کلمه جو
صفحه اصلی

sloshed


(خودمانی) مست

انگلیسی به فارسی

(عامیانه) مست


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
• : تعریف: (slang) drunk.

• intoxicated, drunk, tipsy (slang)
someone who is sloshed is drunk; an informal word.

جملات نمونه

1. The stream sloshed down the mountain.
[ترجمه ترگمان]رودخانه از کوه بالا می رفت
[ترجمه گوگل]جریان به پایین کوه افتاد

2. The water sloshed around the bridge.
[ترجمه ترگمان]آب اطراف پل پرسه می زند
[ترجمه گوگل]آب در اطراف پل حرکت کرد

3. Some of the paint sloshed out of the can.
[ترجمه ترگمان]بعضی از نقاشی های رنگ از قوطی بیرون زده اند
[ترجمه گوگل]بعضی از نقاشی ها از داخل می شود

4. When he sloshed a cup of coffee he asked her if she would like some drink.
[ترجمه ترگمان]وقتی لیوان قهوه را پر کرد از او پرسید که آیا نوشیدنی میل دارد یا نه
[ترجمه گوگل]وقتی او یک فنجان قهوه را از بین برد، از او خواسته بود که او بعضی از نوشیدنی ها را دوست دارد

5. The two girls joined arms and sloshed through the mud together.
[ترجمه ترگمان]دو دختر با هم دست به دست هم دادند و در گل پراکنده شدند
[ترجمه گوگل]این دو دختر به هم پیوسته اند و از گلدان به هم میپیوندند

6. They sloshed through the mud in boots.
[ترجمه ترگمان]از میان گل و لای پا به راه افتادند
[ترجمه گوگل]آنها از طریق گل در چکمه ها فرو ریختند

7. Jo sloshed more wine into her glass.
[ترجمه ترگمان]جو شراب بیشتری به گیلاس او تعارف کرد
[ترجمه گوگل]جی بیشتر شراب را به شیشه اش داد

8. Milk sloshed around in the flask.
[ترجمه ترگمان]شیر در بطری مشروب زیاد میشه
[ترجمه گوگل]شیر درون گلدان قرار دارد

9. She sloshed coffee into the mugs.
[ترجمه ترگمان]فنجان قهوه را پر کرد و فنجان قهوه را پر کرد
[ترجمه گوگل]او قهوه را به لیوان فرو ریخت

10. He always gets sloshed at the annual office party.
[ترجمه ترگمان]او همیشه در جشن سالیانه شرکت می کند
[ترجمه گوگل]او همیشه در حزب دفتر سالانه لکه دار می شود

11. Most of them were too sloshed to notice.
[ترجمه ترگمان]بسیاری از آن ها بیش از حد مست بودند که به آن ها توجه کنند
[ترجمه گوگل]اکثر آنها خیلی زود متوجه شدند

12. He sloshed the soup over the tablecloth when he put his spoon into it.
[ترجمه ترگمان]وقتی قاشق را روی رومیزی می گذاشت، سوپ را پر کرد
[ترجمه گوگل]وقتی قاشقش را روی آن قرار داد، سوپ را روی سفره قرار داد

13. We all sloshed around in the puddles.
[ترجمه ترگمان] ما همه توی گودال های آب sloshed کردیم
[ترجمه گوگل]ما همه در گودال ها دراز کشیدیم

14. He put the glass down hard and beer sloshed over the edge.
[ترجمه ترگمان]لیوان را به سختی روی لبه میز گذاشت
[ترجمه گوگل]او شیشه را به سختی گذاشت و آبجو روی لبه گذاشت

15. He sloshed the paint on without bothering to catch the drips.
[ترجمه ترگمان]بدون آن که به خود زحمت بدهد، رنگ نقاشی را پر کرد
[ترجمه گوگل]او رنگ را بدون هیچ زحمتی به دست آوردن قطره ها فرو برد


کلمات دیگر: