کلمه جو
صفحه اصلی

saddening

انگلیسی به فارسی

غم انگيز، متاثر ساختن، غمگین ساختن یاشدن، متالم کردن، غمگین کردن، افسرده شدن


انگلیسی به انگلیسی

• causing sadness, causing unhappiness, causing despondency

دیکشنری تخصصی

[نساجی] روش پس دندانه - روش دندانه پس از رنگرزی پشم با رنگینه کرومی

جملات نمونه

1. It saddened me that I would never see them again.
[ترجمه ترگمان]مرا ناراحت می کرد که دیگر آن ها را نخواهم دید
[ترجمه گوگل]من ناراحت شدم که هرگز آنها را نخواهم دید

2. The failures and reverses which await men - and one after another sadden the brow of youth - add a dignity to the prospect of human life, which no Arcadian success would do.
[ترجمه ترگمان]شکسته ای و reverses که در انتظار مردان است - و یکی پس از دیگری، پیشانی جوانان را غمگین می کند - به چشم انداز زندگی بشری که هیچ گونه موفقیتی را به دست نمی آورد، می افزاید
[ترجمه گوگل]شکست ها و معکوس هایی که منتظر مردان هستند و یکی پس از دیگری جوانان جوان است، حرمتی به چشم انداز زندگی انسانی دارند که هیچ موفقیت Arcadian آن را انجام نمی دهد

3. The cruelty in the world saddens me incredibly.
[ترجمه ترگمان]بی رحمی در جهان مرا به شدت ناراحت می کند
[ترجمه گوگل]ظلم و ستم در جهان من فوق العاده غم انگیز است

4. Those who knew him are saddened by his death.
[ترجمه ترگمان]کسانی که او را می شناختند، از مرگ او ناراحت بودند
[ترجمه گوگل]کسانی که او را می شناختند از مرگ او ناراحت می شوند

5. My little cat's death saddened me.
[ترجمه ترگمان]مرگ گربه کوچک من مرا ناراحت می کرد
[ترجمه گوگل]مرگ گربه کوچک من مرا ناراحت کرد

6. Not pleased by external gains, not saddened by personal losses.
[ترجمه ترگمان]نه تنها از دست منافع خارجی راضی نیست، بلکه از ضرر شخصی ناراحت است
[ترجمه گوگل]از دستاوردهای خارجی خوشحال نیستید، و نه از دست دادن شخصی ناراحت نیستید

7. The bad news saddened me.
[ترجمه ترگمان] خبر بد من رو ناراحت کرد
[ترجمه گوگل]خبر بد من را ناراحت کرد

8. He saddened at the memory of her death.
[ترجمه ترگمان]از خاطره مرگش ناراحت بود
[ترجمه گوگل]او به خاطر مرگ او غمگین شد

9. Fans were saddened to see the former champion play so badly.
[ترجمه ترگمان]طرفداران از دیدن این که قهرمان سابق خیلی بد بازی می کند، ناراحت بودند
[ترجمه گوگل]طرفداران غمگین بودند که قهرمان سابق بازی را خیلی بد می کند

10. He was disappointed and saddened that legal argument had stopped the trial.
[ترجمه ترگمان]او نومید شد و غمگین شد که بحث قانونی دادگاه را متوقف کرده است
[ترجمه گوگل]او ناامید شد و متاسف شد که استدلال حقوقی محاکمه را متوقف کرده است

11. I saddened at the memory of his death.
[ترجمه ترگمان]از خاطره مرگش ناراحت بودم
[ترجمه گوگل]من به خاطر مرگ او غمگین شدم

12. Don't sadden your friends and gladden your enemies.
[ترجمه ترگمان]دوستانت را ناراحت نکن و enemies را شاد کن
[ترجمه گوگل]دوستان خود را ناراحت نکنید و از دشمنان خود راضی باشید

13. You can sigh away half your youth if you choose to allow failed relationship to sadden you.
[ترجمه ترگمان]اگر دلت بخواهد این رابطه شکست خورده را تحمل کنی، تو هم می توانی نصف جوانی خود را از دست بدهی
[ترجمه گوگل]شما می توانید نیمی از جوانان خود را ببوسید، اگر انتخاب کنید که رابطه ناموفق را به شما غمگین سازید

14. She was saddened by her son's ingratitude.
[ترجمه ترگمان]از حق ناشناسی پسرش ناراحت بود
[ترجمه گوگل]او ناراحتی پسرش را ناراحت کرد

15. You can't begin to imagine how much that saddens me.
[ترجمه ترگمان]تو نمیتونی تصور کنی که چقدر منو ناراحت کرد
[ترجمه گوگل]شما نمی توانید تصور کنید که چقدر این غم انگیز است

پیشنهاد کاربران

ناراحت کننده



کلمات دیگر: