کلمه جو
صفحه اصلی

lord


معنی : ارباب، سید، خداوند، مالک، خدیو، لرد، صاحب، شاهزاده، حکمروایی کردن، مانند لرد رفتار کردن، عنوان لردی دادن به
معانی دیگر : سرور، فرمانروا، فرمانفرما، شاهانه، (املاک فئودال) مالک، صاحب اختیار، تیولدار، (انگلیس) لرد، عضو مجلس لردان، (l بزرگ - پس از my می آید - انگلیس) عنوان اشراف و قضات و مطران ها، (l بزرگ - پس از the) خدا، ایزد، (قدیمی یا به شوخی) شوهر، (حرف ندا به نشان شگفتی یا رنجش) خدایا!، عجب !، لرد وار رفتار کردن، شکوهیدن، (نادر) به مقام لردی رساندن، لرد کردن، (l بزرگ - اغلب با our) عیسی مسیح، خداوندگار، ملاک

انگلیسی به فارسی

صاحب، خداوند، ارباب، خداوندگار، فرمانروا، لرد،شاهزاده، مالک، ملاک، حکمروایی کردن، مانند لردرفتار کردن، عنوان لردی دادن به


خداوند، ارباب، لرد، صاحب، شاهزاده، مالک، خدیو، سید، حکمروایی کردن، مانند لرد رفتار کردن، عنوان لردی دادن به


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
(1) تعریف: a person who rules, esp. on the basis of property rights.
مترادف: ruler, seignior
مشابه: chief, czar, dynast, emperor, king, maharajah, master, monarch, overlord, potentate, prince, rajah, seigneur, sovereign, superior

(2) تعریف: one who is considered a leading master of his particular skill or profession.
مترادف: master, prince
مشابه: baron, czar, superior

- a lord of finance
[ترجمه ترگمان] یک فرمانروای امور مالی
[ترجمه گوگل] یک افسر مالی

(3) تعریف: a nobleman with a title.
مشابه: archduke, aristocrat, count, duke, earl, gentleman, grand duke, grandee, hidalgo, landgrave, magnifico, marquis, noble, nobleman, peer, seignior, squire, suzerain, viscount

(4) تعریف: (cap.) God or Jesus Christ.
مترادف: Christ, Creator, Father, God, Jesus Christ, Savior
مشابه: Allah, Almighty, almighty, Deity, Divine, eternal, Godhead, Immanuel, Jehovah, Maker, Messiah, omnipotent, Omnipotent, Omniscient, Providence, Son of God, the Eternal, Yahweh
حرف ندا ( interjection )
• : تعریف: (often cap.) used to express surprise, pleasure, exasperation, or other strong feelings.
مترادف: heavens, my
مشابه: gee, glory, God, heaven, son of a bitch

- Lord, what a mess!
[ترجمه ترگمان] خداوندا، چه مصیبتی!
[ترجمه گوگل] پروردگار، چه غلط!
فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: lords, lording, lorded
• : تعریف: to behave in a conceited, overbearing manner toward someone; domineer (usu. fol. by it).
مترادف: boss, domineer
مشابه: command, direct, order

- The supervisor lords it over her office mates.
[ترجمه ترگمان] رئیس اداره اون رو هم روی office اداره می کنه
[ترجمه گوگل] سرپرست ارشد آن را بیش از همسران دفتر او

• supreme being, god; jesus christ
master, ruler; one who owns land; very influential person; nobleman, aristocrat
rule, control; be arrogant; act like a lord
in britain, lord is the title used in front of the name of peers, judges, bishops, and officials of very high rank.
a lord is a man with a high rank in the british nobility.
in the christian church, people refer to god and to jesus christ as lord or the lord.

دیکشنری تخصصی

[کامپیوتر] برترین و قدرتمندترین مجموعه نرم افزاری ایران برای دریافت اطلاعات بیشتر به آدرس زیر مراجعه نمایید www.proshat.us

مترادف و متضاد

ارباب (اسم)
suzerain, squire, master, boss, lord, overlord, monsieur, esquire, seignior, liege, padrone

سید (اسم)
master, chief, lord, prince, descendant of the prophet

خداوند (اسم)
god, divinity, lord

مالک (اسم)
have, lord, landowner, landlord, possessor, owner, proprietor, landed proprietor, proprietress

خدیو (اسم)
lord, overlord, monarch, khedive

لرد (اسم)
lord, sir

صاحب (اسم)
master, lord, padrone

شاهزاده (اسم)
lord, prince, seigneur

حکمروایی کردن (فعل)
lord

مانند لرد رفتار کردن (فعل)
lord

عنوان لردی دادن به (فعل)
lord

master


Synonyms: aristocrat, baron, bishop, captain, commandant, commander, count, dad, don, duke, earl, governor, king, leader, liege, magnate, man upstairs, marquis, monarch, nobility, noble, nobleman, old man, overlord, parliamentarian, patrician, peer, potentate, prince, royalty, ruler, seigneur, sovereign, superior, viscount


جملات نمونه

our late sovereign lord

سرور شاهوار و فقید ما


lord of a few acres

مالک چند جریب زمین


Lord Byron

لرد بایرون


Dinner is ready, my Lord.

سرورم، شام حاضر است.


the Lord is my shepherd ...

خداوند شبان من است ...


1. lord of a few acres
مالک چند جریب زمین

2. lord it (over)
با قلدری یا غرور رفتار کردن،سلطه گری کردن،آقابالا سری کردن

3. the lord chose another boy to page him
لرد یک پسر دیگر را به نوکری برگزید.

4. the lord will provide
خدا روزی رسان است.

5. . . . and the lord magnified him among the jews
. . . و خداوند او را در میان جهودان عزت بخشید.

6. a liege lord
ارباب صاحب اختیار

7. he was created lord at the age of sixteen
در شانزده سالگی به او عنوان لرد داده شد.

8. our late sovereign lord
سرور شاهوار و فقید ما

9. She married a lord and lives in this huge house in the Cotswolds.
[ترجمه ترگمان]او با یک پادشاه ازدواج کرده و در این خانه بزرگ در the زندگی می کند
[ترجمه گوگل]او با یک ارباب ازدواج کرد و در این خانه بزرگ در Cotswolds زندگی می کند

10. Lord Kierton 's going to say I'm being immature again.
[ترجمه ترگمان]لرد لاس می خواهد بگوید که من دوباره بی تجربه هستم
[ترجمه گوگل]پروردگار کیرتون می گوید من دوباره نابالغ هستم

11. His grandfather used to be a land lord.
[ترجمه ترگمان]پدربزرگش پادشاه زمین بود
[ترجمه گوگل]پدربزرگش یک سرزمین بود

12. Lord help my poor soul.
[ترجمه ترگمان] خدا به روح بیچاره من کمک کنه
[ترجمه گوگل]خداوند به روح فقیر من کمک می کند

13. In 1662?3 he served as Lord Mayor of London.
[ترجمه ترگمان]در سال ۱۶۶۲؟ ۳ بار به عنوان لرد شهردار لندن خدمت کرد
[ترجمه گوگل]در سال 1662 - 3 او به عنوان شهردار لرد لندن خدمت کرد

14. All serfs owed allegiance to a lord.
[ترجمه ترگمان]تمام روستاییان به یک پادشاه وفادار بودند
[ترجمه گوگل]تمام سربازان وفادار به یک صاحب وفادار بودند

15. Bless the name of the Lord!
[ترجمه ترگمان]خدا به نام خدا رحم کند!
[ترجمه گوگل]نام خداوند را برکت دهید

اصطلاحات

the Lords

(انگلیس) مجلس لردان، مجلس اعیان


lord it (over)

با قلدری یا غرور رفتار کردن، سلطه‌گری کردن، آقابالا سری کردن


پیشنهاد کاربران

به معنی دارنده برتر. صاحب. نجیب زاده. اصیل زاده
لرد همان لر است
لهراسب:لراسب:لرداسب:لراب:لیراو
:لوراب:لهراب::
معنی لهراسپ::دارنده ی اسب برتر
لردگان::محل سکونت لردها*لرها*



پادشاه. شاه. فرمانده.

سرور

دوستی نوشتن واژه ی انگلیسیِ ( لُرد ) معادلِ همان واژه ی ( لُر ( قوم ) ) در زبان فارسی است.
ما این حق رو نداریم که به صرف علاقه به قومیتِ خودمون تاریخِ واژگانِ زبانهای بیگانه رو تحریف کنیم.
من نمی دونم واژه ( لُر ) چه معنایی داره اما اینو می دونم که اسم هست. اسامی درطول زمان معنیشون رو از دست می دن. کسی نمی دونه آپاچی یا چروکی چه معنایی داره، آزتک یا کرد یا گیلک یعنی چی، ژرمن از کجا اومده؟ اول اسم سرزمین بوده یا به واسطه ی اون قومیت، اسم سرزمین شده. درآخر با بهره گیری از علمِ ریشه شناسی که نشون میده واژه ها از کجا اومدن، واژه ی LORD رو اینجا ترجمه می کنم که اولا عزیزان بدونن این دو کلمه هیچ ارتباطی به هم ندارن، و ثانیا اطلاعاتِ غلط به هموطنامون نداده باشیم.

اولین صورت و کاربردِ واژه ی لُرد که در میانه های قرن سیزدهم میلادی بوده، به شکلِ , Laverd, Loverd, بکار می رفت که از انگلیسیِ باستان به شکلِ ( Hlaford= رئیسِ یک خونواده، حکمران، اربابِ فئودال، مافوق، اشراف، شوهر ) مشتق شده بود. و همچنین معنی ( پروردگار ) هم داشت.
این کلمه انگلیسیِ باستان، قبلش هم به شکلِ Hlafweard بوده که بعدا به اختصار به شکل Hlaford در اومده. معنیِ تحت اللفظیِ Hlafweard میشه ( دارنده ی قرص نان ) . اگه بخوایم جُدا بررسی اش کنیم از دو کلمه ( Hlaf=نان، قرص نان ) و ( Weard=نگه دارنده، محافظ ) تشکیل میشه و ریشه ی Weard بر میگرده به کلمه wer از زبونهای هند و اروپایی که معنیِ ( درک کردن یا مراقبت کردن ) می داده.

در مقابلِ LORD کلمه ی LADY قرار داره که معنی تحت اللفظی اش می شده ( Bread kneader = کسی که خمیر نون رو آماده می کنه ) . این لغت از انگلیسیِ باستانِ ( hlaf�ta=خدمتکارِ صاحبخونه ) گرفته می شه که به شکلِ تحت اللفظی یعنی ( نان خور ) . صورتِ جدید و تک سیلابیِ این واژه قرن 14 میلادی پدید میاد، و معنای ( landlord=صاحب زمین ) هم به قرن 13 بر میگرده. از سال 1540 یه روشِ مودبانه میشه واسه صدا کردنِ افرادی که رتبه ی اجتماعی کمتر از دوک تا اسقف دارن. اواسط قرن پونزده هم به اعضای پارلمانِ انگلستان اطلاق می شه.

دیدیم که اصلِ این کلمه اصلا به صورتِ ( لُرد ) نبوده که بخواهیم به کلمه ی ( لُر ) نسبتش بدیم و ریشه ی این دو کلمه کاملا متفاوته. همینطور معناشون.

داداش میلاد علی پور حرف شما قسمتاییش درسته نه همش هالفرد/لاورد بازم میتونه از واژه لر اومده باشهاگه شما بدونین تو فرهنگ ایران باستان اسب چه نمادیو چه افتخاری داره برای کسی که اسب داره این حرفو نمیزدین خیلیا براین باورن ( مورخان ) که لر از لهراسب اومده کسی که دارای اسب میبوده در ایران باستان والامقام مورد احترام اشرافی و کلی صفات خوب بهش میدادن و خلاصه بگم اسب نماد تقدس تو فرهنگه ایرانه باستانه و هیچی به پاش نرسیده اگه درستر و منطقی تر فکر کنین میبینین هالفرد خودش میتونه از واژع لر اومده باشه منطقیش اینه نه با قاطعیت میشه تاییدش کرد و نا باقاطیعیت ردش کرد

لقبی اشرافی

پروردگار

درجواب دوست عزیزم حسن:
حسن جان، درست تر و منطقی تر این نیست که ما با احتمالات و شاید و باید، خودمون رو گول بزنیم و بگیم ممکنه این واژه به اون واژه ربط داشته باشه. ممکنه این رو از اون گرفته باشن. خب اگر اینطوریه، اگه ربط داره، لطفا منبع و سند ارائه بدید. با سند و مدرک حرف بزنیم. نگیم این از اون اومده. خب دلیلتون چیه که این از اون اومده؟ منم میگم نیومده. مسئله حل میشه؟ من با سند حرف زدم. گفتم واژه ی لُرد از کجا اومده. واژه ی لُر اصلا به صورت LUR نوشته میشه به حروف لاتین. حتی نزدیکش هم نیست. بعدش هم همونطور که عرض کردم از Old English اومده. یعنی مال وقتیه که حتی سکنه ی جزایر بریتانیا، هنوز به حروفِ لاتین هم نمی نوشتن. پس به صرف شبیه بودنِ و تکرار ِ هجا ها و فونِتیک کلمه، نمیشه دو تا لغت رو به هم مرتبط کرد. اینکه قومیتت رو دوست داری، منطقیه، اما تمامِ خیر و خوبی ها و تمامِ لغاتی که معنای خوبی دارند، رو خواهشا به خودتون نسبت ندید. لطفا اجازه بدید یکمی هم برای اقوام دیگه بمونه. آقای بهداروند که زحمت کشیدن تمامِ خیر و برکت این سرزمین رو زدن به اسم قوم لُر. به ایشون باشه، میگن کلمه ی ایران هم از لُر گرفته شده. اول لُرها بودن، بعدا آریایی ها اومدن و نصفشون رفتن تو اروپا، اسم قومیتشون رو گذاشتن روی یه لغتِ آبرومند که تا الانم استفاده می کنن. فقط نمی دونم چرا Etymology این وسط داره موش می دوئونه.

سلطنتی، تشریفاتی

علاوه بر این که یک لقب در انگلستان است
معنای" رَبّ" هم بر آن مترتب است.


پروردگار


کلمات دیگر: