کلمه جو
صفحه اصلی

intermit


معنی : قطع کردن، گسیختن، موقتا تعطیل کردن، نوبت داشتن، نوبت شدن
معانی دیگر : دارای وقفه کردن یا شدن، متناوب کردن یا شدن، ادواری کردن یا شدن، گاه ایستا کردن یا شدن، گاهوار کردن، پستامند کردن، پستادار کردن، متوقف کردن

انگلیسی به فارسی

قطع کردن، گسیختن، موقتا تعطیل کردن، نوبت داشتن، نوبت شدن


پیوستن، قطع کردن، گسیختن، موقتا تعطیل کردن، نوبت داشتن، نوبت شدن


انگلیسی به انگلیسی

فعل گذرا و ( transitive verb, intransitive verb )
حالات: intermits, intermitting, intermitted
مشتقات: intermittingly (adv.), intermitter (n.)
• : تعریف: to suspend or be suspended temporarily; stop periodically.
مشابه: pause, suspend

• stop temporarily, pause for a short period of time; stop intermittently; be stopped temporarily; be stopped intermittently

مترادف و متضاد

قطع کردن (فعل)
ablate, cut off, cut, disconnect, interrupt, intercept, out, rupture, burst, cross, operate, flick, excise, cleave, fell, discontinue, traverse, intermit, exsect, excide, exscind, hew, leave off, put by, retrench, skive, stump, snip off

گسیختن (فعل)
fracture, cut, interrupt, snap, rupture, tear, intermit

موقتا تعطیل کردن (فعل)
recess, intermit

نوبت داشتن (فعل)
intermit

نوبت شدن (فعل)
intermit

جملات نمونه

1. The software control classify main program, intermit subprogram and time-lapse subprogram.
[ترجمه ترگمان]کنترل نرم افزار، برنامه اصلی، intermit subprogram و subprogram time را طبقه بندی می کند
[ترجمه گوگل]کنترل نرم افزار برنامه اصلی را طبقه بندی می کند، زیر برنامه برنامه را متوقف می کند و برنامه زیر را اجرا می کند

2. Place servers at different site to avoid intermit of serve and the lost data when the suddenness had token place.
[ترجمه ترگمان]سرورهای مکان یاب را در محل مختلف قرار دهید تا از intermit سرویس و داده های از دست رفته هنگام علامت ناگهانی بودن، اجتناب نمایید
[ترجمه گوگل]سرورها را در سایت های مختلف بگذارید تا از وقفه خدمت و داده های از دست رفته جلوگیری کنید، زمانی که ناگهانی محل سکونت داشت

3. The intermit of credit card business besides bank of the people's livelihood pay treasure to trade beyond, other bank still maintains move and the collaboration that pay treasure.
[ترجمه ترگمان]اختصاص تجارت کارت اعتباری به علاوه بانکی از زندگی مردم برای تجارت فراتر از آن، دیگر بانک همچنان به حرکت ادامه می دهد و با هم کاری که گنج را پرداخت می کند
[ترجمه گوگل]تعویض کسب و کار کارت اعتباری علاوه بر بانک معیشت مردم، گنج را برای فراتر رفتن از تجارت، پرداخت می کند، اما بانک های دیگر همچنان حرکت و همکاری هایی را انجام می دهند که گنج را پرداخت می کنند

4. We know, take prophylactic to be able to make continuously menstrual intermit .
[ترجمه ترگمان]ما می دانیم که، prophylactic ها را در نظر بگیرید که قادر به انجام مداوم قاعدگی چرخه ای هستند
[ترجمه گوگل]ما می دانیم، پیشگیرانه را قادر می سازیم تا به طور مداوم پیوند قاعدگی را ایجاد کنیم

5. Chinese negotiable securities signs up for: Suffer the effect of economic big environment, IPO also intermit .
[ترجمه ترگمان]اوراق سهام قابل مذاکره چینی به دنبال آن هستند: در معرض تاثیر محیط بزرگ اقتصادی، IPO اولیه نیز قرار دارند
[ترجمه گوگل]اوراق بهادار قابل مذاکره با چین ثبت نام می کند: تاثیر فضای اقتصادی بزرگ، IPO نیز متوقف می شود

6. If any cases happened as following, AIG Industrial Group of Companies is entitled to intermit or cease LLCS to user at anytime, and does not take any duty for users or any third party.
[ترجمه ترگمان]در صورت وقوع هر موردی در ادامه، گروه صنعتی AIG شرکت ها حق دارند که در هر زمان به کاربر intermit یا دست از کار بردارند و هیچ وظیفه ای برای کاربران یا هر شخص ثالث انجام ندهد
[ترجمه گوگل]در صورتی که هر گونه موارد به شرح زیر رخ داده باشد، گروه صنعتی AIG حق دارد در هر زمان LLCS را به استفاده کننده متصل یا متوقف کند و هیچ وظیفهای برای کاربران یا شخص ثالث نداشته باشد

7. Doubt seems hepatitis case not diagnose or before eliminating, should intermit works formerly.
[ترجمه ترگمان]شک به نظر می رسد که بیماری هپاتیت اگر پیش از حذف یا قبل از حذف کار کند، باید قبلا کارساز باشد
[ترجمه گوگل]شک به نظر می رسد هپاتیت مورد تشخیص نیست و یا قبل از از بین بردن، باید در گذشته کار می کند

8. The bell doth toll for him, that thinks it doth; and though it intermit again, yet from that minute, that that occasion wrought upon him, he is united to God.
[ترجمه ترگمان]ناقوس برای او اثر می کند، و هر چند که باز هم تکرار می شود، اما از آن لحظه به بعد، از آن لحظه به بعد او را به خدا کشانده است
[ترجمه گوگل]صدای زنگ برای او، که فکر می کند آن را؛ و هرچند که مجددا مجددا متوقف می شود، اما از آن لحظه، که در آن زمینه به او تحمیل شده است، او به خدا پیوسته است

A high fever that intermitted regularly.

تب شدیدی که مرتباً تکرار می‌شد.



کلمات دیگر: