کلمه جو
صفحه اصلی

depute


معنی : سپردن، نمایندگی دادن به، نمایندگی کردن
معانی دیگر : نماینده کردن، وکیل کردن، وکالت دادن به، به جانشینی خود برگزیدن، نماینده ی خود کردن

انگلیسی به فارسی

نمایندگی دادن به، نمایندگی کردن، سپردن


نماینده، سپردن، نمایندگی دادن به، نمایندگی کردن


انگلیسی به انگلیسی

• appoint as a representative; delegate authority to a deputy

دیکشنری تخصصی

[حقوق] نمایندگی دادن، به عنوان وکیل انتخاب کردن، مأمور کردن

مترادف و متضاد

سپردن (فعل)
surrender, confide, deposit, award, entrust, consign, commit, intrust, depute, reposit

نمایندگی دادن به (فعل)
depute

نمایندگی کردن (فعل)
represent, depute, deputize

جملات نمونه

1. She deputed the bookkeeping to me while he was away.
[ترجمه ترگمان]در مدتی که او از خانه دور بود به من bookkeeping
[ترجمه گوگل]او در حالی که دور بود حسابداری را برای من تعریف کرد

2. The Premier deputed the Foreign Minister to act as his deputy.
[ترجمه ترگمان]نخست وزیر وزیر خارجه را مامور کرد تا به عنوان معاون خود عمل کند
[ترجمه گوگل]نخست وزیر، وزیر امور خارجه را به عنوان معاون وی واگذار کرد

3. He deputed the running of the department to an assistant.
[ترجمه ترگمان]او به آن ها گفت که اداره پلیس را به عنوان یک دستیار اداره می کند
[ترجمه گوگل]او اداره بخش را به یک دستیار معین کرد

4. I was deputed for the unpleasant task.
[ترجمه ترگمان]من به عنوان ماموریت ناخوشایند به آنجا عازم شدم
[ترجمه گوگل]من برای این کار ناخوشایند اعزام شدم

5. I have deputed the accounts to John.
[ترجمه ترگمان] من deputed رو به \"جان\" دادم
[ترجمه گوگل]من حسابم را به جان دادم

6. They were deputed to put our views to the assembly.
[ترجمه ترگمان]آن ها مامور شدند تا نظرات ما را به مجلس تقدیم کنند
[ترجمه گوگل]آنها به منظور قرار دادن دیدگاه های خود در مجلس، مأمور شدند

7. A sub-committee was deputed to investigate the claims.
[ترجمه ترگمان]یک کمیته فرعی برای تحقیق درباره این ادعاها مامور شد
[ترجمه گوگل]یک کمیته کمیته برای بررسی ادعاهایی منصوب شد

8. She's deputing the organization of the exhibition to Sara.
[ترجمه ترگمان]او سازمان نمایشگاه را به سارا معرفی می کند
[ترجمه گوگل]او سازمان نمایشگاه را به سارا معرفی می کند

9. The chairman has deputed his voting power to the vice - chairman.
[ترجمه ترگمان]رئیس قدرت رای خود را به معاون رئیس سازمان ملل واگذار کرده است
[ترجمه گوگل]رئیس ریاست رای خود را به معاون رئیس ریاست جمهوری اختصاص داده است

10. The manager deputed the running of the department to his secretary.
[ترجمه ترگمان]مدیر اداره اداره را به منشی خود واگذار کرد
[ترجمه گوگل]مدیر این بخش را به دبیر خود اختصاص داد

11. Norman and I were deputed for the unpleasant task.
[ترجمه ترگمان]من و نورمن به عنوان ماموریت ناخوشایند به آنجا رسیدیم
[ترجمه گوگل]نورمن و من برای این کار ناخوشایند اعزام شدند

12. The Mu family acted as the part of depute to Ming Dynasty from beginning to end, played the role of a bridge and link in the relationship between Ming Dynasty and Thailand and Laos.
[ترجمه ترگمان]خانواده Mu از آغاز تا پایان نقش یک پل و ارتباط را در رابطه بین دودمان مینگ و تایلند و لائوس بازی کردند
[ترجمه گوگل]خانواده مو به عنوان بخشی از فرماندهی سلسله مینگ از ابتدا تا انتها عمل کردند، نقش پل و لینک در رابطه بین سلسله مینگ و تایلند و لائوس را بازی کردند

13. He depute the running of the department to an assistant.
[ترجمه ترگمان]اون از اداره اداره کردن به یه دستیار استفاده کرد
[ترجمه گوگل]او اداره بخش را به معاون اداره می کند

14. It is suitable to take "depute doctrine" as the theory basis of directors' duties in our country from the angle of the basic theories of civil law and legislation of our country.
[ترجمه ترگمان]اتخاذ \"دکترین مستقر\" به عنوان اساس نظری وظایف مدیران در کشور ما از زاویه نظریات اصلی قانون مدنی و قوانین کشور ما مناسب است
[ترجمه گوگل]مناسب است که 'دکترین فرماندهی' را به عنوان تئوری پایه ای از وظایف مدیران در کشور ما از زاویه نظریه های اصلی قانون مدنی و قوانین کشور ما مطرح کنیم

15. Depute To build it, the company is using a new system of suppliers around the world.
[ترجمه ترگمان]شرکت کنندگان برای ساخت آن، از یک سیستم جدید تامین کنندگان در سراسر جهان استفاده می کنند
[ترجمه گوگل]نماینده برای ساخت آن، این شرکت از سیستم جدید تامین کنندگان در سراسر جهان استفاده می کند

Hassan and I were deputed to enter into negotiation with them.

به حسن و من نمایندگی دادند که با آن‌ها وارد مذاکره شویم.


He went to London and deputed the management of the school to his son.

او به لندن رفت و اداره‌ی مدرسه را به پسرش سپرد.



کلمات دیگر: