کلمه جو
صفحه اصلی

inquiry


معنی : تحقیق، رسیدگی، باز جویی، سراغ، خبر گیری، جستار، پرس و جو، استعلام، پرسش، استفسار، سئوال
معانی دیگر : آگه خواست، پرسه، بررسی، پژوهش، جستجو، کندوکاو

انگلیسی به فارسی

سوال، پرسش، پرس و جو، استفسار، تحقیق، جستجو، رسیدگی


پرس و جو، استعلام، تحقیق، پرسش، جستار، رسیدگی، استفسار، سئوال، باز جویی، خبر گیری، سراغ


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
حالات: inquiries
(1) تعریف: a process of seeking truth or accurate information.
مترادف: exploration
مشابه: analysis, examination, interrogation, investigation, quest, questioning, research, search, study

(2) تعریف: a question or query.
مترادف: query, question
مشابه: interrogation

(3) تعریف: a systematic investigation, as into a crime.
مترادف: inquest, investigation, probe
مشابه: examination, inquisition

• exploration, questioning, investigation; formal investigation, inquest; question
an inquiry is a question which you ask in order to get information.
an inquiry is also an official investigation.
inquiry is the process of asking about something to get information.

دیکشنری تخصصی

[حسابداری] درخواست ؛ سفارش
[کامپیوتر] درخواست ،استسفار ،پرس و جو
[حقوق] تحقیق، بازجویی، استفسار

مترادف و متضاد

تحقیق (اسم)
verification, scholarship, probe, research, rummage, quest, ascertainment, investigation, inquiry, scrutiny, fishing expedition, disquisition

رسیدگی (اسم)
assistance, attention, verification, puberty, consideration, probe, investigation, inquiry, exam, examination, handling, scrutiny, attendance, audit, cassation, inquest

باز جویی (اسم)
quest, investigation, inquiry, cross-examination, inquest, cross-question, interrogation

سراغ (اسم)
information, evidence, search, investigation, inquiry, data, scouting, seeking, looking-for

خبر گیری (اسم)
inquiry, espionage, spying

جستار (اسم)
inquiry, query, inquest, quaere

پرس و جو (اسم)
inquiry, query, enquiry

استعلام (اسم)
inquiry

پرسش (اسم)
question, inquiry, query

استفسار (اسم)
inquiry, query, enquiry

سئوال (اسم)
question, inquiry

asking; looking into


Synonyms: analysis, audit, catechizing, check, cross-examination, delving, disquisition, examination, exploration, fishing expedition, grilling, hearing, inquest, inquisition, inspection, interrogation, interrogatory, investigation, legwork, poll, probe, probing, pursuit, Q and A, query, quest, question, questioning, quizzing, request, research, scrutiny, search, study, survey, third degree, trial balloon


Antonyms: answer, reply


جملات نمونه

a court of inquiry

(نظامی) کمسیون تحقیق


inquiries

(در بریتانیا) اطلاعات


1. in answer to your recent inquiry . . .
در پاسخ به جستار شما . . .

2. An inquiry is now in progress.
[ترجمه ترگمان]یک سوال در حال حاضر در حال پیشرفت است
[ترجمه گوگل]پرس و جو در حال حاضر در حال انجام است

3. We are grateful for your inquiry of May 2199
[ترجمه ترگمان]ما از تحقیقات شما در مورد ماه می grateful
[ترجمه گوگل]ما از درخواست شما در ماه مه سال 2199 سپاسگزاریم

4. The inquiry was critical of her work.
[ترجمه ترگمان]پرس و جو درباره کارش خیلی مهم بود
[ترجمه گوگل]پرس و جو از کار او انتقاد کرد

5. Like inquiry can be active thinking, like exercise can improve physique, like mountain forest can recover one's original simplicity, love alone can study hard, like wind builds muscles.
[ترجمه ترگمان]مثل یک پرسش می تواند فعال باشد، مثل ورزش می تواند بدن را بهبود بخشد، مانند جنگل کوهستانی می تواند سادگی اولیه خود را بهبود بخشد، عشق به تنهایی می تواند سخت مطالعه کند، مانند باد، ماهیچه ها را می سازد
[ترجمه گوگل]مانند تحقیق می تواند تفکر فعال باشد، مانند ورزش می تواند بدن را بهبود بخشد، مانند جنگل کوه می تواند سادگی اصلی خود را بهبود بخشد، عشق تنها می تواند به سختی مطالعه، مانند باد ساخت عضلات

6. An inquiry was set up to determine the cause of the accident.
[ترجمه علی فرهادی] برای یافتن علت تصادف تحقیق به عمل امد.
[ترجمه ترگمان]سوال او این بود که علت حادثه را تعیین کند
[ترجمه گوگل]برای تعیین علت حادثه، یک پرسش تعیین شد

7. The inquiry found that they had been subjected to unfair treatment.
[ترجمه ترگمان]این تحقیق نشان داد که آن ها تحت درمان ناعادلانه قرار گرفته اند
[ترجمه گوگل]تحقیقات نشان می دهد که آنها تحت درمان ناعادلانه قرار گرفته اند

8. In answer to your recent inquiry, the book you mention is not in stock.
[ترجمه ترگمان]در پاسخ به سوال اخیر شما، کتابی که ذکر کردید در بازار نیست
[ترجمه گوگل]در پاسخ به درخواست اخیر شما، کتابی که ذکر میکنید موجود نیست

9. The court of inquiry ruled that the crash was due to pilot error.
[ترجمه ترگمان]دادگاه تحقیق حکم داد که این سقوط به علت خطای pilot بوده است
[ترجمه گوگل]دادگاه تحقیق تصریح کرد که تصادف ناشی از خطای خلبان بود

10. The government has instituted a court of inquiry to look into the allegations.
[ترجمه ترگمان]دولت به دادگاه رسیدگی کرده است تا به این اتهامات نگاه کند
[ترجمه گوگل]حکومت یک دادگاه تحقیقاتی برای بررسی اتهامات ایجاد کرده است

11. The government has set up a commission of inquiry into the disturbances at the prison.
[ترجمه ترگمان]دولت کمیسیونی برای رسیدگی به آشوب در زندان تشکیل داده است
[ترجمه گوگل]دولت کمیسیون تحقیق در مورد اختلالات زندان را راه اندازی کرده است

12. What was the nature of his inquiry?
[ترجمه ترگمان]سوال او چه بود؟
[ترجمه گوگل]ماهیت تحقیق او چه بود؟

13. Citizens have demanded a full inquiry into the government's handling of the epidemic.
[ترجمه ترگمان]شهروندان خواستار تحقیق کامل در مورد کنترل این اپیدمی در دولت شده اند
[ترجمه گوگل]شهروندان خواستار تحقیق کامل در زمینه مدیریت این اپیدمی شده اند

14. Human rights groups have called for an independent inquiry into the killings.
[ترجمه ترگمان]گروه های حقوق بشر خواستار تحقیق مستقل در مورد این قتل ها شده اند
[ترجمه گوگل]گروه های حقوق بشر خواستار تحقیق مستقل در مورد کشتار شده اند

on inquiry

با پرس‌وجو، با پرسش، از راه تحقیق


پیشنهاد کاربران

بازپرسی

پرسشگری

بازجویانه


مطالعه

تحقیق، بازرسی، تفحص

مسئول رسیدگی
Conference inqiry= مسئول رسیدگی کنفرانس

تحقیق، پژوهش

کشف و پرده برداشتن ( از حقیقت چیزی )

self - inquiry : خودپرسشگری

Research تحقیق و پرس و جو

بازپرسی و تحقیق،
بازجویی

He was criticized for his conduct of the inquiry
اون بخاطر روش/طرز پیشبرد ( اداره ) اون بازجویی مورد انتقاد قرار گرفت

بررسی علت یک موضوع ( خصوصاً فوت )

ارزیابی


کلمات دیگر: