کلمه جو
صفحه اصلی

espouse


معنی : نامزد کردن، عروسی کردن، عقدکردن، شوهر دادن
معانی دیگر : هواداری کردن (از)، طرفداری کردن، جانبداری کردن، حمایت کردن از، پشتیبانی کردن، زناشویی کردن، به زنی گرفتن، ازدواج کردن، زن دادن، عقیده داشتن به

انگلیسی به فارسی

عقدکردن، عروسی کردن، نامزدکردن، شوهردادن، حمایت کردن از، عقیده داشتن به


مشارکت، عقدکردن، شوهر دادن، نامزد کردن، عروسی کردن


انگلیسی به انگلیسی

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: espouses, espousing, espoused
مشتقات: espouser (n.)
(1) تعریف: to take up, hold, or commit oneself to (a cause, idea, or belief); embrace.
مترادف: adopt
متضاد: repudiate
مشابه: embrace, hold

- He had once espoused communist ideals, but now he rejected them.
[ترجمه ترگمان] او زمانی از ایده های communist سو استفاده کرده بود، اما حالا آن ها را رد کرد
[ترجمه گوگل] او یک بار آرمان های کمونیستی را پشت سر گذاشته بود، اما اکنون او را رد کرد
- They espouse the view that the government is not doing enough to protect endangered species.
[ترجمه ترگمان] آن ها از این دیدگاه حمایت می کنند که دولت برای حفاظت از گونه های در معرض خطر کافی عمل نمی کند
[ترجمه گوگل] آنها معتقدند که دولت به اندازه کافی برای محافظت از گونه های در معرض خطر ناکام است

(2) تعریف: to take in marriage.
مشابه: marry, wed

- It had been arranged that she would espouse her cousin.
[ترجمه ترگمان] قرار گذاشته شده بود که با پسر خاله اش ازدواج کند
[ترجمه گوگل] قرار بود که او پسر عموی خود را حمایت کند

• marry; champion a cause, support an idea or principle
if you espouse a policy or plan, you support it; a formal word.

دیکشنری تخصصی

[حقوق] حمایت کردن، طرفداری کردن، دفاع کردن

مترادف و متضاد

marry


stand up for; support


Synonyms: accept, adopt, advocate, approve, back, champion, defend, embrace, get into, go in for, maintain, stand behind, take on, take up, uphold


Antonyms: forsake, reject


نامزد کردن (فعل)
engage, nominate, designate, betroth, espouse, trothplight

عروسی کردن (فعل)
espouse, consummate, marry

عقد کردن (فعل)
espouse

شوهر دادن (فعل)
espouse, husband, marry

Synonyms: betroth, catch, take as spouse, unite, wed


Antonyms: divorce


جملات نمونه

1. Vegetarianism is one cause she does not espouse.
[ترجمه ترگمان]Vegetarianism یک دلیل است که او در آن espouse
[ترجمه گوگل]گیاهخواری یکی از دلایلی است که او از آن حمایت نمی کند

2. Politicians espouse it; government departments ignore it at their peril.
[ترجمه ترگمان]سیاستمداران از آن حمایت می کنند؛ ادارات دولتی آن را در خطر خود نادیده می گیرند
[ترجمه گوگل]سیاستمداران آن را حمایت می کنند؛ ادارات دولتی آن را در معرض خطر خود قرار داده اند

3. The people of Holy Trinity espouse similar values in the face of an unpersuaded Catholic hierarchy.
[ترجمه ترگمان]مردم تثلیث مقدس ارزش های مشابهی در چهره یک سلسله مراتب کاتولیک unpersuaded دارند
[ترجمه گوگل]مردم مقدس تثلیث، با وجود یک سلسله مراتب کاتولیک غریب، ارزش های مشابهی دارند

4. Thus, the Amish espouse the best of both conservative and liberal values.
[ترجمه ترگمان]بنابراین، the به بهترین ارزش های محافظه کار و لیبرال است
[ترجمه گوگل]بنابراین، آمیش ها بهترین ارزش های محافظه کار و لیبرال را به دست می آورند

5. So those who espouse equal opportunity need to elaborate its purpose.
[ترجمه ترگمان]بنابراین کسانی که از فرصت برابر پیروی می کنند باید هدف خود را توضیح دهند
[ترجمه گوگل]بنابراین کسانی که از فرصت های برابر حمایت می کنند، باید هدف خود را مشخص کنند

6. Y., so eager to espouse other causes, has thus far been uncharacteristically low key and ineffective.
[ترجمه ترگمان]Y که مشتاق رسیدن به دلایل دیگر هستند، به طور قابل توجهی کلیدی ضعیف و بی اثر بوده است
[ترجمه گوگل]Y, بنابراین مشتاق به حمایت از علل دیگر، تا به حال تا کنون به طور کلی نامطلوب کم کلید و بی اثر است

7. In fact, the opposition movements, whatever cause they espouse, use them widely to push their propaganda.
[ترجمه ترگمان]در حقیقت جنبش های مخالف، هر چیزی که آن ها از آن حمایت می کنند، از آن ها به طور گسترده استفاده می کنند تا تبلیغات خود را تحت فشار قرار دهند
[ترجمه گوگل]در حقیقت، جنبش های اپوزیسیون، هر چه که آنها به آنها اعتماد دارند، به طور گسترده ای برای تبلیغ تبلیغ خود از آنها استفاده می کنند

8. Followers of the sect espouse pure love and nonviolence.
[ترجمه ترگمان]Followers فرقه espouse و nonviolence
[ترجمه گوگل]پیروان فرقه از عشق و خشونت خالص حمایت می کنند

9. You espouse democratic participation in design.
[ترجمه ترگمان]شما از مشارکت دموکراتیک در طراحی حمایت می کنید
[ترجمه گوگل]شما از مشارکت دموکراتیک در طراحی حمایت می کنید

10. He did not espouse a theory of contingent duties vesting subsequently to careless acts.
[ترجمه ترگمان]وی در پیروی از یک نظریه وظایف مشروط و متعاقبا اعمال بی قید و شرط، عمل نکرد
[ترجمه گوگل]او نظری از وظایف احتمالی را که پس از آن به اعمال بی دقتی منجر شد، تکیه نکرد

11. "We espouse gender equality in all other aspects of life, and it is an anomaly that in the rules relating to the highest public officer we continue to enshrine male superiority, " Cameron wrote.
[ترجمه ترگمان]کامرون نوشت: \" ما برابری جنسیتی در همه جنبه های زندگی را حمایت می کنیم و این یک ناهنجاری است که در قوانین مربوط به بالاترین مقام اجتماعی، به حفظ برتری مردان ادامه می دهیم \"
[ترجمه گوگل]کامرون نوشت: 'ما برابری جنسیتی را در تمام جنبه های دیگر زندگی تأیید می کنیم، و این ناهماهنگی است که در قوانین مربوط به بالاترین افسر عمومی ما همچنان برتری مردان را حفظ می کنیم '

12. Today, astronomers espouse the theory that comets spawn the swarms.
[ترجمه ترگمان]امروزه، ستاره شناسان از این تئوری پیروی می کنند که دنباله دارها به سوی آن ها می آیند
[ترجمه گوگل]امروزه اخترشناسان نظریه ای را مطرح می کنند که ستاره های دنباله دار سر و صدا را ایجاد می کنند

13. Some teachers enthusiastically espouse the benefits to be gained from educational software.
[ترجمه ترگمان]برخی از آموزگاران با شور و شوق از مزایای بدست آمده از نرم افزارهای آموزشی حمایت می کنند
[ترجمه گوگل]برخی از معلمان با مشتاقانه از مزایایی که از نرم افزار آموزشی دریافت می کنند، حمایت می کنند

14. And there was the great Lord Byron, a powerful name, a man well known to espouse the cause of freedom.
[ترجمه ترگمان]و در آنجا لرد بایرون که نام نیرومندی داشت، مردی بود که مشهور به پیروی از علت آزادی بود
[ترجمه گوگل]و لرد بایرون بزرگ، یک نام قدرتمند، مردی است که به خوبی از علت آزادی حمایت می کند

He has always espoused extremist ideas.

او همیشه از عقاید افراطی هواداری کرده است.


He espouses feminism.

او از حقوق زنان پشتیبانی می‌کند.


پیشنهاد کاربران

To support
Her own sense of responsibility to her family contradicted the notion of the selfish artist so espoused by her peers.


To support
To defend
To stand up for
To aid
To assist

to support an activity or opinion

حمایت کردن


کلمات دیگر: