کلمه جو
صفحه اصلی

glove


معنی : دستکش
معانی دیگر : دستکش دار کردن، (ورزش) دستکش بکس (معمولا: boxing glove)، دستکش بیس بال، دستکش تولید کردن، (در بیس بال) توپ را با دستکش گرفتن

انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
(1) تعریف: a covering for the hand, usu. made of cloth or leather and having separate sections for each finger and the thumb.

(2) تعریف: in baseball, a large padded leather glove with webbing connecting the finger and thumb sections, used by players in the field; baseball glove.

(3) تعریف: a large padded mitten worn by a boxer; boxing glove.
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: gloves, gloving, gloved
مشتقات: gloveless (adj.), glovelike (adj.)
(1) تعریف: to cover with or as if with a glove.

(2) تعریف: to provide or equip with gloves.

• protective covering for the hand (against cold, dirt, etc.); padded covering for the hand (worn in boxing and other sports)
put gloves on; provide with gloves
a glove is a piece of clothing which covers your hand and wrist and has individual sections for each finger.

دیکشنری تخصصی

[نساجی] خارزنی پارچه - دستکش
[پلیمر] دستکش

مترادف و متضاد

دستکش (اسم)
chevron, gloves, glove, gantlet

hand covering for warmth, protection


Synonyms: gage, gauntlet, mitt, mitten, muff


جملات نمونه

1. a glove with a soft leather palm
یک دستکش که کف آن از چرم نرم است

2. an odd glove
یک لنگه دستکش

3. put on the glove
(عامیانه) مشت بازی کردن،بکس بازی کردن

4. hand in (or and) glove
در همکاری و همدلی کامل،کاملا متوافق

5. the discovery of the bloody glove implicated him in the murder
کشف دستکش خونین،قاتل بودن او را زیر سئوال برد.

6. he and his boss are hand and glove
او و اربابش کاملا با هم جور هستند.

7. She bent down to pick up her glove.
[ترجمه ترگمان]خم شد تا glove را بردارد
[ترجمه گوگل]او خم شد تا دستش را بگیرد

8. Your sunglasses are in the glove compartment.
[ترجمه ترگمان] عینک آفتابی - ت تو قسمت دستکش ها هستن
[ترجمه گوگل]عینک آفتابی شما در محفظه دستکش قرار دارد

9. Where is the mate to this glove?
[ترجمه ترگمان]رفیق این دستکش ها کجاست؟
[ترجمه گوگل]این دستکش کجاست؟

10. He was found to be hand in glove with the enemy.
[ترجمه ترگمان]پیدا بود که با دشمن دست و پنجه نرم کند
[ترجمه گوگل]او در دست دشمن بود

11. She peeled off her glove to reveal a wedding ring.
[ترجمه ترگمان]او دستکش ها را بیرون آورد تا حلقه ازدواج را آشکار کند
[ترجمه گوگل]او دستکش خود را به چنگ زدن به حلقه عروسی آشکار کرد

12. Where's my other glove?
[ترجمه ترگمان]این یکی دستکش دیگرم کو؟
[ترجمه گوگل]دستکش دیگر کجاست؟

13. The UN inspectors work hand in glove with the Western intelligence agencies.
[ترجمه ترگمان]بازرسان سازمان ملل با نهاده ای اطلاعاتی غربی دست به دست در دستکش کار می کنند
[ترجمه گوگل]بازرسان سازمان ملل متحد با سازمان های اطلاعاتی غربی دستکش می کنند

14. My dress fits like a glove.
[ترجمه ترگمان] لباس من مثل یه دستکش تنش می مونه
[ترجمه گوگل]لباس من مثل یک دستکش مناسب است

15. She was repairing a glove when I came in.
[ترجمه ترگمان]وقتی اومدم داخل یه دستکش رو تعمیر می کرد
[ترجمه گوگل]وقتی وارد شدم، یک دستکش را تعمیر کرد

16. Kid - glove methods haven't worked it's time to get tough.
[ترجمه ترگمان]روش های glove به مرور زمان روش کار نکردن تا سخت بشه
[ترجمه گوگل]بچه ها - روش های دستکش کار نکرده اند زمان سخت شدن است

to wear gloves

دستکش دست کردن


We gloved them.

دستکش به دستشان کردیم.


اصطلاحات

handle with velvet gloves

با ملایمت رفتار کردن با، سخت‌گیری نکردن


put on the glove

(عامیانه) مشت‌بازی کردن، بکس‌بازی کردن


پیشنهاد کاربران

دستکش


کلمات دیگر: