کلمه جو
صفحه اصلی

nascent


معنی : در حال تولد، پیدایش یافته
معانی دیگر : در شرف تکوین، شکوفنده، شکوفا، (شیمی - وابسته به عامل شیمیایی که تازه از ترکیب مجزا شده است ولی هنوز اتم های آن تشکیل ملکول نداده اند) نوآیند، در زایش

انگلیسی به فارسی

پیدایش یافته، درحال تولد


نوشدار، در حال تولد، پیدایش یافته


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
مشتقات: nascence (n.), nascency (n.)
• : تعریف: coming into being or starting to develop.
مشابه: new

- Since the cease-fire, people's hearts have been filled with nascent hope for a complete end to the war.
[ترجمه ترگمان] از انجایی که آتش متوقف می شود، قلب مردم پر از امید و امید برای پایان کامل جنگ پر شده است
[ترجمه گوگل] از زمان آتش بس، قلب مردم با امید تازه ای به پایان جنگ کامل پر شده است

• in the beginning stages of existence; newly developed; originating; in a nascent state (chemistry)
nascent things or processes are just beginning, and are expected to become stronger or to grow bigger; a formal word.

دیکشنری تخصصی

[پلیمر] نوزاد

مترادف و متضاد

در حال تولد (صفت)
aborning, nascent

پیدایش یافته (صفت)
nascent

جملات نمونه

1. nascent chlorine
کلورین نو آیند

2. nascent revolutionary ideas
عقاید انقلابی در حال تکوین

3. It was a land with no nascent art, save the reflected mirror of its colonial masters.
[ترجمه ترگمان]این سرزمینی بود که هیچ هنری در حال تولد در آن دیده نمی شد مگر اینکه آینه منعکس استادان colonial را نجات دهد
[ترجمه گوگل]این سرزمینی بود که هیچ هنری پرورش نیافته بود، صرفه جویی در آینه منعکس شده از استادان استعماری آن

4. In this nascent electronic marketplace only an infinitesimal fraction of business transactions are currently handled on the I-way.
[ترجمه ترگمان]در این بازار نوظهور الکترونیکی تنها یک بخش بسیار کوچک از تراکنش های تجاری در حال حاضر بر روی من انجام می شوند
[ترجمه گوگل]در این بازار الکترونیکی نوظهور، تنها بخش کوچکی از معاملات تجاری در حال حاضر بر روی I-way انجام می شود

5. Delwyn Pepper, nascent tyrant, was voted treasurer.
[ترجمه ترگمان]Delwyn فلفلی، ستمگر تولد یافته، به خزانه دار رای داد
[ترجمه گوگل]Delwyn Pepper، ستمکار نوبل، به عنوان خزانهدار رای داده شد

6. As Hoffman indicated, Macintosh in its nascent form had some serious problems.
[ترجمه ترگمان]همانطور که هافمن اشاره کرد، مکینتاش در شکل نوپای خود مشکلات جدی داشت
[ترجمه گوگل]همانطور که هافمن اشاره کرد، مکینتاش در شکل اولیه آن، مشکلات جدی داشت

7. A nascent nationalist movement is emerging in the Ukraine.
[ترجمه ترگمان]یک جنبش ملی گرای نوظهور در حال ظهور در اوکراین است
[ترجمه گوگل]جنبش ملی گرا در حال ظهور در اوکراین است

8. A battle over music royalties threatens a nascent industry.
[ترجمه ترگمان]مبارزه بر حق امتیاز موسیقی صنعتی نوظهور را تهدید می کند
[ترجمه گوگل]نبرد بر روی حقوق و دستمزد های موسیقی، یک صنعت پیشرو را تهدید می کند

9. Despite a nascent democracy movement, there's little traction for direct suffrage.
[ترجمه ترگمان]علی رغم جنبش نوپای دموکراسی، کشش کمی برای انتخابات مستقیم وجود دارد
[ترجمه گوگل]علی رغم جنبش دموکراسی نوظهور، کمی برای انتخاب رأی مستقیم وجود دارد

10. ASEAN's nascent free-trade zone also excludes services, and tiptoes around labour mobility.
[ترجمه ترگمان]منطقه آزاد تجاری نوظهور ASEAN نیز خدمات و نوک انگشتان در اطراف تحرک نیروی کار را مستثنی می کند
[ترجمه گوگل]منطقه آزاد تجاری آستانه در آسه آن نیز خدمات و سر و صدا در اطراف تحرکات کارگری را شامل نمی شود

11. The nascent plan was for the tapes to be flooded into Iraq and the Arab world.
[ترجمه ترگمان]طرح نوظهور این بود که نوارها به عراق و دنیای عرب سرازیر شود
[ترجمه گوگل]طرح پیشنهادی برای نوارهایی بود که در عراق و جهان عرب فرو ریخته بودند

12. We can detect a nascent self-possession the east has not known for many centuries. That is what is new among Asians – elusive, unannounced and unmistakable all at once.
[ترجمه ترگمان]ما می توانیم یک خود مختار رو به رشد را تشخیص دهیم که شرق به مدت چند قرن شناخته نشده است این چیزی است که در میان اتباع آسیایی تازگی دارد، بدون اطلاع قبلی و همه چیز قطعی
[ترجمه گوگل]ما می توانیم یکی از خویشاوندان خود را به رسمیت بشناسیم که شرق برای قرن ها شناخته نشده است این چیزی است که در میان آسیایی ها جدید است - همه در یک لحظه گریزان، بی اطلاع و بی ادعا

13. A nascent environmental protection industry has also emerged.
[ترجمه ترگمان]صنعت نوپای حفاظت از محیط زیست نیز ظهور کرده است
[ترجمه گوگل]صنعت حفاظت از محیط زیست نیز در حال ظهور است

14. was 21 and in the nascent stages of a career in finance that might verywell have segued into a career as an E. M. T. : that's how torn he was betweenmaking money and making people's lives better.
[ترجمه ترگمان]۲۱ سال داشت و در مرحله پیدایش یک شغل در امور مالی بود که ممکن بود verywell را به عنوان E به یک شغل تبدیل کند م تی به همین دلیل است که او پول را از دست داده و زندگی مردم را بهتر می کند
[ترجمه گوگل]21 ساله بود و در مراحل ابتدایی یک حرفه ای در امور مالی بود که می توانست به عنوان یک کارآفرین به عنوان یک کارمند E M T شگفت زده شده باشد: این همان طوری است که او از بین برداشتن پول و ایجاد زندگی بهتر مردم است

15. Nascent nano technologies are mashed up with bio technologies.
[ترجمه ترگمان]در حال حاضر تکنولوژی های نانو تیوب به تکنولوژی های زیستی تبدیل می شوند
[ترجمه گوگل]فن آوری های نوآورانه نانو با فناوری های زیستی پراکنده می شوند

nascent revolutionary ideas

عقاید انقلابی درحال تکوین


nascent chlorine

کلورین نو آیند


پیشنهاد کاربران

زود آیند
در حال پیدایش

در حال تشکیل

نوشکفته، نوبنیاد، نوپا

تازه کار، تازه وارد

نوظهور

نوپا یا نو پدید. مثلا جامعه نوپای پزشکان

nascent ( شیمی )
واژه مصوب: نوزاد 1
تعریف: ویژگی اتم یا ترکیبی ساده در لحظۀ آزاد شدن از ترکیب شیمیایی که در آن هنگام دارای فعالیت بیشتری نسبت به حالت معمولی است


کلمات دیگر: