کلمه جو
صفحه اصلی

citizenship


معنی : تبعیت، شهروندان، ساکنین
معانی دیگر : مدارک شهروندی، شهروندی، تابعیت، مردم

انگلیسی به فارسی

شهروندان، ساکنین، مردم، تبعیت


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
(1) تعریف: the state of being a citizen.

(2) تعریف: the act or process of fulfilling the obligations and enjoying the rights of a citizen.

• condition of being a member of a country
if you have citizenship of a country, you are legally accepted as belonging to it.

دیکشنری تخصصی

[حقوق] شهروندی

مترادف و متضاد

تبعیت (اسم)
amenability, adherence, subordination, allegiance, citizenship, dependence, dependency, vassalage, citizenry

شهروندان (اسم)
citizenship, citizenry

ساکنین (اسم)
citizenship, citizenry, citizens

جملات نمونه

1. plural citizenship
تابعیت چند گانه

2. letters of citizenship
مدارک شهروندی

3. in order to obtain british citizenship
برای به دست آوردن شهروندی انگلیس

4. the duties and responsibilities of citizenship
وظایف و مسئولیت های شهروندی

5. the court endued him with full citizenship rights
دادگاه حقوق کامل شهروندی را به او اعطا کرد.

6. We have tried to inculcate a feeling of citizenship in youngsters.
[ترجمه ترگمان]ما تلاش کرده ایم که احساس شهروندی در جوانان را القا کنیم
[ترجمه گوگل]ما سعی کرده ایم احساس جوان بودن را به خود جلب کنیم

7. I have applied for French citizenship.
[ترجمه ترگمان]من برای شهروندی فرانسه درخواست داده ام
[ترجمه گوگل]من برای شهروندی فرانسوی درخواست کرده ام

8. Israel offers automatic citizenship to all Jews who want it, whatever colour they are and whichever language they speak.
[ترجمه ترگمان]اسرائیل برای تمام یهودیان که خواهان آن هستند تابعیت خود را ارائه می دهد، هر رنگی که باشد و هر زبانی که آن ها صحبت می کنند
[ترجمه گوگل]اسراییل شهروندی خودکار را به تمام یهودیانی که میخواهند، هر کدام از رنگها و زبان هرکسی که صحبت می کنند، ارائه می دهد

9. They stripped me of my citizenship and deported me.
[ترجمه ترگمان]آن ها مرا از شهروندی خود محروم کردند و از کشور اخراج کردند
[ترجمه گوگل]آنها مرا از شهروندی من جدا کردند و من را اخراج کردند

10. They're going to take my citizenship away.
[ترجمه ترگمان]آن ها می خواهند شهروندی مرا بگیرند
[ترجمه گوگل]آنها قصد دارند شهروندی خود را دور بریزند

11. You will have to renounce citizenship of this country if you apply for citizenship of another.
[ترجمه ترگمان]اگر درخواست شهروندی دیگر را درخواست کنید، باید از تابعیت این کشور چشم پوشی کنید
[ترجمه گوگل]اگر برای شهروندی دیگری درخواست بدهید، باید از شهروندی این کشور اجتناب کنید

12. He holds joint citizenship in Sweden and Peru.
[ترجمه ترگمان]او دارای تابعیت مشترک در سوئد و پرو است
[ترجمه گوگل]او شهروندی مشترک در سوئد و پرو دارد

13. Their citizenship in school is very good.
[ترجمه ترگمان]شهروندی آن ها در مدرسه بسیار خوب است
[ترجمه گوگل]شهروندی آنها در مدرسه بسیار خوب است

14. he is entitled to British citizenship.
[ترجمه ترگمان]او حق شهروندی بریتانیا را دارد
[ترجمه گوگل]او حق شهروندی بریتانیایی را دارد

in order to obtain British citizenship

برای به دست آوردن شهروندی انگلیس


the duties and responsibilities of citizenship

وظایف و مسئولیتهای شهروندی


پیشنهاد کاربران

شهروند وظیفه شناس بودن

the position or status of being a citizen of a particular country

شهروند یا حق شهروندی


مثال :
. He was granted Canadian citizenship
شهروندی کانادا بهش اعطا شد یا داده شد .


@لَنگویچ





کلمات دیگر: