کلمه جو
صفحه اصلی

shell


معنی : صدف، جلد، مرمی، گلوله توپ، کالبد، قشر، پوست، عایق، خمپاره، صدف حلزون، بدنه ساختمان، عامل محافظ حفاظ، پوست فندق وغیره، پوکه فشنگ، قشر زمین، کاسه یا لاک محافظ جانور، سبوس گیری کردن، مغز میوه را دراوردن، پوست کندن از، پوست انداختن
معانی دیگر : (تخم مرغ یا حشره یا بذر یا میوه ی سخت و غیره) پوست، پوسته، لاک، سختپوست، کجی، پوکه، هر چیز پوسته مانند: بدنه ی کشتی، پوسته ی نان خامه ای، چارچوب ساختمان، اسطقس، گنبد، اسکلت، استخوان بندی، استگان، (مجازی) گوشه گیری، کمرویی، انزوا، کم حرفی، (سلاح) گلوله (اگر منفجر شونده باشد)، گلوله ی توپ، پرتابه، گرهه، پوسته یا صدف (و غیره ی) چیزی را گرفتن، مغز کردن، از پوست درآوردن، سبوس گرفتن، (با توپ یا خمپاره انداز و غیره) گلوله باران کردن، خمپاره باران کردن، رجوع شود به: conch، (زنانه) ژاکت بی آستین، بلوز بی آستین، (برای مسابقه) قایق باریک و پارویی، فشنگ (شامل پوکه و چاشنی و باروت و ساچمه یا گلوله)، ترقه، (جمع) رجوع شود به: shellfish، (فیزیک و شیمی) مدار گردش الکترون به دور هسته، گوش ماهی جمع کردن، صدف گیری کردن، (پوسته یا پوست صدف و غیره) افتادن، کنده شدن، درآمدن، کاسه یا لاک محافظ جانور مثل کاسه لاک پشت، مغز میوه را دراور

انگلیسی به فارسی

پوست، قشر، صدف حلزون، کاسه یا لاک محافظ جانور (مثل کاسه لاک پشت)، عامل محافظ حفاظ، جلد، پوست فندق و غیره، کالبد، بدنه ساختمان، گلوله توپ، پوکه فشنگ، قشر زمین، سبوس گیری کردن، پوست کندن از، مغز میوه را درآوردن (از پوست)


پوسته، صدف، پوست، قشر، خمپاره، گلوله توپ، مرمی، کالبد، جلد، صدف حلزون، بدنه ساختمان، عایق، عامل محافظ حفاظ، پوست فندق وغیره، پوکه فشنگ، قشر زمین، کاسه یا لاک محافظ جانور، پوست انداختن، سبوس گیری کردن، پوست کندن از، مغز میوه را دراوردن


انگلیسی به انگلیسی

ادغام ( contraction )
• : تعریف: contracted form of "she will".
اسم ( noun )
(1) تعریف: a hard outer covering of a mollusk, which is being continually created by the animal itself and serves to protect it from injury and from predators.
مشابه: armor, shield

- We found many discarded shells of clams and mussels on the beach.
[ترجمه ترگمان] ما بسیاری از صدف ها و صدف ها را در ساحل پیدا کردیم
[ترجمه گوگل] ما تعداد بسیار زیادی از پوسته های مخلوطی از گله ها و صدف ها را در ساحل یافتیم

(2) تعریف: the material of which such a covering is composed.

- The jewelry is inlaid with abalone shell.
[ترجمه ترگمان] جواهرات با صدف abalone تزئین شده است
[ترجمه گوگل] طلا و جواهر با پوسته پوسته پوشیده شده است

(3) تعریف: a usu. hard, protective outer layer of an animal's body.

- a turtle's shell
[ترجمه ترگمان] پوسته لاک پشت
[ترجمه گوگل] پوسته لاک پشت
- a beetle's shell
[ترجمه ترگمان] پوست سوسک
[ترجمه گوگل] پوسته سوسک

(4) تعریف: a hard, protective structure that completely surrounds a developing animal, such as a bird or reptile.

- We watched the baby bird hatch from its shell.
[ترجمه ترگمان] پرنده کوچکی را که از لاکش بیرون آمده بود تماشا کردیم
[ترجمه گوگل] ما پرنده کودک را از پوسته اش تماشا کردیم

(5) تعریف: an outer casing of a nut or other fruit.

(6) تعریف: any outer layer that holds or protects, such as the outer walls of a building or the hull of a vessel.
مشابه: shield

(7) تعریف: a cylindrical piece of ammunition, esp. for an artillery piece or a shotgun.

(8) تعریف: a long, light, narrow racing boat propelled by oars.

(9) تعریف: an attitude, manner, or state of mind that results in hiding one's feelings or avoiding human interactions.

- After his defeat, he withdrew into a shell.
[ترجمه ترگمان] پس از شکست او به درون صدف رفت
[ترجمه گوگل] پس از شکست او، او را به پوسته خارج کرد
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: shells, shelling, shelled
(1) تعریف: to remove the shell or shells of.

- We shelled the crabs.
[ترجمه ترگمان] خرچنگ رو خوردیم
[ترجمه گوگل] ما خرچنگ ها را کشتیم

(2) تعریف: to bombard with artillery.
مشابه: bombard

- They shelled the enemy position for hours.
[ترجمه ترگمان] آن ها چند ساعت مواضع دشمن را بمباران کردند
[ترجمه گوگل] آنها ساعت ها به دشمن ختم شدند
فعل ناگذر ( intransitive verb )
مشتقات: shell-less (adj.), shell-like (adj.)
• : تعریف: to shed or come out of a shell or shells.

- These peas shell easily.
[ترجمه Aydin Jz] این نخودا به آسونی پوست کنده میشن
[ترجمه ترگمان] این نخود فرنگی خیلی ساده است
[ترجمه گوگل] این نخود فرنگی به راحتی پوشیده می شود

• hard outer covering of certain organisms; hard outer covering; hollow tube containing explosives; reserved attitude which conceals one's inner self; software which provides a convenient user interface for the operating system (computers)
bombard, barrage with explosives; remove a shell from; remove from a shell; come out of a shell; collect seashells
the shell of an egg or nut is the hard covering which surrounds it.
the shell of a tortoise, snail, or crab is the hard, protective covering on its back.
a shell is also a hard covering which surrounds, or used to surround, a small, soft sea creature.
if you shell peas or nuts, you remove their covering.
you can refer to the frame of a building as a shell.
a shell is also a metal container filled with explosives that is fired from a large gun.
to shell a place means to fire explosive shells at it.
if you shell out for something, you spend money on it, often more than you intended to; an informal expression.
she'll is the usual spoken form of `she will'.

دیکشنری تخصصی

[شیمی] لایه، پوسته
[عمران و معماری] پوسته - جدار - ضخیمکاری
[کامپیوتر] برنامه خروج موقت ؛ برنامه واسطه - پوسته، لایه - برنامه ای که فرمانهای سیستم عامل را پذیرفته و موجب اجرای آنها می شود. مصلاً وقتی فرمانی در DOS مانند dir را تایپ می کنید، فرمان تان توسط این برنامه خوانده می شود. در DOS، برنامه ی COMMAND .COM پوسته ی ( لایه ی) سیستم عامل است. در UNIX سه نوع پوسته ی سیستم عامل وجود دارد: Korn shell ( ksh) ; Bourne shell(sh) و Cshell ( csh ) ; . واژه ی shell غالباً به دومین لایه ای اشاره می کند که در بخش بدون استفاده ی حافظه، در بالای برنامه کاربردی ( مانند کلمه پرداز) قرار می گیرد. با به کارگیری این نوع shell، برنامه کاربردی از فرمانهای DOS عبور می کند یا به کاربر امکان خروج از محیط DOS بدون بیرون آمدن از محیط برنامه ی کاربردی را می دهد. در این صورت حافظه ی قابل توجهی آزاد می شود. برای خروج از یک برنامه ی shell، باید فرمان exit را در DOS یا UNIX اجرا کرد.
[برق و الکترونیک] پوسته گروهی از الکترونها که بخشی از ساختار بیرونی اتم را تشکیل می دهند و تراز انرژی برابر دارند . - سطحی، پوسته
[مهندسی گاز] بدنه، پوسته، قشر، جدارخارجی
[نساجی] پوست - پوست انداختن - پوست کندن - پوسته - قشر- پوکه - جسم تو خالی - سبوس - صدف - حفاظ - جلد - رو کش - مدار الکترون به دور هسته اتم
[ریاضیات] پوسته، لایه، گلوله
[] ژاکت سبک ضد باران
[آب و خاک] پوسته

مترادف و متضاد

صدف (اسم)
ammonite, oyster, shell, pearl, cowrie, shard, cowry

جلد (اسم)
case, volume, shell, cover, covering, jacket, binding, skin, copy, tome, sheath, epidermis, holster, integument, tegument

مرمی (اسم)
shell, bullet, projectile

گلوله توپ (اسم)
shell, cannonball, cartouche

کالبد (اسم)
shell, skeleton, framework, mold, chassis, mould

قشر (اسم)
shell, coat, stratum, hull, rind, crust, cortex, layer, peeling

پوست (اسم)
hide, shell, peel, hull, rind, skin, membrane, slough, husk, glume, crust, cortex, tegmen, cuticle, peeling, integument, peltry, tegument

عایق (اسم)
shell, dielectric, insulator, isolator, nonconductor, wall tube

خمپاره (اسم)
shell, mortar bomb

صدف حلزون (اسم)
shell

بدنه ساختمان (اسم)
shell

عامل محافظ حفاظ (اسم)
shell

پوست فندق وغیره (اسم)
shell

پوکه فشنگ (اسم)
shell

قشر زمین (اسم)
shell

کاسه یا لاک محافظ جانور (اسم)
shell

سبوس گیری کردن (فعل)
shell

مغز میوه را دراوردن (فعل)
shell

پوست کندن از (فعل)
shell, debark, flay, decorticate, excoriate

پوست انداختن (فعل)
shell, slouch, peel, desquamate, molt, moult, exuviate

structure; covering


Synonyms: carapace, case, chassis, crust, frame, framework, hull, husk, integument, nut, pericarp, plastron, pod, scale, shard, shuck, skeleton, skin


Antonyms: center, inside, interior, middle


جملات نمونه

1. shell fish
جانور صدف دار

2. shell fragments
قطعات گلوله،بسک گلوله

3. shell out
(خودمانی) پول دادن،سلفیدن،متحمل هزینه شدن

4. the shell of a boat
بدنه ی کشتی

5. the shell of a building
اسکلت (یا چارچوب) ساختمان

6. the shell of a crab
سختپوست خرچنگ

7. the shell of a religion
(مجازی) اسطقس مذهب

8. the shell of a sea turtle
لاک یک لاک پشت دریایی

9. to shell a town
شهری را گلوله باران کردن

10. to shell barley
سبوس جو را گرفتن

11. to shell oysters
بخش خوراکی صدف را درآوردن

12. a cordate shell
صدف دل دیس

13. a mortar shell
خمپاره

14. a walnut shell
پوست گردو

15. an oyster shell
صدف یا پوسته ی صدف خوراکی

16. the outer shell of wheat
پوسته ی برونی گندم

17. the walnut shell includes the kernel
پوست گردو هسته ی آنرا در بر دارد.

18. the wooden shell of a coconut
پوسته ی چوبی نارگیل

19. an unexploded artillery shell
یک گلوله ی توپ منفجر نشده

20. on the half shell
(خوراک پزی) سرو شده روی صدف

21. the trajectory of an artillery shell
پرتابراه یک گلوله ی توپ

22. to come out of one's shell
از انزوا بیرون آمدن

23. She had built up a protective shell of indifference around herself.
[ترجمه ترگمان]او خودش یک پوسته محافظ را در اطراف خودش ساخته بود
[ترجمه گوگل]او یک پوسته محافظ بی تفاوتی را در اطراف خود ساخت

24. Never microwave egg in the shell.
[ترجمه ترگمان] هیچ وقت یه تخم مرغ رو توی صدف درست نمی کنه
[ترجمه گوگل]هرگز تخم مرغ مایکروویو را در پوسته نگذارید

25. The snail went back into its shell.
[ترجمه Flura] حلزون به لاک خود برگشت.
[ترجمه ترگمان]حلزون دوباره به صدف می خورد
[ترجمه گوگل]حلزون بازگشت به پوسته خود را

26. Everywhere building facades are pitted with shell and bullet holes.
[ترجمه ترگمان]در همه جا نماهای ساختمانی با سوراخ سوراخ و سوراخ سوراخ سوراخ می شوند
[ترجمه گوگل]در همه جا نمای ساختمان ها با حفره های پوسته و گلوله پوشیده شده اند

27. The unusual shell has long been the subject of legend.
[ترجمه ترگمان]پوسته غیر معمول موضوع یک افسانه است
[ترجمه گوگل]پوسته غیر عادی به مدت طولانی موضوع افسانه است

28. You won't have to shell out a fortune for it.
[ترجمه ترگمان]تو مجبور نخواهی شد شانسی برای این کار پیدا کنی
[ترجمه گوگل]شما نباید از آن برای ثروت بخرید

29. The shell exploded, sending a fountain of sand and grit into the air.
[ترجمه ترگمان]گلوله منفجر شد و فواره ای از ماسه و سنگریزه به هوا فرستاد
[ترجمه گوگل]پوسته منفجر شد و چشمه ای از شن و ماسه را به هوا فرستاد

30. I shall be expected to shell out for the party.
[ترجمه ترگمان]من انتظار دارم که او برای مهمانی حاضر شود
[ترجمه گوگل]انتظار میرود که برای حزب بخدمت بیاورم

the shell of a boat

بدنه‌ی کشتی


the shell of a religion

(مجازی) اسطقس مذهب


to come out of one's shell

از انزوا بیرون آمدن


a mortar shell

خمپاره


a walnut shell

پوست گردو


the wooden shell of a coconut

پوسته‌ی چوبی نارگیل


the outer shell of wheat

پوسته‌ی بیرونی گندم


an oyster shell

صدف یا پوسته‌ی صدف خوراکی


seashell

صدف دریا، گوش ماهی


the shell of a sea turtle

لاک یک لاک پشت دریایی


the shell of a crab

سخت‌پوست خرچنگ


the shell of a building

اسکلت (یا چارچوب) ساختمان


shell fragments

قطعات گلوله، بسک گلوله


an unexploded artillery shell

یک گلوله‌ی توپ منفجر‌نشده


shells containing lethal chemicals

پرتابه‌های حاوی مواد شیمیایی مهلک


to shell oysters

بخش خوراکی صدف را درآوردن


shelled almonds

مغز بادام (بی‌پوست)


shelled sunflower seeds

تخمه‌ی آفتابگردان مغز‌کرده


to shell barley

سبوس جو را گرفتن


to shell a town

شهری را گلوله باران کردن


اصطلاحات

shell out

(عامیانه) پول دادن، سلفیدن، متحمل هزینه شدن


پیشنهاد کاربران

پوسته ، پوسته ای ، سد بدنه خاکی ، بدنه خاکریز

لاک حلزون

صدف

countable noun
Shells are hard objects found on beaches. They are usually pink, white, or brown and are the coverings which used to surround small sea creatures.
I collect shells and interesting seaside items.
. . . sea shells.


معنی زیاد داره پرکاربردترینش صدف هست و لاک حلزون و لاک پشت و. . .

معنی دیگر:
پوکه فشنگ

snails and turtles have shells
حلزون ها و لاک پشت ها لاک یا صدف بیرونی دارند 🔻

این چیزایی که دوستان گفتن رو داشته باشید
اگر جمله در رابطه با نفت و این داستانا صحبت کرده بود
و کلمه shell رو اونجا دیدید ، اسمِ یه شرکت بین المللی نفتیه.
مثلا چیزی که در grammar in use اومده
Shall have increased the price of petrol

لاک حلزون، خانه ی حلزون

در کامپیوتر می توان �پوسته� را به کار برد. مانند:
GNOME Shell: پوسته گنوم

پوسته
زره
محافظ

پوسته، لایه

پوسته
take off the SHELL
پوسته را بردارید.

hard outer covering of a nut, egg, fruit, or a certain types of animal

لایه

روی کار
روی پارچه

خمپاره، مواد منفجره


کلمات دیگر: