کلمه جو
صفحه اصلی

adulthood


روانشناسى : بزرگسالى

انگلیسی به فارسی

بزرگسالی، سن قانونی


بزرگسالان


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
• : تعریف: the part of life when a person is grown up; the adult years.

- When he reached adulthood, he left his parents' home.
[ترجمه عسل سالمی] وقتی او به سن بزرگسالی رسید ، خانه والدینش را ترک کرد
[ترجمه ترگمان] وقتی به سن بلوغ رسید پدر و مادرش رو ترک کرد
[ترجمه گوگل] وقتی او به بزرگسالی رسید، خانه پدر و مادرش را ترک کرد

• maturity, age of being fully developed
adulthood is the state of being an adult.

دیکشنری تخصصی

[بهداشت] بزرگسالی

جملات نمونه

1. he spent his adulthood in poverty
دوران بزرگسالی خود را در فقر گذراند.

2. the passage from childhood to adulthood
گذشتن از کودکی به بلوغ

3. certain advantages accrue to people when they reach adulthood
وقتی افراد به سن بلوغ می رسند امتیازات بخصوصی به آنها تعلق می گیرد.

4. His problems began in early adulthood.
[ترجمه ترگمان]مشکلات او در اوایل بزرگسالی آغاز شدند
[ترجمه گوگل]مشکلات او در اوایل بزرگسالی آغاز شد

5. Adulthood and responsibility seemed impossibly remote.
[ترجمه ترگمان]مسئولیت و مسئولیت به طرز غیر ممکنی خیلی دور به نظر می رسید
[ترجمه گوگل]بزرگسالان و مسئولیت به نظر غیرممکن به نظر می رسید

6. Responsibility, I suppose, is what defines adulthood.
[ترجمه ترگمان]مسئولیت، فکر می کنم، چیزی است که بزرگسالی را تعریف می کند
[ترجمه گوگل]من تصور می کنم مسئولیت، آنچه که بزرگسالان را تعریف می کند است

7. Her childhood problems persisted into adulthood.
[ترجمه ترگمان]مشکلات دوران کودکی او تا بزرگسالی ادامه داشت
[ترجمه گوگل]مشکلات دوران کودکی او به بزرگسالی ادامه یافت

8. Inhibition in adulthood seems to be very clearly a reflection of a person's experiences as a child.
[ترجمه ترگمان]بازداری در بزرگسالی به نظر می رسد که به روشنی بازتاب تجربیات یک فرد به عنوان یک کودک باشد
[ترجمه گوگل]مهار در بزرگسالان به نظر می رسد بسیار واضح است تجسم تجربیات یک فرد به عنوان یک کودک است

9. Making the transition from youth to adulthood can be very painful.
[ترجمه ترگمان]گذار از جوانی به بزرگسالی می تواند بسیار دردآور باشد
[ترجمه گوگل]انتقال از جوانان به بزرگسالی ممکن است بسیار دردناک باشد

10. Indeed there is also an underlying presumption that adulthood itself confers competency as a research participant.
[ترجمه ترگمان]در حقیقت نیز یک فرض اساسی وجود دارد که خود بزرگسالی خودش صلاحیت را به عنوان یک شرکت کننده تحقیق می کند
[ترجمه گوگل]در واقع، یک فرضیه اساسی نیز وجود دارد که خود بزرگسالی به عنوان یک شرکت تحقیقاتی صلاحیت می دهد

11. Cyril had been stranded, orphaned, in adulthood, in the land of the grown-up.
[ترجمه ترگمان]سی رل در دوران بلوغ، در دوران بلوغ، درمانده و یتیم شده بود
[ترجمه گوگل]سیریل در بزرگسالی، در سرزمین بزرگسال، رشته ای، یتیم شده بود

12. And from childhood through adulthood, they are abused because of their gender. . . .
[ترجمه ترگمان]و از کودکی تا بزرگسالی، به خاطر جنسیت شان مورد آزار و اذیت قرار می گیرند
[ترجمه گوگل]و از دوران کودکی تا بزرگسالی، به دلیل جنس آنها مورد آزار قرار گرفته است

13. In late adolescence and young adulthood, planning skills were in turn related to social functioning and parenting behaviour.
[ترجمه ترگمان]در اواخر نوجوانی و بزرگسالی، مهارت های برنامه ریزی به نوبه خود در ارتباط با عملکرد اجتماعی و رفتار والدین بودند
[ترجمه گوگل]در اواخر نوجوانی و بلوغ جوان، مهارت های برنامه ریزی به نوبه خود به عملکرد اجتماعی و رفتار والدین مربوط می شد

14. Under what circumstances does childhood disorder continue into adulthood?
[ترجمه ترگمان]تحت چه شرایطی، اختلال در دوران کودکی به بزرگسالی ادامه می یابد؟
[ترجمه گوگل]در چه شرایطی اختلال دوران کودکی به بزرگسالی ادامه می یابد؟

15. Wish you can benefit from our online sentence dictionary and make progress every day!
[ترجمه ترگمان]ای کاش شما می توانید از فرهنگ لغت آنلاین ما بهره مند شوید و هر روز پیشرفت کنید!
[ترجمه گوگل]آرزو می کنم که بتوانید از فرهنگ لغت حکم آنلاین ما بهره مند شوید و هر روز پیشرفت کنید!

پیشنهاد کاربران

مرد ( بزرگسال )

بلوغ، کمال، بزرگسالی

Adulthood, the period in the human lifespan in which full physical and intellectual maturity have been attained. Adulthood is commonly thought of as beginning at age 20 or 21 years. Middle age, commencing at about 40 years, is followed by old age at about 60 years
Britannica. com@

the part of someone's life when they are an adult:
People in England legally reach adulthood at 18.
Responsibility, I suppose, is what defines adulthood
the state of being an adult:
When she reached adulthood, she moved away from home
Cambridge dictionary@

When you stop growing and start shaving, you are in adulthood — a point where you reach maturity. Unfortunately, physical adulthood does not necessarily imply that psychological adulthood is present
Adulthood implies a maturity of sorts, whether it be physical or psychological. In many cultures, adulthood is marked with a “coming of age” ritual
Vocabulary. com@

[uncountable]
the state of being an adult
a child reaching adulthood
Oxford dictionary@


کلمات دیگر: