کلمه جو
صفحه اصلی

womanize


(عامیانه) زن بازی کردن، زن بارگی کردن، زن مانند کردن یا شدن، نازک نارنجی کردن یا شدن، زن صفت کردن، بازنان امیختن

انگلیسی به فارسی

زن صفت کردن، بازنان امیختن


زن بودن، زن صفت کردن، با زنان امیختن


انگلیسی به انگلیسی

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: womanizes, womanizing, womanized
• : تعریف: to make effeminate.
فعل ناگذر ( intransitive verb )
• : تعریف: to pursue women constantly or excessively; be sexually promiscuous with women.

• chase women; commit adultery; make or turn effeminate (also womanise)

جملات نمونه

He spent his time gambling and womanizing.

وقت خود را صرف قمار و زن‌بازی کرد.


پیشنهاد کاربران

مردی که با زنان مختلف ( متعدد ) رابطه دارد
مثال: Both his first and second wife divorced him on account of his womanizing.


خانم باز


کلمات دیگر: