کلمه جو
صفحه اصلی

interruption


معنی : تعلیق، فاصله، انقطاع
معانی دیگر : وقفه، بازایستی، فترت، قطع، گسیختگی، گسستگی، وابریدگی، وابرش (سخن دیگری)، دویدن توی حرف، تک مضراب، قطع کننده، وابرشگر، گسیختگر

انگلیسی به فارسی

انقطاع، تعلیق


وقفه، انقطاع، تعلیق، فاصله


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
(1) تعریف: the act of interrupting or the state of being interrupted.
مشابه: break

(2) تعریف: that which interrupts.

• disturbance, disruption; discontinuance, stoppage; cutting-off
an interruption is something which temporarily prevents an activity from continuing.
interruption is the act of interrupting someone or something.

دیکشنری تخصصی

[عمران و معماری] گسیختگی
[کامپیوتر] وقفه .
[حقوق] انقطاع، وقفه، اختلال، تعطیل موقت
[ریاضیات] وقفه، انقطاع
[پلیمر] بریدگی

مترادف و متضاد

تعلیق (اسم)
stop, suspension, abeyance, pendency, hang, interruption

فاصله (اسم)
distance, interval, hiatus, interruption, space, intermittence, blank, spacing, timeout, interspace, interlude, discontinuity, interim, interregnum, interstice, lacuna

انقطاع (اسم)
cessation, interruption, slack, discontinuity, curtailment, letup

break; interference


Synonyms: abeyance, abeyancy, arrest, blackout, breach, break-off, cessation, check, cutoff, delay, disconnection, discontinuance, disruption, dissolution, disturbance, disuniting, division, doldrums, dormancy, gap, halt, hiatus, hindrance, hitch, impediment, interim, intermission, interval, intrusion, lacuna, latency, layoff, letup, obstacle, obstruction, parenthesis, pause, quiescence, rift, rupture, separation, severance, split, stop, stoppage, suspension


Antonyms: continuation


جملات نمونه

1. without interruption
بی وقفه

2. The game continued after a short interruption because of rain.
[ترجمه سوگند تجری ] بازی بعد از وقعه کوتاهی که باران بوجود آورده بود ادامه داشت
[ترجمه Unknown] بازی بعد از وقعه کوتاهی که باران بوجود آورده بود ادامه پیدا کرد
[ترجمه ترگمان]بازی پس از وقفه ای کوتاه به دلیل ریزش باران ادامه یافت
[ترجمه گوگل]این بازی پس از یک وقفه کوتاه به دلیل باران ادامه داشت

3. The birth of her son was a minor interruption to her career.
[ترجمه ترگمان]تولد پسرش وقفه ای در زندگی او ایجاد کرد
[ترجمه گوگل]تولد پسرش یک اختلال جزئی در حرفه او بود

4. I managed to work for two hours without interruption.
[ترجمه احمد] من طوری مدیریت کردم که دو ساعت بدون وقفه کار کنم
[ترجمه ترگمان]دو ساعت بدون وقفه موفق شدم کار کنم
[ترجمه گوگل]من توانستم بدون وقفه دو ساعت کار کنم

5. There was constant jeering and interruption from the floor.
[ترجمه ترگمان]صدای ریشخند آمیز و وقفه از کف اتاق شنیده شد
[ترجمه گوگل]مداوم و بی رحمانه از کف وجود داشت

6. I worked all morning without interruption.
[ترجمه ترگمان]من کل روز رو بدون وقفه کار کردم
[ترجمه گوگل]من تمام صبح بدون وقفه کار کردم

7. The sudden interruption stopped Beryl in mid-flow.
[ترجمه ترگمان]وقفه ناگهانی بر روی بر یل در وسط جریان متوقف شد
[ترجمه گوگل]وقفه ناگهانی بریل در اواسط جریان متوقف شد

8. We apologize for the interruption to our transmissions this afternoon.
[ترجمه ترگمان]ما از وقفه ای که امروز بعد از ظهر داشتیم عذرخواهی می کنیم
[ترجمه گوگل]ما از وقوع این وقفه در انتقال این ماقات عذرخواهی می کنیم

9. The speaker was completely thrown off by the interruption.
[ترجمه ترگمان]سخنران به کلی گیج شده بود
[ترجمه گوگل]بلندگو به طور کامل توسط وقفه خاموش شد

10. Lock the door to ensure us from interruption.
[ترجمه ترگمان]در را قفل کنید تا از قطع شدن ما اطمینان حاصل کنید
[ترجمه گوگل]قفل کردن درب برای اطمینان از ما از وقفه

11. Let's go somewhere where we can talk without interruption.
[ترجمه ترگمان]بیا بریم جایی که بتونیم بدون وقفه حرف بزنیم
[ترجمه گوگل]بیایید جایی برویم که بتوانیم بدون وقفه صحبت کنیم

12. Any small interruption is likely to throw me off in my calculations.
[ترجمه ترگمان]هر وقفه کوچک ممکن است مرا از محاسبات خود منصرف کند
[ترجمه گوگل]هر گونه وقفه کوچک، احتمالا من را در محاسبات من پرتاب کند

13. An interruption put it quite out of my head.
[ترجمه ترگمان]وقفه ای در ذهن من ایجاد شد
[ترجمه گوگل]یک وقفه کاملا از سر من خارج شد

14. He ignored her interruption and carried on talking.
[ترجمه ترگمان]او سکوت او را نادیده گرفت و به حرف زدن ادامه داد
[ترجمه گوگل]او ناکامی او را نادیده گرفت و صحبت کرد

15. She spoke for 20 minutes without interruption.
[ترجمه ترگمان]بیست دقیقه بدون وقفه حرف می زد
[ترجمه گوگل]او 20 دقیقه بدون وقفه صحبت کرد

without interruption

بی‌وقفه


پیشنهاد کاربران

مزاحمت

مزاحم

اضطراری

مثلا در جمله زیر معنی اضطراری ( مترادف Emergency ) پیدا میکند :

This move , will allow terminal app's notifications to ring with priority and give them priority interruption status

و این خیلی عجیب است که هیچ یک از دیکشنری های آنلاین به آن اشاره ای نکردند به جز دو سایت که آنها نیز توسط کاربران تاکید شده است

قطع کردن

وقفه

وقفه، تعلیق، فاصله

حواس پرت کردن

حواس پرتی

گسیختگی


کلمات دیگر: