کلمه جو
صفحه اصلی

interdepartmental


معنی : وابسته به ادارات داخلی، بین ادارهای
معانی دیگر : (وابسته به روابط دو یا چند وزارتخانه یا اداره و غیره با یکدیگر) میان بخشی، میان وزارتخانه ای، میان اداری

انگلیسی به فارسی

وابسته به ادارات داخلی، بین ادارهای


تعاونی، وابسته به ادارات داخلی، بین ادارهای


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
مشتقات: interdepartmentally (adv.)
• : تعریف: between, among, or involving two or more departments.

• between departments

مترادف و متضاد

وابسته به ادارات داخلی (صفت)
interdepartmental

بین اداره ای (صفت)
interdepartmental

جملات نمونه

1. Provide for catharsis - release of interdepartmental or interpersonal conflicts of long standing.
[ترجمه ترگمان]فراهم نمودن تخلیه هیجانی بین اداره ای و یا تعارضات بین فردی طولانی مدت
[ترجمه گوگل]ارائه کاتارسیس - انتشار اختلافات بین اداری و یا بین فردی بلند مدت

2. The interdepartmental memorandum on the case landed on the desk of a senior officer in counter-intelligence called Johann Prinz.
[ترجمه ترگمان]یادداشت بین اداره ای در مورد این پرونده بر روی میز یک افسر ارشد در ضد جاسوسی به نام یوهان Prinz فرود آمد
[ترجمه گوگل]یادداشت وزارتخانه در مورد این پرونده به روی میز یک افسر ارشد ضد انفجاری به نام یوهان پرینز فرود آمد

3. The college's interdepartmental mail system is extremely efficient.
[ترجمه ترگمان]سیستم نامه بین اداره ای بسیار کارآمد است
[ترجمه گوگل]سیستم پست بین اداری کالج بسیار کارآمد است

4. In response to these demands for change, an interdepartmental committee was set up to consider the criticisms and evaluate the suggestions for alternative procedures.
[ترجمه ترگمان]در پاسخ به این درخواست ها برای تغییر، یک کمیته بین اداره ای برای رسیدگی به انتقادات و ارزیابی پیشنهادها برای رونده ای جایگزین تشکیل شد
[ترجمه گوگل]در پاسخ به این مطالبات برای تغییر، یک کمیته بین ادارات برای بررسی انتقادات و ارزیابی پیشنهادات برای روش های جایگزین تنظیم شد

5. Well - considered overall plans unify interdepartmental activities.
[ترجمه ترگمان]برنامه های کلی در نظر گرفته می شوند و فعالیت های بین اداره ای را متحد می کنند
[ترجمه گوگل]خوب - برنامه های در نظر گرفته شده به طور کلی متحد کردن فعالیت های بین اداری

6. To ensure departmental and interdepartmental communication in order that guest requests and needs are met.
[ترجمه ترگمان]برای اطمینان از برقراری ارتباط بین دپارتمانی و بین اداره ای به منظور رفع نیازها و خواسته های مهمان
[ترجمه گوگل]برای اطمینان از ارتباطات اداری و بین اداری به منظور درخواست و نیاز مهمانان ملاقات شده است

7. Inner department, interdepartmental and exterior communication.
[ترجمه ترگمان]بخش مرکزی، ارتباطات بین اداره ای و خارجی
[ترجمه گوگل]بخش داخلی، ارتباطات بین اداری و بیرونی

8. It'synthesizes interdepartmental knowledge of different disciplines, including geology, physical geography, meteorology, oceanography, bioscience, and astronomy.
[ترجمه ترگمان]آن دانش بین اداره ای از رشته های مختلف شامل زمین شناسی، جغرافیای فیزیکی، هواشناسی، اقیانوس شناسی، bioscience، و ستاره شناسی دنبال می کند
[ترجمه گوگل]این دانشکده دانش را از رشته های مختلف از جمله زمین شناسی، جغرافیای فیزیکی، هواشناسی، اقیانوس شناسی، علوم زیست شناختی و نجوم می داند

9. Contact with interdepartmental support function to coordinate product changes, new additions to ensure timeliness and accuracy focus on satisfying customer needs.
[ترجمه ترگمان]با عملکرد پشتیبانی بین اداره ای برای هماهنگ کردن تغییرات محصول، additions جدید برای اطمینان از به موقع بودن و دقت تمرکز بر ارضای نیازهای مشتری تماس بگیرید
[ترجمه گوگل]تماس با تابع پشتیبانی بین ادارات برای هماهنگ کردن تغییرات محصول، افزودن جدید برای اطمینان از به موقع بودن و تمرکز دقت بر رضایت مشتریان

10. Department heads also attend an interdepartmental meeting each week.
[ترجمه ترگمان]روسای بخش نیز هر هفته در یک جلسه بین اداره ای شرکت می کنند
[ترجمه گوگل]رئیس گروه همچنین در جلسه بین ادارات هر هفته شرکت می کند

11. The main function of civil service participation in the work of the Cabinet and its committees is to work out interdepartmental compromises.
[ترجمه ترگمان]وظیفه اصلی مشارکت خدمات شهری در کار کابینه و کمیته های آن، کار کردن به توافق بین اداره ای است
[ترجمه گوگل]کارکرد اصلی مشارکت خدمات دولتی در کار کابینه و کمیته های آن، ایجاد هماهنگی بین ادارات است

12. However, the proposal still involves high transaction costs as it recommends an interdepartmental provincial committee advised by agricultural consultants.
[ترجمه ترگمان]با این حال، این پیشنهاد هنوز شامل هزینه های معامله بالا است چرا که پیشنهاد کمیته استانی بین اداره ای را توصیه می کند که توسط مشاوران کشاورزی توصیه می شود
[ترجمه گوگل]با این حال، پیشنهادی همچنان هزینه های معامله گرانه را بالا می برد، زیرا توصیه می کند که یک کمیته استانی بین اداری که توسط مشاوران کشاورزی توصیه شود

13. It was six o'clock and at Larksoken Power Station, the weekly interdepartmental meeting was drawing to a close.
[ترجمه ترگمان]ساعت شش بعد از ظهر بود و در ایستگاه برق Larksoken، جلسه بین اداره ای بسیار نزدیک می شد
[ترجمه گوگل]ساعت شش و در نیروگاه Larksoken بود، جلسه هفتگی جلسات بین اداری نزدیک به نزدیک شدن بود

14. And at the heart of service are relationship: interpersonal relationships, intergroup relationships, and interdepartmental relationships.
[ترجمه ترگمان]و در قلب خدمات رابطه ای وجود دارد: روابط بین فردی، روابط intergroup، و روابط بین اداره ای
[ترجمه گوگل]و در قلب خدمات رابطه وجود دارد: روابط بین فردی، روابط بین گروهی و روابط بین ادارات


کلمات دیگر: