کلمه جو
صفحه اصلی

increment


معنی : افزایش، ترقی، سود، توسعه
معانی دیگر : میزان (یا مبلغ) افزایش، اضافه حقوق، (ریاضی) بالش، والش، تصاعدی، افزودگی، گوالش، رشد، نمو، افزونش

انگلیسی به فارسی

اضافه حقوق


افزایش، ترقی


سود، بهره، منفعت، بازدهی


افزایش، سود، توسعه، ترقی


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
مشتقات: incremental (adj.), incrementally (adv.)
(1) تعریف: a rise or addition in number or value, often small.
مشابه: rise

- Every year the employees receive a wage increment.
[ترجمه ترگمان] هر سال کارکنان یک افزایش دست مزد دریافت می کنند
[ترجمه گوگل] هر ساله کارکنان افزایش حقوق و دستمزد را دریافت می کنند

(2) تعریف: one of several successive increases or movements forward.
مشابه: rise

- The weight is increased in precise increments.
[ترجمه ترگمان] وزن در افزایش های ویژه افزایش می یابد
[ترجمه گوگل] وزن با افزایش دقیق افزایش می یابد

(3) تعریف: something received or added.

• increase, addition; growth; gain, profit
an increment is an addition to something, especially a regular addition to someone's salary; a formal word.

دیکشنری تخصصی

[عمران و معماری] نمو
[کامپیوتر] نمو دادن ؛ نمو ؛ فزایش - افزایش ،نمو - (1) میزانی که به یک مقدار یا متغیر اضافه می شود . (2) فاصله ی میان دو نقطه ی مجاور آدرس پذیر در یک دستگاه ورودی / خروجی گرافیکی .
[برق و الکترونیک] نموٌ - افزایش تغییر اندک در مقدار یک متغیر . - نمو
[ریاضیات] نمو، افزایش، رشد

مترادف و متضاد

small step toward gain


افزایش (اسم)
amplification, augmentation, increase, addition, gain, intensification, accession, increment, growth, addendum, accretion, summation, enhancement, adjunction, auxesis, multiplication, scale-up

ترقی (اسم)
increase, progress, development, increment, growth, ascent, success, boost, advancement, rise, promotion, lift, pickup, jump, procession

سود (اسم)
gain, increment, use, benefit, advantage, profit, interest, dividend, avail, utility, behoof, fruit, lucre

توسعه (اسم)
amplification, increase, enlargement, extension, development, increment, expansion, outreach, outspread

Synonyms: accession, accretion, accrual, accrument, addition, advancement, augmentation, enlargement, increase, profit, raise, rise, supplement


Antonyms: decrease, loss


جملات نمونه

1. a negative increment
والش منفی

2. an annual increment of $300 in salary
افزایش سالیانه ی دستمزد به میزان 300 دلار

3. The average yearly increment in labour productivity in industry was 5 per cent.
[ترجمه ترگمان]میانگین افزایش سالانه بهره وری نیروی کار در صنعت ۵ درصد بود
[ترجمه گوگل]رشد متوسط ​​سالانه در بهره وری کار در صنعت 5 درصد بود

4. Many teachers qualify for an annual increment.
[ترجمه ترگمان]بسیاری از معلمان برای یک افزایش سالانه واجد شرایط هستند
[ترجمه گوگل]بسیاری از معلمان برای افزایش سالانه واجد شرایط هستند

5. The yield of satisfactions from a marginal increment in the supply is small.
[ترجمه ترگمان]میزان رضایت حاصل از افزایش حاشیه ای در عرضه کم است
[ترجمه گوگل]عملکرد رضایت از افزایش نهایی در عرضه کوچک است

6. The total annual increment can take anything from 1 to 5 months for completion.
[ترجمه ترگمان]کل افزایش سالانه می تواند هر چیزی از ۱ تا ۵ ماه برای تکمیل باشد
[ترجمه گوگل]افزایش کل سالانه می تواند برای تکمیل هر یک از 1 تا 5 ماه طول بکشد

7. Here the increment in individual risk from a slight increase in contact rate is negligible, assuming the individual acts alone.
[ترجمه ترگمان]در اینجا افزایش در ریسک فردی از افزایش اندک نرخ تماس ناچیز است، با فرض اینکه فرد به تنهایی عمل می کند
[ترجمه گوگل]در اینجا، افزایش تکینگی با افزایش کمی در میزان تماس، ناچیز است، در حالی که تنها اعمال فردی انجام می شود

8. An increment is a small step from the existing position.
[ترجمه ترگمان]یک افزایش یک گام کوچک از موقعیت فعلی است
[ترجمه گوگل]افزایش یک گام کوچک از موقعیت موجود است

9. The contract includes a salary increment every six months.
[ترجمه ترگمان]این قرارداد هر شش ماه یک افزایش حقوق است
[ترجمه گوگل]قرارداد شامل افزایش حقوق و دستمزد هر شش ماه می شود

10. However, you do not receive an increment for any week when you or a dependant are receiving another national insurance benefit.
[ترجمه ترگمان]با این حال، شما یک افزایش را برای هر هفته زمانی که شما یا یک برنامه وابسته به بیمه ملی دیگری دریافت می کنید، دریافت نمی کنید
[ترجمه گوگل]با این حال، شما هر هفته افزایش می دهید که شما یا وابسته یک مزایای بیمه ملی دریافت می کنید

11. The allocation of the increment becomes the key decision.
[ترجمه ترگمان]تخصیص افزایش به تصمیم گیری کلیدی تبدیل می شود
[ترجمه گوگل]تخصیص افزایش به تصمیم کلیدی تبدیل می شود

12. It meets the developing needs of telecom increment operation for the future, because of the characteristics of flexibility, maneuverability, security, and data integrality.
[ترجمه ترگمان]این شرکت نیاز به توسعه عملیات افزایش مخابرات برای آینده، به دلیل ویژگی های انعطاف پذیری، قابلیت مانور، امنیت و اطلاعات داده را برآورده می کند
[ترجمه گوگل]این به دلیل ویژگی های انعطاف پذیری، مانور پذیری، امنیت و یکپارچگی داده ها، نیازهای در حال توسعه عملیات افزایش تلفات را برای آینده مطابقت می دهد

13. The analogy between internal friction increment and overstress due to strain-rate sensitivity is clarified.
[ترجمه ترگمان]مقایسه بین افزایش اصطکاک داخلی و overstress ناشی از حساسیت نرخ کرنش مشخص شده است
[ترجمه گوگل]تقارن بین افزایش اصطکاک داخلی و فشار بیش از حد به علت حساسیت نرخ کرنش روشن است

14. The model increment annexation algorithm was devised to annex the incremental model onto primary geometric model at the client to form the modified collaborative CAD model.
[ترجمه ترگمان]الگوریتم الحاق مدل برای ضمیمه مدل افزایشی به مدل هندسی اولیه در مشتری برای شکل دهی مدل CAD اصلاح شده بکار گرفته شد
[ترجمه گوگل]الگوریتم انحصاری افزایشی مدل برای افزودن مدل افزایشی بر روی مدل اولیه هندسی در مشتری طراحی شده بود تا مدل CAD تغییر یافته همکاری ایجاد کند

15. But a good half of each twenty-second increment was typically taken up with preliminaries and formalities.
[ترجمه ترگمان]اما یک نیمه دیگر از هر بیست و دومین افزایش معمولا با مقدمات و تشریفات صرف می شد
[ترجمه گوگل]اما نیمی از هر افزایش هر بیست و دوم، به طور معمول با پیش شرط و فرمالیته مورد استفاده قرار گرفت

an annual increment of $300 in salary

افزایش سالیانه‌ی دستمزد به میزان 300 دلار


a negative increment

والش منفی


پیشنهاد کاربران

گام
مثال: دو واشر اجازه می دهند کمک فنر در گام های 2 میلی متری طولانی تر یا کوتاه تر شود.

a small positive or negative change in a variable quantity or function
افزایش جزئی

در بعضی از نرم افزار ها به معنای به ترتیب ( اتوماتیک ) پیش رفتن .

افزایش مرحله ای

گام زمانی

واحد زمانی

افزایش، ازدیاد،

افزایش


کلمات دیگر: