کلمه جو
صفحه اصلی

arraign


معنی : احضار نمودن
معانی دیگر : (حقوق)، خواندن متهم به دادگاه جهت شنیدن و پاسخگویی به کیفر خواست، به دادگاه احضار کردن، متهم کردن، احضار نمودن بمحکمه، با تنظیم کیفر خواست متهمی را بمحاکمه خواندن

انگلیسی به فارسی

احضار نمودن (به محکمه)، (حقوق) با تنظیم کیفر خواست متهمی را به‌ محاکمه خواندن


انگلیسی به انگلیسی

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: arraigns, arraigning, arraigned
مشتقات: arraigner (n.), arraignment (n.)
(1) تعریف: to bring before a court of law to respond to a charge or indictment.
متضاد: acquit
مشابه: accuse, call, charge, incriminate, inculpate, indict, prosecute, summon

- The suspect was arraigned last week on charges of attempted murder.
[ترجمه ترگمان] مظنون هفته پیش به اتهام قتل متهم شده بوده
[ترجمه گوگل] این مظنون هفته گذشته به اتهام تلاش برای قتل مجرم شناخته شد

(2) تعریف: to accuse or severely criticize.
مترادف: accuse, blame, censure, charge, indict, score, tax, upbraid
متضاد: praise
مشابه: criticize, fault, rebuke, reprehend, reproach, take to task

• put on trail; accuse

دیکشنری تخصصی

[حقوق] تعقیب یا متهم کردن، احضار کردن متهم (زندانی) به دادگاه جهت پاسخ به مفاد کیفرخواست

مترادف و متضاد

احضار نمودن (فعل)
arraign, impeach

accuse


Synonyms: blame, charge, criminate, hang on, incriminate, inculpate, indict, lay at one’s door, pin it on, point the finger at, summon


Antonyms: discharge, exonerate, free, let go


جملات نمونه

1. The tramp was arraigned on a charge of stealing.
[ترجمه ترگمان]مرد ولگرد به اتهام دزدی حاضر شده بود
[ترجمه گوگل]ولگردی به اتهام سرقت ادعا شد

2. Thompson was arraigned on a charge of murder.
[ترجمه ترگمان]تامپسون به اتهام قتل متهم شده بود
[ترجمه گوگل]تامپسون به اتهام قتل اعتراف کرد

3. He was arraigned for criminally abetting a traitor.
[ترجمه ترگمان]اون به جرم خیانت به یه خائن محکوم شد
[ترجمه گوگل]او برای پیگرد قانونی از یک خائن مجازات شد

4. He was arraigned on a charge of murder.
[ترجمه ترگمان]او را به اتهام قتل متهم کردند
[ترجمه گوگل]او به اتهام قتل اعتراض شد

5. He was arraigned for high treason.
[ترجمه ترگمان]او را به اتهام خیانت متهم کردند
[ترجمه گوگل]او برای خیانت خیانت کرد

6. She was arraigned for high treason.
[ترجمه ترگمان]او را به خاطر خیانت محکوم کردند
[ترجمه گوگل]او برای خیانت خیانت کرد

7. The prime minister found himself arraigned before the media inquisitors.
[ترجمه ترگمان]نخست وزیر خود را در برابر اعضای دستگاه تفتیش مطبوعات محکوم کرد
[ترجمه گوگل]نخست وزیر خود را در برابر خبرنگاران رسانه ای تحقیر کرد

8. He was arraigned on charges of aiding and abetting terrorists.
[ترجمه ترگمان]وی به اتهام کمک به تروریست ها و معاونت در تروریست ها محکوم شد
[ترجمه گوگل]او به اتهام مشارکت و تشویق تروریست ها مجازات شد

9. He was to be arraigned in federal court in San Francisco in the afternoon.
[ترجمه ترگمان]قرار بود او در روز بعد از ظهر در یک دادگاه فدرال محاکمه شود
[ترجمه گوگل]او بعدازظهر در دادگاه فدرال در سان فرانسیسکو مورد تجاوز قرار گرفت

10. He was arraigned for murder.
[ترجمه ترگمان]او را به خاطر قتل متهم کردند
[ترجمه گوگل]او برای قتل دستگیر شد

11. Thompson was arraigned on three charges of murder.
[ترجمه ترگمان]تامپسون با سه اتهام قتل متهم شده بود
[ترجمه گوگل]تامپسون در سه اتهام قتل محکوم شد

12. Bechard will be arraigned Monday or Tuesday on murder charges, McCausland said.
[ترجمه ترگمان]McCausland گفت که bechard روز دوشنبه یا سه شنبه به اتهام قتل محکوم خواهند شد
[ترجمه گوگل]مک کاسلند گفت که بیچارد روز دوشنبه یا سه شنبه در مورد اتهامات قتل محکوم خواهد شد

13. He was arraigned for theft.
[ترجمه ترگمان]متهم به دزدی شد
[ترجمه گوگل]او برای سرقت مورد تجاوز قرار گرفت

14. All are scheduled to be arraigned Wednesday in federal court in Oakland.
[ترجمه ترگمان]همه آن ها قرار است روز چهارشنبه در دادگاه فدرال در اوکلند محاکمه شوند
[ترجمه گوگل]همه قرار است روز چهارشنبه در دادگاه فدرال در اوکلند مورد تجاوز قرار گیرد

پیشنهاد کاربران

مورد تعقیب قرار دادن/گرفتن، پیگرد قانونی کردن

محاکمه کردن


کلمات دیگر: