کلمه جو
صفحه اصلی

luminosity


معنی : فروغ، درخشش، نور افکنی، فروزندگی، جسم نورانی
معانی دیگر : لیانیدگی، شید زایی، شید افشانی، رخشش، فروه

انگلیسی به فارسی

درخشش، نور افکنی، جسم نورانی، فروغ، فروزندگی


انگلیسی به انگلیسی

• quality or condition of being luminous, brightness; something which emits light; strength of light emitted from a light source
luminosity is bright light; a literary word.

دیکشنری تخصصی

[کامپیوتر] درخشندگی - درخشندگی - روشنایی ؛ خاصیت نوردهی با لامپ . برخی از برنامه های 3D می توانند به اشیا نور بدهند.
[برق و الکترونیک] شدت روشنایی، درخشندگی نسبت شار روشنایی به شار تابش متناظر با آن در طول موجی خاص که بر حسب لومن بر وات بیان می شود . - درخشندگی
[زمین شناسی] روشنی، تابندگی خاصیت صادر کردن نور بصورت انرژی تشعشعی
[نساجی] نورانیت
[آب و خاک] درخشش

مترادف و متضاد

فروغ (اسم)
shine, blaze, luminosity

درخشش (اسم)
spangle, sparkle, scintillation, shine, luminosity, luster, glitter, eclat, fulguration

نور افکنی (اسم)
projection, luminosity, lighting

فروزندگی (اسم)
luminosity

جسم نورانی (اسم)
luminosity

جملات نمونه

1. For a few years its luminosity flared up to about 000 times the present-day luminosity of the Sun.
[ترجمه ترگمان]درخشندگی آن تا چند سال درخشندگی و درخشندگی روز حاضر خورشید را به خود گرفت
[ترجمه گوگل]برای چند سال، نوردهی آن به حدود 000 برابر نور خورشید در حال حاضر تابانده شده است

2. These investigations of the sun's luminosity are not just intellectual curiosity.
[ترجمه ترگمان]این تحقیقات در مورد درخشندگی خورشید فقط کنجکاوی عقلانی نیستند
[ترجمه گوگل]این تحقیقات درخشندگی خورشید فقط کنجکاوی فکری نیستند

3. The luminosity of the Sun in the early history of the Solar System was probably only about 70% of the present value.
[ترجمه ترگمان]درخشندگی خورشید در تاریخ ابتدایی منظومه شمسی احتمالا حدود ۷۰ % ارزش فعلی بود
[ترجمه گوگل]روشنایی خورشید در تاریخ اولیه سیستم خورشیدی احتمالا تنها 70 درصد از ارزش فعلی بود

4. This creates a pronounced visual luminosity and shows up on the X-ray as strong white.
[ترجمه ترگمان]این یک درخشندگی بصری برجسته ایجاد می کند و در پرتو ایکس به عنوان سفید قوی نشان داده می شود
[ترجمه گوگل]این باعث ایجاد روشنایی بصری شدید می شود و روی اشعه ایکس را به عنوان سفید شدن قوی نشان می دهد

5. Due to their high luminosity and high mass-loss rates, massive stars are playing an important role in the studies of modern astrophysics, such as the formation and the evolution of galaxies.
[ترجمه ترگمان]به خاطر درخشندگی بالا و میزان بالای تلفات زیاد، ستاره های بزرگ نقش مهمی در مطالعات فیزیک نجومی مدرن، مانند شکل گیری و تکامل کهکشان ها بازی می کنند
[ترجمه گوگل]ستاره های عظیم با توجه به شدت نور و حساسیت زیاد آنها در مطالعات اختر فیزیک مدرن، مانند شکل گیری و تکامل کهکشان ها، نقش مهمی ایفا می کنند

6. Specifies the luminosity of the selected custom color.
[ترجمه ترگمان]درخشندگی رنگ سفارشی انتخاب شده را مشخص می کند
[ترجمه گوگل]روشنایی رنگ سفارشی انتخاب شده را مشخص می کند

7. Using EDTA dispart ray luminosity method test cupreous in gold - cupreous - cadmium liquid.
[ترجمه ترگمان]ما با استفاده از روش luminosity dispart dispart cupreous cupreous در مایع gold - cupreous - کادمیم را آزمایش می کنیم
[ترجمه گوگل]با استفاده از روش EDTA، روش روشنایی پرتو در کادمیوم طلا - کاپروئوس - کادمیوم مورد آزمایش قرار گرفت

8. A luminosity that appears over swamps or marshes at night; ignis fatuus.
[ترجمه ترگمان]نوری که در شب بر فراز باتلاق یا باتلاق ها ظاهر می شود
[ترجمه گوگل]نورانی که در شبها بر روی بوته یا بتس ظاهر می شود ignis fatuus

9. It will the further color and luminosity tweaking easier.
[ترجمه ترگمان]به این ترتیب رنگ و درخشندگی بیشتری افزایش خواهد یافت
[ترجمه گوگل]این باعث می شود رنگ و تراز نور بیشتر به راحتی برسد

10. Specifically, the luminosity of a star is proportional to temperature to the fourth power.
[ترجمه ترگمان]به طور خاص درخشندگی یک ستاره متناسب با دما نسبت به قدرت چهارم است
[ترجمه گوگل]به طور خاص، درخشندگی ستاره متناسب با درجه حرارت تا قدرت چهارم است

11. Its luminosity is measured relative to that of our sun.
[ترجمه ترگمان]درخشندگی آن نسبت به خورشید ما اندازه گیری می شود
[ترجمه گوگل]حساسیت آن نسبت به خورشید ما اندازه گرفته شده است

12. A light produced by a body heated to luminosity ; incandescence.
[ترجمه ترگمان]نوری که توسط یک جسم تولید می شود تا درخشندگی داشته باشد؛ incandescence
[ترجمه گوگل]نور تولید شده توسط یک بدن گرم به روشنایی؛ زنجیر

13. The expert recognises Ceylon sapphires the luminosity and brilliance of their light to medium blue colour.
[ترجمه ترگمان]این متخصص در بین درخشندگی و درخشندگی نور خود به رنگ آبی متوسط است
[ترجمه گوگل]کارشناس سفالهای سیلان را به رسمیت می شناسد که درخشش و درخشندگی نور آنها به رنگ آبی متوسط ​​است

14. This article analyses the causes of making projector's luminosity darkling and introduces their maintenance ranges and effect and brings forward their schemes of maintenance and their cost.
[ترجمه ترگمان]این مقاله علل ایجاد درخشندگی پروژکتور را تحلیل می برد و محدوده های تعمیر و نگهداری آن ها را معرفی می کند و طرح های تعمیر و نگهداری و هزینه آن ها را به جلو می آورد
[ترجمه گوگل]این مقاله به بررسی علل تلنگرشدن نورپرداز پروژکتور و معرفی محدوده های نگهداری و تاثیر آن می پردازد و طرح های خود را برای تعمیر و نگهداری و هزینه های آنها ارائه می دهد

Luminosity of stars in the sky

درخشش ستارگان در آسمان


The moon was shining enough to give a ghostly luminosity to the buildings.

ماه آنقدری می‌تابید که به ساختمان‌ها درخششی روح مانند بدهد.


پیشنهاد کاربران

درخشش - درخشندگی
لومِناسِدی


کلمات دیگر: