کلمه جو
صفحه اصلی

handhold


معنی : دسته، دستگیره، گیره دستی
معانی دیگر : محکم گیری (با یک یا دو دست)، دست گرفت

انگلیسی به فارسی

دستگیره، دسته، گیره دستی


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
(1) تعریف: something that can be gripped by the hand, as in climbing.
مشابه: hold

(2) تعریف: a firm grip with one or both hands.
مشابه: grip

• something which can be grasped by the hand; gripping with one or more hands

دیکشنری تخصصی

[] دستگیره
[] دست گیره

مترادف و متضاد

دسته (اسم)
detachment, school, section, regimen, hand, party, order, stack, handle, shaft, sect, kind, clump, clique, set, troop, stem, fagot, lever, team, pack, sheaf, army, host, corps, group, company, category, class, gang, assortment, grouping, estate, junta, ear, helm, cluster, ensign, batch, deck, knob, handhold, handgrip, bevy, tuft, fascicle, genre, genus, brigade, wisp, parcel, clan, gens, confraternity, drove, congregation, covey, stud, haft, hilt, skein, helve, horde, nib, shook, rabble, skulk, squad, trusser

دستگیره (اسم)
catch, belay, knob, stele, handhold, handgrip, maulstick, stela

گیره دستی (اسم)
handhold

جملات نمونه

1. The climber scrabble about widely for a handhold.
[ترجمه ترگمان]کوهنوردان به طور گسترده به دنبال جای دست گرفتن با دست گیر هستند
[ترجمه گوگل]کوهنورد به طور گسترده ای برای یک دست نگه داشته می شود

2. One of his hands grabbed a rusty handhold at the roof's edge, then he heaved himself up with the other.
[ترجمه ترگمان]یکی از دستانش گیره زنگ زده روی لبه بام را گرفت و با دست دیگر خودش را بالا کشید
[ترجمه گوگل]یکی از دستانش دستگیره زنگ زده در لبه سقف را گرفت، سپس او را با یکی دیگر بالا برد

3. He picked his way down, handhold and foothold, until I could reach up and take him by the knees.
[ترجمه ترگمان]او راهش را با دست گیر و جای پا بلند کرد تا من بتوانم به او برسم و او را با زانو بلند کنم
[ترجمه گوگل]او راه خود را پایین کشید، دستگیر و ایستاده بود، تا زمانی که بتوانم او را به زانو برسانم

4. So we can say, "sword handhold" is flexible, the sword can be agile use, handy, agile like a swimming dragon, pizzazz and elegant.
[ترجمه ترگمان]پس می تونیم بگیم: \"دست گرفتن با دست گیر\" انعطاف پذیر است، شمشیر می تواند با استفاده سریع، دم دست، چابک مثل یک اژدهای شنا، pizzazz و ظریف استفاده شود
[ترجمه گوگل]بنابراین ما می توانیم بگوییم، 'دستگیره شمشیر' انعطاف پذیر است، شمشیر می تواند استفاده سریع، دستی، چابک مانند اژدها شنا، پیتزاز و ظریف است

5. Bucket : ( n . ) a big handhold that is easy to hold on to.
[ترجمه ترگمان]Bucket: (n)یک دست handhold بزرگ است که آسان نگه داشتن آن آسان است
[ترجمه گوگل]سطل: (n ) دستگیره ای بزرگ است که برای نگه داشتن آن آسان است

6. The invention discloses a handhold device capable of independently operating camera and method thereof.
[ترجمه ترگمان]اختراع فاش ساخت یک دستگاه با دست گیر که قادر به انجام مستقل دوربین و روش آن است
[ترجمه گوگل]این اختراع یک دستگاه دستی را قادر می سازد که به صورت مستقل از دوربین و روش آن عمل کند

7. The design principle and method of a handhold emergency suction apparatus were introduced in this paper.
[ترجمه ترگمان]اصل طراحی و روش دستگاه مکش اضطراری به طور اضطراری در این مقاله معرفی شد
[ترجمه گوگل]اصل طراحی و روش دستگاه مکش اضطراری دستی در این مقاله معرفی شده است

8. He got a firm handhold on a rough jerkin.
[ترجمه ترگمان]اون یه گیره محکم گیر کرده روی یه جلیقه خشن
[ترجمه گوگل]او یک دستبند محکم در یک جورک خشن داشت

9. Demanding on anti- tensility of pulling handhold is not suitable to non-metal zipper.
[ترجمه ترگمان]درخواست تعلیق از دست دادن handhold برای zipper غیر فلزی مناسب نیست
[ترجمه گوگل]تقاضای تحمل کشیدن دستگیره مناسب برای زیپ غیر فلزی مناسب نیست

10. Objective To design a handhold emergency suction apparatus, in order to meet the needs of clinical therapy, field and on-site emergency treatment.
[ترجمه ترگمان]هدف طراحی دستگاه مکش اضطراری به جای دست یابی به نیازهای درمان بالینی، زمینه و درمان اورژانسی سایت
[ترجمه گوگل]هدف: طراحی یک دستگاه مکش اضطراری دستی برای پاسخگویی به نیازهای درمان بالینی، درمان اضطراری در محل و محل

11. My ceaseless ceaseless effort learns adamancy, can you handhold belong to me?
[ترجمه ترگمان]تمام تلاش و تلاش بی وقفه و پیوسته من می تواند به جای من دست پیدا کند؟
[ترجمه گوگل]تلاش بی وقفه بی وقفه من بی ادعا را می آموزد، آیا می توانید متعلق به من باشد؟

12. A big handhold that is easy to hold on to.
[ترجمه ترگمان]دست handhold بزرگی که به راحتی قابل نگه داشتن است
[ترجمه گوگل]یک دستگیره بزرگ که آسان است برای نگه داشتن آن

13. He managed to grab it; the stitches gave a better handhold.
[ترجمه ترگمان]او موفق شد آن را بگیرد، بخیه ها جا جای بهتری داشتند
[ترجمه گوگل]او توانست آن را بگیرد؛ بخیه ها یک دست نگهداری بهتر را انجام دادند

14. A stout, stainless steel pillar between deckhead and cabin sole in the galley area forms a useful handhold.
[ترجمه ترگمان]یک ستون فولادی از جنس فولاد ضد زنگ بین deckhead و کابین تنها در این ناحیه دست به دست گیر محکمی دارد
[ترجمه گوگل]ستون فولاد ضدزنگ بین کمان و کابین در منطقه صومعه یک دستیار مفید است

15. This thesis designs the equipment named ARM DIS for handhold application based on traditional DIS, which is for the core of ARM7TDMI series microprocessor—S3C44B0X .
[ترجمه ترگمان]این پایان نامه به طراحی تجهیزات به نام محل ARM برای برنامه handhold براساس DIS سنتی می پردازد که برای هسته of سری ARM۷TDMI - S۳C۴۴B۰X ساخته شده است
[ترجمه گوگل]این پایان نامه طراحی تجهیزات به نام ARM DIS را برای برنامه دستکاری بر اساس دیسک های سنتی طراحی می کند که برای هسته ARM7TDMI ریزپردازنده سری S3C44B0X طراحی شده است

پیشنهاد کاربران

جای دست ( در بالا شدن . . . )


کلمات دیگر: