کلمه جو
صفحه اصلی

invoke


معنی : استدعاء کردن، دعا کردن به، بالتماس خواستن
معانی دیگر : (به خداوند یا مقدسان و غیره) متوسل شدن به، آگستن، دست یازیدن، استدعا کردن، دست به دامان شدن، درخواست (عاجزانه) کردن، عطف کردن، به کار گرفتن، موجب شدن، ایجاب کردن، سبب شدن، فراخواندن، طلب کردن

انگلیسی به فارسی

دعا کردن به، طلب کردن، بالتماس خواستن


فراخوانی، دعا کردن به، بالتماس خواستن، استدعاء کردن


انگلیسی به انگلیسی

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: invokes, invoking, invoked
مشتقات: invocable (adj.), invoker (n.)
(1) تعریف: to call out to (a god, muse, or the like) for help, support, protection, or inspiration.
مشابه: call, pray, supplicate

- The ancient Spartans invoked the god of war before going into battle.
[ترجمه الهام ابوالحسنی] اسپارتان های کهن قبل از رفتن به جنگ به خدای جنگ متوسل می شدند.
[ترجمه رضا] اسپارتان ها قبل از رفتن به جنگ به خدای جنگ متوسل می شدند
[ترجمه ترگمان] The باستان خدای جنگ را قبل از جنگ تسلیم می کردند
[ترجمه گوگل] اسپارتان های قدیم قبل از جنگ به خدای جنگ پیوستند

(2) تعریف: to ask for earnestly, as in prayer; solicit.
مشابه: appeal, beseech, pray, supplicate

- The priest invoked God's blessing on the congregation.
[ترجمه فروزان] کشیش در کلیسا از خداوندخواستار برکت و رحمت شد
[ترجمه ترگمان] کشیش برای دعا دعا می کرد
[ترجمه گوگل] کشیش به برکت خداوند در جماعت اشاره کرد

(3) تعریف: to appeal or refer to as an authority, for support or justification.
متضاد: lift
مشابه: appeal, cite

- He invoked his Fifth Amendment right to counsel.
[ترجمه ترگمان] او از اصلاحیه پنجم خود برای مشاوره استفاده کرد
[ترجمه گوگل] او اصلاح پنجم خود را به وکیل دعوت کرد

(4) تعریف: to call forth or summon (a spirit) with an incantation; conjure.
مشابه: conjure, evoke

• requests help or protection (from a deity); summon a spirit through witchcraft; request, make an appeal; pray; activate a command, cause a certain action (computers)
if you invoke a law, you use it to justify what you are doing; a formal word.
to invoke feelings of a particular kind means to cause someone to feel them; a formal word.

دیکشنری تخصصی

[کامپیوتر] احضار کردن .
[حقوق] استناد کردن

مترادف و متضاد

Synonyms: adjure, appeal to, beg, beseech, call forth, conjure, crave, entreat, implore, importune, petition, plead, pray, request, send for, solicit, summon, supplicate


put into effect


Synonyms: apply, call in, effect, enforce, have recourse to, implement, initiate, resort to, use


استدعاء کردن (فعل)
entreat, beseech, beg, invocate, invoke, supplicate

دعا کردن به (فعل)
invocate, invoke

بالتماس خواستن (فعل)
invoke

call upon


جملات نمونه

1. to invoke aid
استدعای کمک کردن

2. to invoke article three of the u. n. charter
بند سوم اساسنامه ی سازمان ملل را پیش کشیدن

3. Police can invoke the law of trespass to regulate access to these places.
[ترجمه آزاد] پلیس میتواند به قانون ورود غیر مجاز برای ساماندهی دسترسی به این مکان متوسل شود.
[ترجمه ترگمان]پلیس می تواند از قانون اجازه ورود به این مکان ها استفاده کند
[ترجمه گوگل]پلیس می تواند از قانون مجازات برای تنظیم دسترسی به این مکان ها استفاده کند

4. The UN threatened to invoke economic sanctions if the talks were broken off.
[ترجمه ترگمان]سازمان ملل تهدید کرده است که در صورت قطع گفتگوها، تحریم های اقتصادی را اعمال خواهد کرد
[ترجمه گوگل]اگر مذاکرات شکسته شود، سازمان ملل متحد تهدید به تحریم های اقتصادی می کند

5. Their sacred dance is performed to invoke ancient gods.
[ترجمه سعیده] رقص مقدس آن ها برای *متوسل شدن* به خدایان باستان ( کهن ) انجام می شود.
[ترجمه ترگمان]مراسم sacred برای طلب خدایان باستانی انجام شد
[ترجمه گوگل]رقص مقدس آنها برای هدایت خدایان باستانی انجام می شود

6. This command will invoke the HELP system.
[ترجمه ترگمان]این فرمان به سیستم کمک نیاز دارد
[ترجمه گوگل]این فرمان به سیستم HELP فراخوانی می کند

7. The program can also invoke your favourite bitmap editor as soon as a screen is captured.
[ترجمه ترگمان]این برنامه همچنین می تواند به محض اینکه یک صفحه نمایش داده شود، از ویرایشگر نقشه بیتی محبوب تان استفاده کند
[ترجمه گوگل]این برنامه همچنین می تواند به محض اینکه یک صفحه نمایش ضبط می شود، از ویرایشگر بیت مپ مورد علاقه خود استفاده کند

8. The governors of one school said they might invoke opting-out procedure to avoid the school's becoming co-educational.
[ترجمه ترگمان]فرمانداران یک مدرسه گفتند که ممکن است این روند را انتخاب کنند تا از تبدیل شدن مدرسه به آموزش اجتناب کنند
[ترجمه گوگل]فرمانداران یکی از مدرسه ها اظهار داشتند که ممکن است از اتخاذ روش منع استفاده از مدرسه برای جلوگیری از تبدیل شدن به مدرسه به عنوان همکاری آموزشی استفاده کنند

9. In order to invoke the rule against prior restraint, the defendant must state on affidavit his intention to justify the allegation.
[ترجمه ترگمان]به منظور توسل به قانون در برابر خویشتن داری قبلی، متهم باید قصد خود را برای توجیه این ادعا داشته باشد
[ترجمه گوگل]به منظور استفاده از قاعده در برابر محدودیت قبلی، متهم باید از قصد خود برای تأیید این ادعا مطلع باشد

10. In practice it has never had to invoke this law.
[ترجمه ترگمان]در عمل هرگز مجبور به استفاده از این قانون نشده است
[ترجمه گوگل]در عمل، هرگز نباید به این قانون اعتراض کند

11. One need not invoke the authority of the law over the defamer to justify such action.
[ترجمه ترگمان]نیازی نیست که از اختیارات قانون برای توجیه چنین عملی استفاده شود
[ترجمه گوگل]برای توجیه این اقدامات، نیازی به اقتدار قانونی بر سرپرست نیست

12. I could not help her directly but only invoke the greatest power we eagles have.
[ترجمه ترگمان]من نمی توانستم مستقیما به او کمک کنم، اما فقط به بزرگ ترین قدرتی که عقاب ها داریم متوسل شوم
[ترجمه گوگل]من نمی توانستم به طور مستقیم به او کمک کنم، اما فقط به بزرگترین توانایی که ما عقاب ها داشتیم اشاره می کنیم

13. You invoke the basic, primeval instincts inherent in all animals.
[ترجمه ترگمان]شما از غرایز اساسی و ابتدایی موجود در همه حیوانات استفاده می کنید
[ترجمه گوگل]شما از غرایز اولیه، ذاتی همه حیوانات استفاده می کنید

14. Both he and Wilkins were able to invoke past precedent for their concepts of biblical accommodation.
[ترجمه ترگمان]او و ویلکینز هر دو توانستند از سوابق گذشته برای مفاهیم اقامت انجیل استفاده کنند
[ترجمه گوگل]هر دو او و ویلکینز توانستند پیش از مدتی برای مفاهیم مکتب کتاب مقدس خود استفاده کنند

15. Both sides invoke their devotion to children.
[ترجمه ترگمان]هر دو طرف از تعهد خود نسبت به کودکان استفاده می کنند
[ترجمه گوگل]هر دو طرف از فرزندان خود تقدیر می کنند

The gods had to be invoked to bring rain.

توسل به خدایان برای آوردن باران ضروری بود.


to invoke aid

استدعای کمک کردن


She invoked their forgiveness.

او از آنها تقاضای بخشش کرد.


to invoke article three of the U.N. charter

بند سوم اساس‌نامه‌ی سازمان ملل را پیش کشیدن


پیشنهاد کاربران

متوسل شدن

To use -
استفاده کردن.

The purpose of my presence is to invoke shore - leave rights
Star Trek TOS

فراخواندن

Invoke: فراخواندن، Call
Invoking: فراخوانی، Calling

پیش کشیدن

فراخواندن چیزی در ذهن
Recent documentaries and news articles reporting on ape language may invoke visions of the classic" planet of the apes" movies.

برانگیختن
برمی انگیزد

استناد کردن


[کامپیوتر] فراخوانی

متوسل شدن، مایه گذاشتن از کسی یا چیزی

تمسک

تداعی کردن /به یاد چیزی انداختن

استمداد طلبیدن


درخواست کردن

وضع کردن

کمک گرفتن

مثال :
Oof the compounding self burn almost invokes pity from me : خودتخریبی مرکب و چندجانبه تقریباً باعث ترحم من می شود
یعنی اینکه یجورایی دلم به حالش میسوزه وقتی میبینم همه جوره به خودش میرینه ( خودشو دیس میکنه )

وصل شدن


کلمات دیگر: