کلمه جو
صفحه اصلی

flashbulb


لامپ فلاش، لامپ پرنور فلاش عکاسی

انگلیسی به فارسی

لامپ پرنور فلاش عکاسی


فلاش بوت، لامپ پرنور فلاش عکاسی


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
• : تعریف: an electric bulb that gives a brief flash of very bright light when ignited, used to illuminate a subject while a photograph is taken.

• bulb which emits a bright light and momentarily illuminates a scene, flash (photography)
a flashbulb is a small light bulb that can be fixed to a camera. it makes a bright flash of light so that you can take photographs indoors.
bulb which works for a very short period of time but gives off a dazzling light (used for taking photographs)

جملات نمونه

1. Flashbulbs were popping all around them.
[ترجمه ترگمان]flashbulbs در اطرافشان چرخ می زدند
[ترجمه گوگل]Flashbulbs در سراسر آنها popping

2. Flashbulbs fired like movie stars were coming.
[ترجمه ترگمان]flashbulbs مثل ستاره های سینما در حال آمدن بودند
[ترجمه گوگل]Flashbulbs اخراج شد مانند ستاره های فیلم در حال آمدن بودند

3. A device, such as a flashbulb, flashgun, or flash lamp, used to produce such illumination.
[ترجمه ترگمان]دستگاهی مانند as، flashgun، یا لامپ فلاش، برای تولید چنین روشنایی استفاده می شود
[ترجمه گوگل]یک دستگاه مانند فلاش، فلشگن یا لامپ فلش برای تولید چنین نورانی استفاده می شود

4. The age of flashbulb photography and celebrities in the front row.
[ترجمه ترگمان]عصر عکاسی flashbulb و افراد مشهور در ردیف جلو
[ترجمه گوگل]سن عکاسی فلاش بوش و افراد مشهور در ردیف جلو

5. Intense emotional sensations etch first experiences deeply into memory, creating what psychologists call "flashbulb memories. "
[ترجمه ترگمان]احساسات احساسی و احساسی در ابتدا به طور عمیق به حافظه منتقل می شوند و باعث ایجاد چیزی می شوند که روانشناسان آن را \"خاطرات flashbulb\" می خوانند
[ترجمه گوگل]اولین تجربه احساسات شدید، عمیقا به حافظه می انجامد، و آنچه که روانشناسان به آن می گویند، 'خاطرات فلاش باری' است '

6. One bit I found — a flashbulb, still unpopped, made me feel like a paleontologist.
[ترجمه ترگمان]یه ذره من متوجه شدم که یه فسیل هست که من رو یه فسیل نشون داد
[ترجمه گوگل]یک بیتی پیدا کردم - یک فلاش باریک، هنوز هم خالی بود، باعث شد که من یک پینتو شناس هستم

7. A flashbulb located in one end the box emits a burst of light of energy E.
[ترجمه ترگمان]یک flashbulb که در یک طرف جعبه قرار دارد، انفجاری از انرژی E را منتشر می کند
[ترجمه گوگل]یک فلاش باند که در یک طرف واقع شده است، جعبه موجی از نور انرژی E را منتشر می کند

8. The roar of the crowd could be heard inside the courtroom, where cameras rolled and flashbulbs popped.
[ترجمه ترگمان]غرش جمعیت در تالار دادگاه شنیده می شد، جایی که دوربین ها چرخ می زدند و فلاش دوربین ها فلاش دوربین ها
[ترجمه گوگل]سر و صدا جمعیت را می توان در داخل دادگاه شنید، که در آن دوربین ها نورد و flashbulbs ظاهر شد

9. Moments later as the Monsignor began to pass out the diplomas, flashbulbs popped and a few home movie cameras whirred.
[ترجمه ترگمان]چند لحظه بعد، به محض اینکه منسینیور مونتانلی شروع به عبور از دست دادن diplomas را آغاز کرد، فلاش دوربین ها و چند تا از دوربین های فیلم های خانگی را ضبط کردند
[ترجمه گوگل]لحظاتی بعد که مونسینورور شروع به اخذ دیپلم کرد، فلاش های شکسته و چندین دوربین فیلمبرداری خانه به هم ریختند

10. A dry - cell powered photographic apparatus that holds and electrically triggers a flashbulb.
[ترجمه ترگمان]یک دستگاه عکاسی با نیروی سلول خشک که دارای نگه می دارد و به طور الکتریکی یک flashbulb را ایجاد می کند
[ترجمه گوگل]یک دستگاه عکاسی که توسط سلول های خورشیدی ساخته شده و دارای یک فلاش باریک است و به صورت الکتریکی ایجاد می کند

11. It's true that we often recall extremely emotional events, sometimes called flashbulb memories because they seem to have a photographic quality.
[ترجمه ترگمان]درست است که ما اغلب رویداده ای بسیار عاطفی را به یاد می آوریم و گاهی اوقات flashbulb نامیده می شوند چون به نظر می رسد که کیفیت عکاسی دارند
[ترجمه گوگل]درست است که ما اغلب حوادث بسیار عاطفی را یاد می گیریم، که گاهی اوقات خاطرات فلاش را می نامند، زیرا به نظر می رسد کیفیت عکس دارند

12. My camera needs a new flash bulb.
[ترجمه ترگمان]دوربین من به یک لامپ فلاش جدید نیاز دارد
[ترجمه گوگل]دوربین من نیاز به یک لامپ فلش جدید دارد

13. Stella was coughing when the flash bulb went off.
[ترجمه ترگمان]وقتی لامپ روشن شد، استلا سرفه می کرد
[ترجمه گوگل]وقتی لامپ فلش خاموش شد، استلا سرفه کرد

14. There was a startled look on his face when the flash bulb went off.
[ترجمه ترگمان]وقتی لامپ روشن شد یک نگاه وحشت زده بر چهره اش نقش بست
[ترجمه گوگل]هنگامی که لامپ فلاش خاموش شد، روی صورت او زد

15. What I wanna kiss is your face under the flash bulb.
[ترجمه ترگمان]چیزی که میخوام بوس کنم صورتت زیر نور لامپ - ه
[ترجمه گوگل]چهره ای که می خواهم بوسه بگذارم چهره شما تحت لامپ فلش است

16.
[ترجمه ترگمان]
[ترجمه گوگل]

پیشنهاد کاربران

Flashbulbs were popping all around them


کلمات دیگر: