1. without interruption
بی وقفه
2. The game continued after a short interruption because of rain.
[ترجمه سوگند تجری ] بازی بعد از وقعه کوتاهی که باران بوجود آورده بود ادامه داشت
[ترجمه Unknown] بازی بعد از وقعه کوتاهی که باران بوجود آورده بود ادامه پیدا کرد
[ترجمه ترگمان]بازی پس از وقفه ای کوتاه به دلیل ریزش باران ادامه یافت
[ترجمه گوگل]این بازی پس از یک وقفه کوتاه به دلیل باران ادامه داشت
3. The birth of her son was a minor interruption to her career.
[ترجمه ترگمان]تولد پسرش وقفه ای در زندگی او ایجاد کرد
[ترجمه گوگل]تولد پسرش یک اختلال جزئی در حرفه او بود
4. I managed to work for two hours without interruption.
[ترجمه احمد] من طوری مدیریت کردم که دو ساعت بدون وقفه کار کنم
[ترجمه ترگمان]دو ساعت بدون وقفه موفق شدم کار کنم
[ترجمه گوگل]من توانستم بدون وقفه دو ساعت کار کنم
5. There was constant jeering and interruption from the floor.
[ترجمه ترگمان]صدای ریشخند آمیز و وقفه از کف اتاق شنیده شد
[ترجمه گوگل]مداوم و بی رحمانه از کف وجود داشت
6. I worked all morning without interruption.
[ترجمه ترگمان]من کل روز رو بدون وقفه کار کردم
[ترجمه گوگل]من تمام صبح بدون وقفه کار کردم
7. The sudden interruption stopped Beryl in mid-flow.
[ترجمه ترگمان]وقفه ناگهانی بر روی بر یل در وسط جریان متوقف شد
[ترجمه گوگل]وقفه ناگهانی بریل در اواسط جریان متوقف شد
8. We apologize for the interruption to our transmissions this afternoon.
[ترجمه ترگمان]ما از وقفه ای که امروز بعد از ظهر داشتیم عذرخواهی می کنیم
[ترجمه گوگل]ما از وقوع این وقفه در انتقال این ماقات عذرخواهی می کنیم
9. The speaker was completely thrown off by the interruption.
[ترجمه ترگمان]سخنران به کلی گیج شده بود
[ترجمه گوگل]بلندگو به طور کامل توسط وقفه خاموش شد
10. Lock the door to ensure us from interruption.
[ترجمه ترگمان]در را قفل کنید تا از قطع شدن ما اطمینان حاصل کنید
[ترجمه گوگل]قفل کردن درب برای اطمینان از ما از وقفه
11. Let's go somewhere where we can talk without interruption.
[ترجمه ترگمان]بیا بریم جایی که بتونیم بدون وقفه حرف بزنیم
[ترجمه گوگل]بیایید جایی برویم که بتوانیم بدون وقفه صحبت کنیم
12. Any small interruption is likely to throw me off in my calculations.
[ترجمه ترگمان]هر وقفه کوچک ممکن است مرا از محاسبات خود منصرف کند
[ترجمه گوگل]هر گونه وقفه کوچک، احتمالا من را در محاسبات من پرتاب کند
13. An interruption put it quite out of my head.
[ترجمه ترگمان]وقفه ای در ذهن من ایجاد شد
[ترجمه گوگل]یک وقفه کاملا از سر من خارج شد
14. He ignored her interruption and carried on talking.
[ترجمه ترگمان]او سکوت او را نادیده گرفت و به حرف زدن ادامه داد
[ترجمه گوگل]او ناکامی او را نادیده گرفت و صحبت کرد
15. She spoke for 20 minutes without interruption.
[ترجمه ترگمان]بیست دقیقه بدون وقفه حرف می زد
[ترجمه گوگل]او 20 دقیقه بدون وقفه صحبت کرد