فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: sees, seeing, saw, seen
• (1) تعریف: to perceive or observe with one's eyes.
• مترادف: eye, look at, notice, observe, sight, view
• متضاد: miss
• مشابه: behold, contemplate, descry, discern, espy, gaze at, glimpse, lay eyes on, notice, perceive, regard, remark, spot, stare at
- We can see the ocean from our hotel.
[ترجمه Mohammad] ما می تونیم اقیانوس رو از هتلمان ببینیم
[ترجمه دنیز] ما می توانیم اقیانوس را از هتل خود ببینیم.
[ترجمه ترگمان] ما می توانیم اقیانوس را از هتل خود ببینیم
[ترجمه گوگل] ما می توانیم اقیانوس را از هتلمان ببینیم
- I became suspicious when I saw that the front door was open.
[ترجمه ترگمان] وقتی دیدم که در جلویی باز است، مشکوک شدم
[ترجمه گوگل] زمانی که دیدم درب ورودی باز بود، مشکوک شدم
- He saw his ex-wife having a lunch with a friend at a nearby table.
[ترجمه ترگمان] او همسر سابقش را دید که با یک دوست در یک میز نزدیک ناهار می خورد
[ترجمه گوگل] او همسر سابق خود را با یک دوست در یک میز نزدیک نزدیک دید
• (2) تعریف: to comprehend intellectually; understand.
• مترادف: catch, comprehend, grasp, perceive, understand
• متضاد: miss
• مشابه: appreciate, apprehend, fathom, get, know, penetrate, realize, savvy
- I see your point, now that you've explained it to me.
[ترجمه ترگمان] منظورت را می فهمم، حالا که برایم توضیح دادی
[ترجمه گوگل] من خودم را می بینم، حالا که آن را به من توضیح دادید
- I don't see why he would want to give up a good job like that.
[ترجمه ترگمان] نمی دانم چرا او می خواست چنین شغلی را رها کند
[ترجمه گوگل] من نمی فهمم که چرا او می خواهد کار خوبی انجام دهد
• (3) تعریف: to experience as a spectator; take in a performance or event with one's eyes.
• مترادف: attend, watch
• مشابه: experience, go to, observe, view, witness
- Let's go out and see a movie tonight.
[ترجمه ترگمان] بیا بریم یه فیلم ببینیم امشب
[ترجمه گوگل] بیایید بیرون برویم و یک امشب فیلم ببینیم
- Several people who had seen the accident were talking to the police.
[ترجمه ترگمان] چند نفر که تصادف را دیده بودند با پلیس صحبت می کردند
[ترجمه گوگل] چندین نفر که این حادثه را دیده بودند با پلیس صحبت کردند
- Did anyone see the suspect enter the building?
[ترجمه ترگمان] کسی دیده که مظنون وارد ساختمون شده؟
[ترجمه گوگل] آیا کسی که مظنون را ببیند، وارد ساختمان شود؟
- I've never done this procedure myself, but I've seen it done many times.
[ترجمه fateme] من هرگز این کار را خودم به تنهایی انجام نداده ام اما دیده ام که انجام شود.
[ترجمه ترگمان] من هرگز این عمل را انجام نداده ام، اما بارها این کار را کرده ام
[ترجمه گوگل] من هرگز این روش را خودم انجام نمی دادم، اما من دیده ام که این کار چندین بار انجام شده است
• (4) تعریف: to visit for social or other purposes.
• مترادف: call on, visit
• مشابه: confer with, consult, court, date, meet with, speak to, woo
- We're going to see some friends this weekend.
[ترجمه ترگمان] این آخر هفته میریم چند تا دوست پیدا کنیم
[ترجمه گوگل] ما می خواهیم بعضی از دوستان این آخر هفته را ببینیم
- I'm going to ask my lawyer about that when I see him next week.
[ترجمه ترگمان] هفته بعد که او را می بینم در این مورد با وکیلم صحبت می کنم
[ترجمه گوگل] من می خواهم از وکیل من در مورد آن زمانی که او را هفته آینده ببینم
• (5) تعریف: to find out or determine.
• مترادف: determine, find out
• مشابه: ascertain, discover, investigate, learn
- Would you go see what the trouble is?
[ترجمه ترگمان] می خوای بری ببینی مشکل چیه؟
[ترجمه گوگل] آیا می خواهید ببینید که مشکل چیست؟
• (6) تعریف: to view, deem, or consider.
• مترادف: consider, deem, view
• مشابه: judge
- My father sees me only as his little girl and not as an adult.
[ترجمه ترگمان] پدرم فقط من رو به عنوان دختر کوچولوش میبینه و نه به عنوان یه آدم بالغ
[ترجمه گوگل] پدرم من را تنها به عنوان دختر کوچکش نگاه می کند و نه به عنوان یک بزرگسال
- We don't see this as an insurmountable problem.
[ترجمه ترگمان] ما این مساله را به عنوان یک مشکل insurmountable نمی بینیم
[ترجمه گوگل] ما این را به عنوان یک مشکل غیرقابل پیش بینی نمی بینیم
• (7) تعریف: to have or form a mental picture of; visualize.
• مترادف: picture, visualize
• مشابه: imagine
- I see pink and white roses in this part of the garden and maybe irises on the other side.
[ترجمه ترگمان] گل سرخ و سفیدی را در این قسمت از باغ می بینم و شاید irises طرف دیگر
[ترجمه گوگل] گل های صورتی و سفید را در این قسمت از باغ مشاهده می کنم و شاید از طرف دیگر نیز سبز باشد
- I still see your mother whenever I look into your face.
[ترجمه ترگمان] من هر وقت به صورت تو نگاه می کنم، مادرت را می بینم
[ترجمه گوگل] من همچنان مادر خود را هر وقت که به چهره نگاه می کنم، می بینم
• (8) تعریف: to predict or foretell.
• مترادف: foresee, predict
• مشابه: envision, foreknow, foretell, prognosticate, prophesy, sense
- Some economists saw the great crash coming.
[ترجمه ترگمان] برخی از اقتصاددانان سقوط عظیم را دیدند
[ترجمه گوگل] بعضی از اقتصاددانان تصادف بزرگی را دیدند
• (9) تعریف: to have experience of.
• مترادف: experience
• مشابه: know, sustain, taste, undergo
- He saw service in Africa during World War II.
[ترجمه ترگمان] او در طول جنگ جهانی دوم خدماتی را در آفریقا دید
[ترجمه گوگل] او در خلال جنگ جهانی دوم خدمت در آفریقا را دید
• (10) تعریف: to make sure.
• مترادف: assure, ensure, mind
• مشابه: guarantee
- Will you see that the work is finished today?
[ترجمه ترگمان] آیا خواهی دید که کار امروز تمام شده است؟
[ترجمه گوگل] آیا می بینید که کار امروز به پایان رسیده است؟
• (11) تعریف: to have a romantic relationship with.
- My daughter is seeing a very nice man now.
[ترجمه ترگمان] دخترم داره یه مرد خیلی خوب رو میبینه
[ترجمه گوگل] دختر من اکنون یک مرد بسیار خوب را دیده است
- He'd been secretly seeing another woman for a year.
[ترجمه ترگمان] او یک سال بود که پنهانی یک زن دیگر را دیده بود
[ترجمه گوگل] او یک سال دیگر مخفیانه یک زن دیگر را دید
فعل ناگذر ( intransitive verb )
• (1) تعریف: to have or use the power of sight.
• مشابه: look
- She could no longer see well enough to pass her driver's test.
[ترجمه ترگمان] او دیگر به اندازه کافی خوب نبود که بتواند امتحان رانندگی را رد کند
[ترجمه گوگل] او دیگر نمیتواند به اندازه کافی به اندازه کافی آزمون رانندگی خود را تصدیق کند
• (2) تعریف: to comprehend or understand.
• مترادف: apprehend, understand
• مشابه: know, savvy
- Their sufferings were incomprehensible to me in the past, but now I truly see.
[ترجمه ترگمان] در گذشته، رنج آن ها برای من غیرقابل ادراک بود، اما حالا واقعا می فهمم
[ترجمه گوگل] رنج های آنها در گذشته برای من غیر قابل درک بود، اما اکنون واقعا می بینم
• (3) تعریف: to consider or speculate.
• مترادف: consider, speculate
• مشابه: cogitate, contemplate, theorize, think
- Let me see, who should go first?
[ترجمه ترگمان] بذار ببینم، کی اول باید بره؟
[ترجمه گوگل] اجازه بدهید ببینم، چه کسی باید اول برود؟
• (4) تعریف: to make an inquiry; find out.
• مترادف: ask, find out, inquire
• مشابه: ascertain, determine
- I'll see whether she wants to come with us to the concert.
[ترجمه ترگمان] حالا می فهمم که می خواهد با ما به کنسرت بیاید یا نه
[ترجمه گوگل] من خواهم دید که آیا او می خواهد با کنسرت به ما بپیوندد
• (5) تعریف: to observe.
• مترادف: notice, observe, tell
• مشابه: discern, perceive, realize, recognize
- Did you see if it was a man or a woman?
[ترجمه ترگمان] دیدی اون مرد یا زن بود یا نه؟
[ترجمه گوگل] آیا متوجه شدید که آیا یک مرد یا یک زن بود؟