1. to consign an orphan to his uncle's care
یتیمی را تحت سرپرستی عمویش قرار دادن
2. I consigned her letter to the waste basket.
[ترجمه ترگمان]نامه او را به سطل آشغال سپرد
[ترجمه گوگل]نامه ای را به سبد هدر دادم
3. The goods have been consigned to you by air.
[ترجمه ترگمان]کالاها بوسیله هوا به شما سپرده شده اند
[ترجمه گوگل]کالاها توسط هوا ارسال شده اند
4. She consigned his letter to the waste basket.
[ترجمه ترگمان]نامه خود را به سبد کاغذ باطله سپرد
[ترجمه گوگل]او نامه خود را به سبد زباله ارسال کرد
5. After the financial disaster, she was consigned to a life of poverty.
[ترجمه ترگمان]پس از فاجعه مالی، او به زندگی در فقر سپرده شد
[ترجمه گوگل]پس از فاجعه مالی، او را به زندگی فقر تحویل داد
6. Some people believe that Communism has been relegated/consigned to the scrap heap of history.
[ترجمه ترگمان]برخی از مردم بر این باورند که کمونیسم به فراموشی سپرده شده است
[ترجمه گوگل]بعضی ها معتقدند کمونیسم به زباله های تاریخی منتهی شده است
7. Most of his work has now been consigned to oblivion.
[ترجمه ترگمان]حالا بیشتر کارش به فراموشی سپرده شده
[ترجمه گوگل]اکثر کارهای او اکنون به فراموشی سپرده شده است
8. They can't just consign me to the scrap heap because I'm over fifty!
[ترجمه ترگمان]به این خاطر که من بیش از پنجاه سال دارم
[ترجمه گوگل]آنها نمیتوانند فقط به پاشیدن قراضه مراجعه کنند زیرا من بیش از پنجاه نفر هستم!
9. Most of his inventions have been consigned to oblivion.
[ترجمه ترگمان]بیشتر اختراعات او به فراموشی سپرده شده اند
[ترجمه گوگل]بسیاری از اختراعات او به فراموشی سپرده شده است
10. Many older people feel they have been consigned to the medical scrapheap.
[ترجمه ترگمان]بسیاری از افراد مسن احساس می کنند که به the پزشکی سپرده شده اند
[ترجمه گوگل]بسیاری از افراد مسن تر احساس می کنند که آنها به ضایعات پزشکی منتقل شده اند
11. A car accident consigned him to a wheelchair for the rest of his life.
[ترجمه ترگمان]یک تصادف اتومبیل او را تا آخر عمرش به ویلچر متصل کرده بود
[ترجمه گوگل]یک تصادف اتومبیل او را برای بقیه عمر خود به صندلی چرخدار فرستاد
12. The politicians who lost the elections will be consigned to the dustbin of history.
[ترجمه ترگمان]سیاستمدارانی که انتخابات را از دست داده اند به زباله دان تاریخ سپرده خواهند شد
[ترجمه گوگل]سیاستمدارانی که انتخابات را از دست دادند، به حوضچه تاریخ منتقل خواهند شد
13. In the past, the majority of women were consigned to a lifetime of servitude and poverty.
[ترجمه ترگمان]در گذشته، اکثر زنان به زندگی اجباری و فقر سپرده می شدند
[ترجمه گوگل]در گذشته، اکثریت زنان به عمر حبس و فقر اعطا شده بودند
14. The shoes looked so tatty that I consigned them to the back of the cupboard.
[ترجمه ترگمان]کفش چنان به هم پیچیده بود که من آن ها را به پشت قفسه سپردم
[ترجمه گوگل]کفش ها به نظر می رسند به طوری که من آنها را به پشت کمد فرستادم
15. The loser's name has been consigned to oblivion .
[ترجمه ترگمان]اسم بازنده به فراموشی سپرده شده
[ترجمه گوگل]نام بازنده به ناخودآگاه منتقل شده است