کلمه جو
صفحه اصلی

allegiance


معنی : تبعیت، وفاداری، بیعت، تابعیت، سرسپردگی
معانی دیگر : پیروی، عهد

انگلیسی به فارسی

تابعیت، تبعیت، وفاداری، بیعت


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
• : تعریف: devotion or loyalty to a person, country, or cause.
مترادف: adherence, constancy, devotion, faithfulness, fidelity, loyalty, steadfastness
متضاد: disloyalty, treachery, treason
مشابه: fealty, homage

- The nobles swore their allegiance to the king.
[ترجمه ترگمان] نجبا سوگند وفاداری خود را نسبت به شاه سوگند می دادند
[ترجمه گوگل] اربابان آنها را وفادار به پادشاه کرد
- Young American students pledge allegiance to the flag of the United States every morning at school.
[ترجمه ترگمان] دانش آموزان جوان آمریکایی هر روز صبح در مدرسه با پرچم آمریکا بیعت می کنند
[ترجمه گوگل] دانش آموزان جوان آمریکایی هر روز صبح مدرسه را به پرچم ایالات متحده متعهد می کنند
- I've always supported the mayor, but because of this scandal I'm thinking of changing allegiance.
[ترجمه ترگمان] من همیشه شهردار را حمایت کرده ام، اما به دلیل این رسوایی، به فکر تغییر تابعیت هستم
[ترجمه گوگل] من همیشه از شهردار حمایت کرده ام، اما به دلیل این رسوایی، من به تغییر وفاداری فکر می کنم

• loyalty, faithfulness, devotion, obedience, duty
your allegiance to a group, person, or belief is your support for and loyalty to them.

دیکشنری تخصصی

[حقوق] وفاداری، بیعت، تبعیت

مترادف و متضاد

تبعیت (اسم)
amenability, adherence, subordination, allegiance, citizenship, dependence, dependency, vassalage, citizenry

وفاداری (اسم)
loyalty, camaraderie, allegiance, fidelity, fealty, constancy, troth

بیعت (اسم)
allegiance, fealty, homage, vassalage

تابعیت (اسم)
allegiance, sequence, nationality

سرسپردگی (اسم)
surrender, loyalty, allegiance, devotion, fidelity, commitment, faithfulness, troth, capitulation, committal

loyalty


Synonyms: adherence, ardor, consecration, constancy, dedication, deference, devotion, duty, faithfulness, fealty, fidelity, homage, honor, obedience, obligation, piety


Antonyms: disloyalty, enmity, sedition, treachery, treason


جملات نمونه

1. he abjured his allegiance to the caliph
بیعت خود را با خلیفه نقض کرد.

2. they took the oath of allegiance to the flag
آنان سوگند وفاداری به پرچم را ادا کردند.

3. the leader of the party gained allegiance of the members
رهبر حزب از وفاداری اعضا برخوردار بود.

4. He took an oath of allegiance to his adopted country.
[ترجمه ترگمان]او سوگند وفاداری به کشور خود را بر زبان آورد
[ترجمه گوگل]او سوگند به وفاداری به کشور خود را به تصویب رسید

5. FBI demands its employees absolute allegiance to this bureau.
[ترجمه ترگمان]اف بی آی خواستار وفاداری مطلق کارمندان خود به این دفتر شد
[ترجمه گوگل]FBI از کارمندان خود خواست که وفاداری مطلق به این دفتر داشته باشند

6. She proudly recited the Oath of Allegiance.
[ترجمه ترگمان]با غرور دعا به کتاب مقدس را خواند
[ترجمه گوگل]او با افتخار ادعای اطهار را خواند

7. Soldiers must swear allegiance to the Crown/the King.
[ترجمه ترگمان]سربازان باید به شاه و شاه بیعت کنند
[ترجمه گوگل]سربازان باید وفاداری به تاج و تخت پادشاه بگیرند

8. All serfs owed allegiance to a lord.
[ترجمه ترگمان]تمام روستاییان به یک پادشاه وفادار بودند
[ترجمه گوگل]تمام سربازان وفادار به یک صاحب وفادار بودند

9. The union needs to retain the allegiance of all its members for the strike to succeed.
[ترجمه ترگمان]اتحادیه باید وفاداری تمامی اعضای خود برای موفقیت را حفظ کند
[ترجمه گوگل]اتحادیه باید حفظ وفاداری اعضای خود را برای اعتصاب به دست آورد

10. Every day the schoolchildren pledge an oath of allegiance to their country.
[ترجمه ترگمان]هر روز بچه های مدرسه ای سوگند وفاداری به کشورشان را می دهند
[ترجمه گوگل]هر روز دانش آموزان متعهد به وفاداری به کشور خود می کنند

11. Medieval knights took an oath of allegiance/loyalty to their lord.
[ترجمه ترگمان]شوالیه های قرون وسطی سوگند وفاداری و وفاداری به پادشاه دادند
[ترجمه گوگل]شوالیه های قرون وسطی سوگند به وفاداری / وفاداری به پروردگارشان را گرفتند

12. I pledge allegiance to the flag of the United States of America.
[ترجمه ترگمان]من وفاداری به پرچم ایالات متحده آمریکا را تعهد می کنم
[ترجمه گوگل]من وفادار به پرچم ایالات متحده آمریکا هستم

13. Soldiers must swear allegiance to the King.
[ترجمه محمد] سربازان باید سوگند وفاداری به پادشاه ایراد کنند
[ترجمه ترگمان]سربازان باید به پادشاه وفادار بمانند
[ترجمه گوگل]سربازان باید وفاداری به پادشاه بزنند

14. Barons had to swear an oath of allegiance to the king.
[ترجمه ترگمان]واقعا مثل این بود که به شاه وفادار مانده باشد
[ترجمه گوگل]بارون ها باید سوگند به وفاداری به پادشاه سوگند یاد کنند

They took the oath of allegiance to the flag.

آنان سوگند وفاداری به پرچم را ادا کردند.


The leader of the party gained allegiance of the members.

رهبر حزب از وفاداری اعضا برخوردار بود.


پیشنهاد کاربران

پایبندی

وفاداری و حمایت

It was his instinct for self - preservation that led him to abandon his former friends and transfer his allegiance to the new rulers
. . . تبعیت/پیروی از حاکمان جدید. . .

حرف‎شنوی


کلمات دیگر: