کلمه جو
صفحه اصلی

scattered


پراکنده، متفرق، پرت وپلا، ریخته وپاشیده، تارومار

انگلیسی به فارسی

پراکنده،متفرق،پرت وپلا،ریخته وپاشیده،تارو مار


پراکنده، پخش کردن، افشاندن، متفرق کردن، پراکنده وپریشان کردن، از هم جدا کردن


انگلیسی به انگلیسی

• dispersed, spread, distributed
things that are scattered are spread over an area and are a long way from each other.
if something is scattered with a lot of small things, they are spread all over it.

دیکشنری تخصصی

[نساجی] پراکنده - منشر ( نور)
[ریاضیات] پراکنده
[پلیمر] پراکنده

جملات نمونه

1. demonstrators scattered in horror
تظاهر کنندگان دهشت زده متفرق شدند.

2. pari scattered the seeds in the flower garden
پری تخم ها را در باغچه پاشید.

3. soldiers scattered in all directions
سربازان به هر سو پراکنده شدند.

4. the wind scattered the smoke into nothingness
باد دودها را پراکنده و نابود کرد.

5. a strong wind scattered the clouds
باد شدیدی ابرها را پراکنده کرد.

6. the cut-off branches lay scattered on the ground
شاخه های بریده شده به طور پراکنده روی زمین افتاده بودند.

7. the officer rallied his scattered troops and prepared them for another attack
افسر قشون پراکنده ی خود را گرداوری کرد و آنها را برای حمله دیگر آماده نمود.

8. pieces of the airplane were scattered through the field
قطعات هواپیما در سراسر مزرعه پراکنده شده بود.

9. they burned his body and scattered the dust over the sea
جسدش را سوزاندند و خاکسترش را به دریا ریختند.

10. the wrecks of the ship were scattered all over the shore
تکه پاره های کشتی در سرتاسر ساحل پراکنده شده بود.

11. when the dog approached, the pigeons scattered in every direction
وقتی سگ نزدیک شد کبوترها به اطراف پراکنده شدند.

12. the basket fell down and the apples scattered on the sidewalk
سبد افتاد و سیب ها در پیاده رو پراکنده شدند.

13. to build a case on the basis of scattered evidence
ادعایی را بر مبنای شواهد و مدارک پراکنده تدوین کردن

14. they had taken the books off the shelves and scattered them all over the room
کتاب ها را از تاقچه ها برداشته و در سرتاسر اتاق پخش وپلا کرده بودند.

15. we have been sucked out of our native soil and scattered all over the world
ما از موطن خود بیرون کشیده شده و در سرتاسر جهان پراکنده گردیده ایم.

16. She tore the rose apart and scattered the petals over the grave.
[ترجمه ترگمان]گل رز را از هم جدا کرد و گلبرگ های روی قبر را پراکنده کرد
[ترجمه گوگل]او گل رز را از هم جدا کرد و گلبرگها را در قبر پراکنده کرد

17. He picked up the scattered toys.
[ترجمه ترگمان] اون اسباب بازی پراکنده رو برداشت
[ترجمه گوگل]او اسباب بازی های پراکنده را برداشت

18. Her ashes were scattered at sea.
[ترجمه ترگمان]خاکستر او در دریا پراکنده بود
[ترجمه گوگل]خاکستر او در دریا پراکنده بود

19. The plane, which was full of fuel, scattered flaming fragments over a large area.
[ترجمه ترگمان]هواپیما که پر از سوخت بود قطعات پراکنده روی یک منطقه بزرگ پخش شده بود
[ترجمه گوگل]هواپیما که پر از سوخت بود، قطعات پلاستیکی پراکنده در یک منطقه وسیع بود

20. They scattered his ashes at sea.
[ترجمه ترگمان]خاکستر او را در دریا پراکنده کردند
[ترجمه گوگل]آنها خاکستر خود را در دریا پراکنده کردند

21. Broken glass lay scattered over the floor.
[ترجمه ترگمان]شیشه شکسته روی زمین افتاده بود
[ترجمه گوگل]شیشه ای شکسته بر روی زمین پراکنده است

پیشنهاد کاربران

ساطع شده ( برای نور )

تکه تکه

( شخص ) بی تاب، بی قرار

ریخته و پاشیده

e. g. Broken glass lay scattered all over the floor
شیشه شکسته ریخته و پاشیده سرتاسر کف اتاق پهن بود

در هم شکسته

scattered ( adj ) = پراکنده، پخش و پلا، ریخته و پاشیده، متفرق/دور از هم، گسسته/ولو/متلاشی

مترادف با کلمه : dispersed ( adj )

scattered wave = موج پراکنده
scattered growth = رشد پراکنده

examples:
1 - The scattered crowd ran when the rain started.
جمعیت متفرق شده با شروع باران فرار کردند.
2 - Toys and books were scattered about/around the room.
اسباب بازی و کتاب در اطراف اتاق پخش و پلا شده بود.
3 - My family is scattered all over the world.
خانواده من در سراسر جهان متفرق شده اند.
4 - The forecast is for scattered showers ( = separate areas of rain ) tomorrow.
پیش بینی فردا برای رگبار پراکنده ( = مناطق جداگانه از باران ) است.
5 - She gathered up the newspapers that were scattered around the floor.
او روزنامه هایی را که روی زمین پخش و پلا بودند جمع کرد.
6 - Papers were scattered all over her desk.
کاغذها روی میز کارش پخش و پلا بودند.
7 - Several pillows were scattered about.
چند بالش در اطراف ولو شده بود.
8 - The smoke cleared to reveal debris scattered across the street.
دود از بین رفت تا آوارهای متلاشی در خیابان معلوم شوند.

از هم پاشیده
( از نظر عاطفی/روانی )

You got me scattered in pieces
تو منو از هم پاشوندی ( تکه تکه ام ) کردی.


کلمات دیگر: