کلمه جو
صفحه اصلی

sallow


معنی : درخت بید، زرد رنگ، رنگ خاکستری مایل به زرد و سبز، زردرنگ کردن
معانی دیگر : زردچرده، زرد و رنگ پریده (در اثر بیماری و غیره)، آسه، آسه زدگی، (گیاه شناسی) بید براق (salix caprea)، زرد رنگ مثل مری­

انگلیسی به فارسی

درخت بید، رنگ خاکستری مایل به زرد وسبز، زرد رنگ(مثل مریض)، زردرنگ کردن


ساندویچ، درخت بید، زردرنگ کردن، زرد رنگ، رنگ خاکستری مایل به زرد و سبز


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
حالات: sallower, sallowest
• : تعریف: marked by a yellowish gray, often sickly color, as skin complexion.
متضاد: rosy
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: sallows, sallowing, sallowed
مشتقات: sallowness (n.)
• : تعریف: to cause to become sallow.
اسم ( noun )
• : تعریف: any of a number of European willows, esp. a bushy tree or shrub that is used to make charcoal.

• any of several species of small european willow (botany)
give a yellowish coloring, make somewhat yellow
having a sickly yellow coloring (about the skin)
if someone is sallow, their skin has a pale yellowish colour and looks unhealthy.

دیکشنری تخصصی

[علوم دامی] بلع غذا، فرو دادن غذا .
[نساجی] رنگ خاکستری مایل به سبز - خاکستری مایل به زرد

مترادف و متضاد

درخت بید (اسم)
willow, withy, sallow

زرد رنگ (صفت)
sallow

رنگ خاکستری مایل به زرد و سبز (صفت)
sallow

زردرنگ کردن (فعل)
sallow

pale, unhealthy


Synonyms: anemic, ashen, ashy, bilious, colorless, dull, greenish-yellow, jaundiced, muddy, pallid, pasty, wan, waxy, yellowish


Antonyms: colorful, dark, flushed, healthy


جملات نمونه

1. a sallow complexion
رنگ و روی زرد و بیمارگونه

2. He was a small man with a thin sallow face.
[ترجمه ترگمان]مرد ریز اندامی بود با چهره ای رنگ پریده
[ترجمه گوگل]او یک مرد کوچک با چهره ای نازک بود

3. She had lank hair and sallow skin.
[ترجمه ترگمان]موهای صاف و چروک داشت و پوستی زرد داشت
[ترجمه گوگل]او موهای خود را از دست داده بود و پوستش را برداشت

4. Her sallow skin was drawn tightly across the bones of her face.
[ترجمه ترگمان]پوست زردش روی استخوان های صورتش کشیده شده بود
[ترجمه گوگل]پوست ساندویچش به شدت در سراسر استخوان های صورتش چسبیده بود

5. The woman was slightly fat, with loose sallow skin and a slow and uneven gait.
[ترجمه ترگمان]زن اندکی فربه بود و پوست زردی داشت و قدم های آهسته و نامنظم داشت
[ترجمه گوگل]زن کمی چرب بود، با پوست سدر و سفت و گام آهسته و ناهموار بود

6. I stared up into the kind-eyed, sallow face of Catherine of Aragon.
[ترجمه ترگمان]به صورت رنگ پریده و رنگ پریده کاترین آراگون خیره شدم
[ترجمه گوگل]من به چهره ای به رنگ چهره کاترین آراگون نگاه کردم

7. His face was sallow, his lips curled down in a perpetual sulk.
[ترجمه ترگمان]صورتش زرد شده بود، لب هایش با اخم مدام خم شده بود
[ترجمه گوگل]چهره اش چلفتی بود، لب هایش به صورت دائمی فرو می ریخت

8. Simon's fresh, clear complexion was sallow.
[ترجمه ترگمان]چهره تازه و شفاف سیمون، زرد بود
[ترجمه گوگل]صورت تازه و واضح سیمون کاملا رنگ بود

9. Lily was holding forth, her pinched face sallow with indignation.
[ترجمه ترگمان]لی لی جلو آمد، چهره pinched از خشم زرد شده بود
[ترجمه گوگل]لیلی برگردانده شد، صورتش را با خشم وحشت زده کرد

10. He was trembling, his sallow face flushed an ugly dark red.
[ترجمه ترگمان]او می لرزید و چهره رنگ پریده و زرد رنگش سرخ شده بود
[ترجمه گوگل]او لرزان بود، صورت خود را به رنگ قرمز زشت تیره ریخت

11. There was a dark oily gleam in his sallow face.
[ترجمه ترگمان]برق روغنی تیره در چهره زردش دیده می شد
[ترجمه گوگل]در چهره ی ساندویچ سبز تیره ی تیره وجود داشت

12. His face was sallow and shiny with sweat.
[ترجمه ترگمان]چهره اش زرد و درخشان بود
[ترجمه گوگل]چهره او عرق و عرق براق بود

13. Dr Vidal was a sallow young man with metal - rimmed glasses.
[ترجمه ترگمان] دکتر \"Vidal\" یه مرد جوان زرد با عینک قاب فلزی بود
[ترجمه گوگل]دکتر ویدال یک مرد جوانی با عینک های فلزی بود

14. The fifth was a factory hand, a thin, sallow lad of eighteen, in a dressing-gown.
[ترجمه ترگمان]پنجم یک کارگر کارخانه بود، لاغر و زرد هیجده ساله که در لباس پوشیدن لباس پوشیده بود
[ترجمه گوگل]پنجم یک دستبند کارخانه، یک نازک، زنبق وحشی از هجده ساله، در لباس خواب

a sallow complexion

رنگ و روی زرد و بیمارگونه


پیشنهاد کاربران

نزار، با چشمانی گود افتاده

قورت دادن


کلمات دیگر: