کلمه جو
صفحه اصلی

basket


معنی : سبد، زنبیل، در سبد ریختن
معانی دیگر : زمبه، گنجایش سبد، محتوی سبد، (بسکتبال) حلقه، انداختن توپ در حلقه (که دو امتیاز می دهد)، گل، هر چیز سبد مانند، (اتاقکی که از بالون آویخته است و سرنشینان در آن قرار دارند) کابین بالون

انگلیسی به فارسی

زنبیل، سبد، در سبد ریختن


سبد، زنبیل، در سبد ریختن


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
(1) تعریف: a container made of any of various materials such as wood strips, grass, fiber, or the like, usu. woven or laced together.
مشابه: hamper

(2) تعریف: the contents of such a container.

(3) تعریف: in basketball, the open metal hoop and net through which the ball is shot to score points, or such an act of scoring.

• type of container used for carrying goods (usually made from interwoven straw, cane, wood, etc.)
a basket is a container that is made of thin strips of cane woven together, or of thin metal wire or plastic. you use baskets, for example, for carrying shopping or for laundry.
in economics, a basket of currencies is a group of currencies which are used as a measure of the strength or weakness of other currencies.

دیکشنری تخصصی

[پلیمر] سبدی یا پاناما

مترادف و متضاد

سبد (اسم)
kist, basket, basketry, ped

زنبیل (اسم)
basket, basketry, ped

در سبد ریختن (فعل)
basket

woven container


Synonyms: bassinet, bin, box, bushel, cradle, crate, creel, hamper, nacelle, pannier


جملات نمونه

1. a basket containing fruit
سبد حاوی میوه

2. each basket counts for two points
(بسکتبال) هر گل دو امتیاز دارد.

3. each basket scores two points
هر بار که توپ داخل حلقه می شود دو پوئن دارد.

4. the basket fell down and the apples scattered on the sidewalk
سبد افتاد و سیب ها در پیاده رو پراکنده شدند.

5. wicked basket
سبد ترکه ای،نوپان

6. clothes basket
سبدی که لباس های کثیف را پیش از شستن در آن جمع می کنند

7. a splint basket
سبد ساخته شده از تراشه

8. a free throw basket
به دست آوردن یک پوان (در اثر پرتاب آزاد توپ به داخل حلقه)

9. potatoes sold by the basket
سیب زمینی هایی که سبدی می فروشند (برحسب وزن)

10. he dribbled the ball toward the basket
او توپ را به سوی حلقه دریبل کرد.

11. his second shot went through the basket
پرتاب دوم او از حلقه رد شد.

12. she put the wash in a basket
او رخت های شستنی را در سبد گذاشت.

13. he mooched apples from the blind man's basket
او از سبد مرد کور،سیب بلند کرد.

14. he guessed the number of eggs in the basket
تعداد تخم مرغ های سبد را حدس زد.

15. put (or have) all one's eggs in one basket
همه ی دارایی خود را در یک کار (یا معامله) به کار زدن (و به مخاطره انداختن)

16. he connected on eighty percent of his attempts at the basket
او در هشتاد درصد از پرتاب های خود به حلقه ی بسکتبال موفق بوده است.

17. from twenty feet away, he shot the ball right into the basket
از فاصله ی بیست فوتی توپ را درست توی حلقه پراند.

18. she separated the bigger apples and put them in her own basket
او سیب های درشت تر را سوا کرد و در سبد خویش قرار داد.

19. Do not pull all your eggs in one basket.
[ترجمه فرانسوا آتوا ده فو خونسه مالاردا] تمام تخم مرغ هات رو توی یک سبد نچین. . . کنایه از ریسک نکردن تمام دارایی بر روی یک چیز
[ترجمه ترگمان] همه تخمک هات رو تو یه سبد جمع نکن
[ترجمه گوگل]تمام تخم های خود را در یک سبد نکشید

20. The baby cats nestled together in the basket.
[ترجمه ترگمان]گربه کوچولو در سبد به هم چسبید
[ترجمه گوگل]بچه گربه ها با هم در سبد قرار می گیرند

21. The player dropped the ball through the basket.
[ترجمه ترگمان]بازیکن توپ را از سبد بیرون انداخت
[ترجمه گوگل]بازیکن توپ را از طریق سبد خرید

22. He slung it into the wastepaper basket.
[ترجمه ترگمان]آن را روی سطل کاغذ باطله انداخت
[ترجمه گوگل]او آن را به سبد ضایعات کاغذ زد

23. She steeped reeds for basket weaving.
[ترجمه ترگمان]او نی را به خاطر weaving غوطه ور می کرد
[ترجمه گوگل]او طرز تهیه طرز تهیه کیک را میپوشاند

24. How many bananas are in the basket?
[ترجمه ترگمان]چندتا موز تو سبد هستن؟
[ترجمه گوگل]چند موز در سبد است؟

25. She was cycling along with her bicycle basket full of shopping.
[ترجمه ترگمان]او با سبد دوچرخه پر از خرید دوچرخه سواری می کرد
[ترجمه گوگل]او دوچرخه سواری با سبد دوچرخه اش پر از خرید بود

a basket containing fruit

سبد حاوی میوه


heaped baskets ready to be ironed

سبدهای پر (از لباس) آماده‌ی اتو شدن


potatoes sold by the basket

سیب‌زمینی‌هایی که سبدی می‌فروشند (برحسب وزن)


Jordan made a total of twenty baskets.

جردن جمعاً بیست بار توپ را در حلقه انداخت (بیست گل زد).


a free throw basket

به دست آوردن یک پوان (در اثر پرتاب آزاد توپ به داخل حلقه)


پیشنهاد کاربران

سبد
the oranges are not in the basket
پرتقال ها داخل سبد نیستند 👩🏻‍🌾👩🏻‍🌾👩🏻‍🌾

سطل. سبد

basket ( مهندسی بسپار - مجموعة بسته بندی )
واژه مصوب: سبد
تعریف: گُنجایه ای نیمه صُلب و سرباز، با سطح مقطع گرد یا بیضی یا چندضلعی و یک یا دو دسته، برای حمل دستی میوه و سبزی و مواد دیگر |||متـ . زنبیل


کلمات دیگر: