to me.

[ترجمه ترگمان]نظر تو برای من اهمیت چندانی ندارد
[ترجمه گوگل]به نظر شما نتیجه کمی برای من است

13. The money was of little consequence to Tony.

[ترجمه ترگمان]این پول چندان اهمیتی برای تونی نداشت
[ترجمه گوگل]این پول برای تونی بسیار اندک بود

14. Don't worry. It's of no consequence.

[ترجمه ترگمان]نگران نباش مهم نیست
[ترجمه گوگل]نگران نباش این هیچ نتیجه ای ندارد

15. The closure of the factory was a necessary consequence of increased competition from abroad.

[ترجمه ترگمان]تعطیلی کارخانه یک نتیجه مهم از افزایش رقابت در خارج از کشور بود
[ترجمه گوگل]بسته شدن کارخانه یک نتیجه ضروری از افزایش رقابت در خارج از کشور بود

16. In consequence of your bad work I am forced to dismiss you.

[ترجمه ترگمان]در نتیجه کار بد تو مجبور شدم تو را اخراج کنم
[ترجمه گوگل]در نتیجه کار بد شما مجبور هستم شما را رد کنم

17. Is it of any consequence to you?

[ترجمه ترگمان]برای شما اهمیتی دارد؟
[ترجمه گوگل]آیا از هر نتیجه ای برای شماست؟

the consequences of smoking

پیامدهای سیگار کشیدن

This is a matter of slight consequence.

این قضیه اهمیت (یا عواقب) ناچیزی دارد.

a person of consequence

آدم ذی‌نفوذ

He lost in gambling and lost everything in consequence (of it).

او در قمار باخت و درنتیجه هستی خود را از دست داد.

اصطلاحات

in consequence (of)

در نتیجه‌ی، پیامد، در اثر (آن)

of no consequence

بی‌اهمیت، غیر مهم

take (or suffer or bear) the consequences

نتیجه‌ی عمل خود را چشیدن، گرفتار پیامد عمل خود شدن

پیشنهاد کاربران

دنباله ، پی آیند

پیامد

تبعی , بعدی , نتیجه ، عواقب ، در نتیجه

نتیجه - پیامد
A consequence is a result of a choice or action

بیشتر برای یه نتیجه ی بد استفاده میشه . . . بار منفی داره اغلب. . .

فرقش با implication در این است که implication گسترده تر است . . . . اما consequence نتیجه مستقیم است . به نظر بهتر است implication را پیامد "ترجمه" کرد و consequence را "نتیجه" .

"Implication" is wider than "consequence". A consequence is a direct result. An implication of an action is something that can be gathered from the action - it could refer to the reason for it, or the possible consequences or effects, or its meaning.

نتیجه و پی آمد

علتِ، دلیلِ

پیامک
Out come

پیامد
عواقب
نتیجه

consequence ::::: نتیجه ، نتیجه ی
consequent :::: حاصل
consequent on :::: ناشی از ، حاصل از
concequently ::: درنتیجه
subsequent :::: بعدی
subsequently::::: بعدا

پدیده ، رخداد، راجع به آب و هوا

پیامد
اغلب بار معنایی منفی داره

تبعات

consequence ( مدیریت )
واژه مصوب: پیایند 1
تعریف: نتیجة معین هر رویداد یا مجموعه ای از شرایط

کلمات دیگر: