کلمه جو
صفحه اصلی

exigible


معنی : مقتضی، قابل پرداخت، قابل مطالبه، قابل تقاضا، قابل ادعا، مطالبهکردنی
معانی دیگر : دریافت کردنی، ستاندنی، قابل ادعا یا گرفتن، خواستنی

انگلیسی به فارسی

(حقوق) مقتضی، قابل‌مطالبه، قابل‌پرداخت، قابل‌تقاضا، قابل‌ادعا، خواستنی، مطالبه‌کردنی


انگلیسی به انگلیسی

• can be required

دیکشنری تخصصی

[حقوق] قابل مطالبه، قابل وصول

مترادف و متضاد

مقتضی (صفت)
appropriate, fit, suitable, material, meet, just, advisable, due, expedient, exigible

قابل پرداخت (صفت)
due, liable, solvable, solvent, payable, exigible

قابل مطالبه (صفت)
exigible

قابل تقاضا (صفت)
exigible

قابل ادعا (صفت)
exigible

مطالبهکردنی (صفت)
exigible


کلمات دیگر: