کلمه جو
صفحه اصلی

interlude


معنی : فاصله، بادخور، فاصله میان دو پرده، ایست میان دو پرده
معانی دیگر : (هر چیزی که در فاصله ی زمانی میان دو رویداد و غیره اجرا شود یا اتفاق بیفتد) انتراکت، میان دوره، (در اصل) نمایش کوتاه و شوخ که میان دو بخش نمایش های مذهبی ارائه می دادند، (انگلیس - سده شانزدهم) نمایش کوتاه (معمولا اقتباس شده از فرانسه)، (هر برنامه کوتاه که میان دو بخش یا پرده ی نمایش ارائه شود) میان پرده، نمایش میان پرده، موسیقی که میان دو بخش آواز یا نمایش ارائه شود

انگلیسی به فارسی

ایست میان دو پرده، بادخور، فاصله


تعویض، فاصله، فاصله میان دو پرده، ایست میان دو پرده، بادخور


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
(1) تعریف: a pause, space, or event that intervenes; interval.
مشابه: interval

- In the interlude between the scheduled presentations, we took a walk outside the convention center.
[ترجمه ترگمان] در فاصله بین نمایش های برنامه ریزی شده، ما در خارج از مرکز گردهمایی قدم زدیم
[ترجمه گوگل] در تعامل بین جلسات برنامه ریزی شده، ما در خارج از مرکز کنوانسیون پیاده روی کردیم
- There was only a brief interlude before the bombing began again.
[ترجمه ترگمان] فقط یک فاصله کوتاه قبل از شروع بمباران بود
[ترجمه گوگل] قبل از بمب گذاری دوباره شروع شد
- Her relationship with him represented a painful interlude in her life that she wanted to forget.
[ترجمه ترگمان] رابطه او با او یک فاصله دردناک در زندگیش بود که او می خواست آن را فراموش کند
[ترجمه گوگل] رابطه او با او، یک دردناک دردناک در زندگی او بود که او می خواست فراموش کند

(2) تعریف: a short musical piece or other entertainment performed between the parts of a play, concert, church service, or the like.

- The organist played a beautiful interlude during the collection this morning.
[ترجمه ترگمان] ارگ نواز، در طول این مجموعه صبح، یک interlude زیبا را می نواخت
[ترجمه گوگل] این ارباب صلح طلبی در طول این مجموعه صبح امروز پخش شد

(3) تعریف: a musical passage played between major parts of a longer musical composition.

• intermediate entertainment (performed between parts of a play, concert, etc.); interval, pause or space between events
an interlude is a short period of time during which an activity or event stops.

دیکشنری تخصصی

[کامپیوتر] نگهداری مقدماتی .

مترادف و متضاد

فاصله (اسم)
distance, interval, hiatus, interruption, space, intermittence, blank, spacing, timeout, interspace, interlude, discontinuity, interim, interregnum, interstice, lacuna

بادخور (اسم)
break, windage, interlude

فاصله میان دو پرده (اسم)
interlude

ایست میان دو پرده (اسم)
interlude

pause, break


Synonyms: breathing space, delay, episode, halt, hiatus, idyll, interim, intermission, interregnum, interruption, interval, lull, meantime, meanwhile, parenthesis, recess, respite, rest, spell, stop, stoppage, wait


Antonyms: continuation


جملات نمونه

1. Except for a brief Christian interlude at the beginning of the 11th century, Istanbul has been a Muslim city for almost 1300 years.
[ترجمه ترگمان]به جز یک دوره کوتاه مسیحی در آغاز قرن یازدهم، استانبول یک شهر مسلمان برای تقریبا ۱۳۰۰ سال بوده است
[ترجمه گوگل]استانبول به جز یک مفهوم کوتاه مسیحی در آغاز قرن 11، تقریبا 1300 سال به یک شهر مسلمان تبدیل شده است

2. This carefree interlude reacted upon the young people like wine.
[ترجمه ترگمان]این interlude بی خیال بر جوانان چون شراب واکنش نشان می داد
[ترجمه گوگل]این interlude بدون درنگ بر جوانان مانند شراب واکنش نشان داد

3. Her time in Paris was a happy interlude in a difficult career.
[ترجمه ترگمان]زمان او در پاریس یک دوران پر نشاط در یک شغل دشوار بود
[ترجمه گوگل]زمان او در پاریس یک تعامل خوشحال در یک حرفه سخت بود

4. There will now be a 15 - minute interlude.
[ترجمه ترگمان]در حال حاضر یک interlude ۱۵ دقیقه ای وجود دارد
[ترجمه گوگل]در حال حاضر یک فاصله بین 15 دقیقه ای وجود دارد

5. Apart from a brief interlude of peace, the war lasted nine years.
[ترجمه ترگمان]جنگ غیر از یک دوره کوتاه صلح نه سال به طول انجامید
[ترجمه گوگل]به جز کوتاهی از صلح، جنگ نه سال طول کشید

6. There will now be a short interlude.
[ترجمه ترگمان] الان یه فاصله کوتاه هست
[ترجمه گوگل]در حال حاضر یک اختلال کوتاه وجود دارد

7. The holiday was a hot interlude beneath a blue sky beside a blue pool.
[ترجمه ترگمان]تعطیلات در زیر آسمان آبی در کنار آبگیر آبی رنگ، هوا گرم بود
[ترجمه گوگل]تعطیلات یک تعطیلات گرم در زیر یک آسمان آبی در کنار استخر آبی بود

8. There had been a highly amusing interlude, when they called for the photographs.
[ترجمه ترگمان]وقتی به دنبال عکس ها تلفن کردند، یک فاصله بسیار جالب و جالب به وجود آمده بود
[ترجمه گوگل]زمانی که آنها خواستار عکس بودند، تعجب بسیار سرگرم کننده بود

9. Yet others have only an interlude in the relative minor between two sections in the tonic.
[ترجمه ترگمان]با این حال، برخی دیگر تنها در بخش نسبی بین دو بخش از داروی نیروبخش، interlude دارند
[ترجمه گوگل]با این حال، دیگران فقط در یک مقطع جزئی بین دو بخش در تونیک اختلاف نظر دارند

10. We were delighted, and at a convenient interlude she took me to a favourite uncle, an Air Vice-Marshal.
[ترجمه ترگمان]خوشحال بودیم، و در فاصله مناسب، مرا به یک عموی مورد علاقه، یک معاون فرمانده هوایی برد
[ترجمه گوگل]ما خوشحال شدیم و در یک مناسبت مناسب او مرا به یک عموی مورد علاقه، یک معاون مارشال هوایی برد

11. The dance provided a delightful comic interlude.
[ترجمه ترگمان]رقص در فاصله بسیار delightful به نمایش گذاشته شد
[ترجمه گوگل]رقص موجب تعجب کمیک لذت بخش شد

12. Instead of bringing joy, this interlude produced aimlessness and corrosion of the spirit.
[ترجمه ترگمان]به جای آوردن شادی، این interlude aimlessness و خوردگی روح را تولید می کرد
[ترجمه گوگل]به جای آوردن شادی، این interlude ناخواسته و خوردگی روح تولید شده است

13. That celebrated interlude is associated with the strong preference for peace of Sir Robert Walpole.
[ترجمه ترگمان]این interlude مشهور با اولویت قوی برای صلح سر رابرت والپول مربوط است
[ترجمه گوگل]این میانجیگری برجسته ای با ترجیح قوی صلح سر رابرت والپول همراه است

14. The musical interlude went on for ten minutes and finished with the mad figures collapsing on the ground.
[ترجمه ترگمان]The موسیقی تا ده دقیقه ادامه یافت و با the که روی زمین فرو می ریختند، به پایان رسید
[ترجمه گوگل]مصاحبه موسیقی طول می کشد برای ده دقیقه و به پایان رسید با چهره های دیوانه سقوط بر روی زمین

brief interludes of humor in a sad story

میان‌دوره‌های مزاح‌آمیز در یک داستان غم‌انگیز


پیشنهاد کاربران

درنگ
فرصت
وقفه
تنفس
استراحت
زنگ تفریح


موسیقی کوتاه

میان پرده

میان پرده معادل خوبیه


کلمات دیگر: