معنی : صعود، کوه، تپه، پایه، مقوای عکس، قاب عکس، مرکوب، ترفیع، بلند شدن، صعود کردن، سوار شدن بر، سوار شدن یا کردن، بالغ شدن بر، نصب کردن، قرار دادن، سوار کردن، زیاد شدن، سوار شدن
معانی دیگر : (پیش از نام می آید) کوه، (شاعرانه) کوه، (مهجور) استحکامات مرتفع، فراز دژ، (معمولا با: up) بالا رفتن، سوارشدن (به ویژه بر پشت اسب یا روی دوچرخه و غیره)، افزوده شدن، فزون شدن، اسب دادن به، اسب تهیه کردن، (حیوان نر - برای جفت گیری) سوار (حیوان ماده) شدن، (با: on) سوار کردن بر، قرار دادن (بر فراز چیزی)، جواهر را بر انگشتر (و غیره) سوار کردن، نمونه را روی شیشه قرار دادن (برای دیدن با میکرسکوپ)، اسکلت یا جسد جانور را برای نمایشگاه آماده کردن، عکس و غیره را روی مقوا سوار کردن (و قاب کردن)، تمبر پستی را در آلبوم چسباندن، کارگذاشتن، تعبیه کردن، (عملیات نظامی یا اکتشاف علمی و غیره) تدارک دیدن، مهیا کردن، اقدام کردن، (ارتش) لوله ی توپ را برای هدف گیری بالا بردن، به توپ مسلح بودن، (هر چیزی که سوار آن بشوند) اسب، دوچرخه، سکو، زیربند، زیرگیر، بوم، چارچوب، پشت گیر، (تئاتر) روی صحنه آوردن، به پاسداری گماشتن، قراول گذاشتن، پاسداری کردن، کشیک دادن، سواری (بر اسب و غیره)، (در مسابقات اسبدوانی و غیره) فرصت سوار شدن بر اسب (به ویژه در مسابقه)، n :کوه، n : بالارفتن باup، مرکوب اسب، دوچرخه وغیره