کلمه جو
صفحه اصلی

orientation


معنی : اشنایی، راهنمایی، جهت، گرایش، اشناسازی، جهت یابی، توجه بسوی خاور
معانی دیگر : سو، سمت، سوگیری، سویابی، جهت گیری، خوگیری، سازگاری، همسازی، آشنایی، وضعیت سنجی، تشخیص موقعیت، درک محیط، حفظ توازن

انگلیسی به فارسی

اشنایی، راهنمایی، جهت یابی


گرایش، جهت، جهت یابی


گرایش، جهت، جهت یابی، توجه بسوی خاور، اشناسازی، اشنایی، راهنمایی


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
(1) تعریف: the act or process of orienting, or the condition of being oriented.

(2) تعریف: the act or process of familiarizing and adjusting oneself or others to a new environment or situation.

- an orientation for new employees
[ترجمه Sina] یک مراسم آموزش و آماده آسازی ( مراسم معارفه ) برای کارمندان جدید
[ترجمه احمد نوری متخصصNLP] از کلمات تخصصی دانش NLPهست و بمعنای جهت وسوگیری برای رسیدن به یک خواسته
[ترجمه ترگمان] یک جهت گیری برای کارمندان جدید
[ترجمه گوگل] یک جهت برای کارکنان جدید

(3) تعریف: the direction taken by a tendency, habit, pattern of thought, or preference.

- This preschool has a religious orientation.
[ترجمه Sina] این مهدکودک یک گرایش مذهبی ( الگوی فکری مذهبی ، عقیده دارد
[ترجمه ترگمان] این پیش دبستانی یک جهت گیری مذهبی دارد
[ترجمه گوگل] این پیش دبستانی دارای یک جهت گیری مذهبی است

(4) تعریف: in psychology, one's perception of oneself and one's place in relation to other people and one's surroundings.

(5) تعریف: location or positioning, or a particular positioning, with respect to the points of the compass.

• adjustment to surroundings; direction, tendency; direction of printing, direction in which one can read text or see a picture (computers); turning toward the east
you can refer to the activities and aims of an organization as its orientation.

دیکشنری تخصصی

[شیمی] جهتگیری، جهت یابی، جهت، سوی
[عمران و معماری] توجیه - جهتیابی - آرایش
[کامپیوتر] موقعیت، تمایل .
[برق و الکترونیک] جهت یابی، تعیین موقعیت - جهت 1. رابطه بین جهتهای طول ؛ عرض و ضخامت صفحه کوارتز و محورهای عمود بر هم بلور مادر 2. موقعیت فیزیکی آنتن جهت دار یا قطعه دیگری که دارای مشخصه های جهت دار است.
[زمین شناسی] انحراف چرخشی، سوگیری، جهت گیری، توجیه - - در نقشه برداری: جهت گیری، تعیین یک راستا یا جهت معین در فضا؛ تعیین جهت صحیح با استفاده از قطب نما، همچنین در جهت یا موقعیت صحیح بودن. - - در عکاسی: جهت چرخش یک عکس هوایی نسبت به نقشه یا ناظر. بهترین چرخش برای یک عکس تحقیقاتی، حالتی است که سایه ها به سمت ناظر قرار می گیرند. - - در بلورشناسی: در تشریح فرم و تقارن بلورین، این واژه برای حالتی از قرارگیری یک بلور که در آن محورهای بلورشناسی بلور مزبور در موقعیت طبیعی و مناسب خود قرار دارند، بکار می رود. -
[نساجی] جهت گیری - آرایش یافتگی ( نظم ماکرومولکواها نسبت به محورلیف) - آرایش یابی
[ریاضیات] جهت
[پلیمر] جهت یابی، جهت گیری
[روانپزشکی] موقعیت یابی
[آب و خاک] زاویه قرارگیری

مترادف و متضاد

اشنایی (اسم)
acquaintance, familiarity, orientation, friendship

راهنمایی (اسم)
orientation, lead, aim, instruction, admonition, guidance, leadership, steerage, leading

جهت (اسم)
sense, direction, cause, point, orientation, course, aim, trepan, sake, set, bearing

گرایش (اسم)
inspiration, orientation, tendency, trend, propensity, attitude, tropism, gravitation, ism

اشناسازی (اسم)
orientation, introduction

جهت یابی (اسم)
orientation

توجه بسوی خاور (اسم)
orientation

introduction, adjustment


Synonyms: acclimatization, adaptation, assimilation, bearings, breaking in, coordination, direction, familiarization, fix, lay of the land, location, position, sense of direction, settling in


Antonyms: disorientation, mix-up


جملات نمونه

1. orientation reflex
(روان شناسی) بازتاب سوگیری

2. an orientation course
کلاس آشناسازی

3. the orientation of a telescope
جهت تلسکوپ

4. i had a hard time regaining my orientation
به سختی توازن خود را به دست آوردم.

5. these two nations are very different in their political orientation
این دو ملت از نظر سوگیری سیاسی خیلی تفاوت بسیار دارند.

6. The company needs to develop a stronger orientation towards marketing its products.
[ترجمه ترگمان]شرکت باید جهت بازاریابی محصولات خود یک جهت گیری قوی ایجاد کند
[ترجمه گوگل]این شرکت نیازمند جهت گیری قوی تر در جهت بازاریابی محصولات خود است

7. Companies have been forced into a greater orientation to the market.
[ترجمه ترگمان]شرکت ها به سمت یک جهت گیری بیشتر در بازار سوق داده شده اند
[ترجمه گوگل]شرکت ها مجبور شده اند جهت گیری بیشتری به بازار ارائه دهند

8. The course is essentially theoretical in orientation.
[ترجمه ترگمان]این دوره اساسا در جهت گیری نظری است
[ترجمه گوگل]این دوره در اصل جهت گیری است

9. To a society which has lost its orientation he has much to offer.
[ترجمه ترگمان]برای جامعه ای که جهت گیری خود را از دست داده است، چیزهای زیادی برای ارائه دارد
[ترجمه گوگل]به یک جامعه که جهت گیری خود را از دست داده است، او می تواند پیشنهاد دهد

10. This is orientation week for all the new students.
[ترجمه ایمان عباس‌زاده] این هفته، هفته آشناسازی تمام دانش آموزان جدید است.
[ترجمه ترگمان]این هفته برای همه دانش آموزان جدید است
[ترجمه گوگل]این هفته گرایش برای همه دانش آموزان جدید است

11. Children need some orientation when they go to school.
[ترجمه ترگمان]زمانی که به مدرسه می روند، کودکان به یک جهت گیری نیاز دارند
[ترجمه گوگل]هنگامی که آنها به مدرسه می روند، کودکان به برخی از جهت ها نیاز دارند

12. He was unhappy with the commercial orientation of the organization.
[ترجمه ترگمان]او از جهت گیری تجاری سازمان ناراضی بود
[ترجمه گوگل]او از جهت گیری تجاری این سازمان ناراضی بود

13. The party has a broadly socialist orientation.
[ترجمه ترگمان]این حزب دارای یک گرایش کلی سوسیالیستی می باشد
[ترجمه گوگل]این حزب دارای یک جهت گیری سوسیالیستی است

14. These are crystalline polymers with chain orientation virtually perfect in one direction.
[ترجمه ترگمان]اینها پلیمرهای بلوری با جهت گیری زنجیره ای هستند که عملا در یک جهت کامل هستند
[ترجمه گوگل]اینها پلیمرهای بلوری هستند که جهت زنجیره ای عملا در یک جهت کامل می شوند

the orientation of a telescope

جهت تلسکوپ


These two nations are very different in their political orientation.

این دو ملت از نظر سوگیری سیاسی خیلی تفاوت بسیار دارند.


an orientation course

کلاس آشناسازی


I had a hard time regaining my orientation.

به سختی توازن خود را به دست آوردم.


اصطلاحات

orientation reflex

(روانشناسی) بازتاب سوگیری


دانشنامه عمومی

امتداد


پیشنهاد کاربران

تعیین موقعیت

علاقه شخصی

1 ) the particular things that a person prefers, believes, thinks, or usually does:
1 ) گرایش ، عقیده ، الگوی فکری ، ( چیزی که شما انجام میدهید ، فکر میکنید، باور دارید )
We employ some people without regard to their political orientations
ما چند نفر را بدون توجه به گرایش های ( الگوی فکری، عقیده ) سیاسی آنها استخدام کردیم .
2 ) the particular interests, activities, or aims of an organization or business:
2 ) اهداف و علایق یک شخص یا سازمان
3 ) training or preparation for a new job or activity:
مراسم اموزش و اشنا سازی برای ورود به یک شغل یک فعالیت
student orientation ( مراسم معارفه برای دانشجویان ، دانش آموزان قبل از اغاز سال تحصیلی )
4 ) arrangement or direction:
جهت ، سمت ، سو
The building has an east - west orientation ( این ساختمان در ضلع شرقی - غربی واقع شده است ) ( جهت شرقی - غربی دارد )

گرایش مذهبی/گرایش سیاسی

( درجانورشناسی ) موقعیت یابی - جهت یابی - مکان یابی

به معنی شرق، سمت و سو میباشد و اختلال در عملکرد آن باعث میشود وقتی شخص از خواب بیدار میشود تا مدتی دچار اختلال در یافتن زمان و مکان میشود و به آن دیس اورینته گفته میشود.

صاف و هم سو شدن

گرایش

آشناسازی

نحوه قرار گیری ( در هیدرولیک رسوب )

جهت گیری

جهت یابی

مکان یابی

توجیه، ( کارمند یک اداره )
آشناسازی، جهت دهی ( یک کارمند جدیدالورود به امور محوله )

در برخی جملات بجای هدف هم بکار برده می شود.
مثال having a future orientation = داشتن یک هدف آتی

هو
جهت یابی ، تشخیص موقعیت.

گرایشpolitical orientation.
جهت گیریthe company's new eco - friendly orientation
توجیهی The department has arranged an orientation session.
سو و جهت ( به شکل پسوندی ) The building has an east - west orientation

جهت

Orientation is something healthcare providers check when screening for dementia and evaluating cognitive abilities. 1 It refers to�a person's level of awareness of self, place, time, and situation. When testing a person's orientation, a doctor asks standard questions that may seem like small talk.


کلمات دیگر: