کلمه جو
صفحه اصلی

peg


معنی : دندانه، چنگک، میخ، پا، درجه، میخ چوبی، میخکوب کردن محکم کردن، کوشش کردن، زحمت کشیدن، میخ زدن
معانی دیگر : کور میخ، گر میخ، گل میخ، میله ی چوبی، چوب میخ، با گیره (در جای خود) مستقر کردن، گیره زدن، با میخ چوبی محکم کردن، گرمیخ زدن، (در مورد قیمت و غیره) حد نصاب، حد معین، میزان، تثبیت کردن، در جا نگهداشتن، ثابت نگهداشتن، دستاویز، بهانه، وابسته کردن، مشروط کردن (به)، محدود کردن، حد بندی کردن، مرز بندی کردن (با کوبیدن دیرک های چوبی به زمین)، مورد ادعا قرار دادن، افراز کردن، پرتاب، پرتاب کردن، مشروب (به ویژه الکلی)، کوشیدن، (به طور مداوم و سخت) کار کردن، تقلا کردن، جدیت کردن، قلاب چوبی، رخت آویز (چوبی)، (انگلیس) گیره ی لباس (امریکا: clothespin)، (سازهای زهی) پیچ کوک، پیچ گوشی، (بشکه) سوراخ گیر، توپی، پای چوبی، پای ساختگی، (عامیانه) مردن، می  چوبی، عذر، می زدن، adj : pegged دربالا پهن ودرپایین نازک شبیه می

انگلیسی به فارسی

میخ، میخ چوبی، چنگک، عذر، بهانه، میخزدن، میخکوب کردن محکم کردن، زحمت کشیدن، کوشش کردن،درجه، دندانه، پا


در بالا پهن و در پایین نازک (شبیه میخ)


گیره، میخ، پا، میخ چوبی، چنگک، درجه، دندانه، میخکوب کردن محکم کردن، میخ زدن، زحمت کشیدن، کوشش کردن


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
عبارات: take (someone) down a peg
(1) تعریف: a small, cylindrical or tapered piece, often made of wood, used to hold things together or in place, fill a hole, or act as a marker.
مشابه: pin, stake

(2) تعریف: a pin in the neck of a stringed musical instrument that may be turned to change the tension of a string.
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: pegs, pegging, pegged
(1) تعریف: to fasten, plug, or mark with a peg or pegs.
مشابه: plug, stake

- We pegged the tent securely.
[ترجمه مهسا] چادر را با میخ محکم کردیم
[ترجمه علی] حفاظهای چادر را میخکوب کردیم
[ترجمه ترگمان] با اطمینان به چادر خیره شدیم
[ترجمه گوگل] ما چادر ایمن بودیم

(2) تعریف: to fix or set (a price) at a certain level.
فعل ناگذر ( intransitive verb )
مشتقات: pegless (adj.), peglike (adj.)
• : تعریف: to work diligently or persistently.
مشابه: plug

- He pegged away until all the work was done.
[ترجمه ترگمان] او تا زمانی که کار تمام شد، از او دور شد
[ترجمه گوگل] او تا زمانی که تمام کار انجام شده بود، محاصره شد

• wedge, spike; pin, dowel; clothespin, clip
fasten with clothespin; strengthen with a wedge, reinforce with a spike
a peg is a small hook or knob on a wall or door which is used for hanging things on.
a peg is also a wooden or plastic object used to fix things in a particular place, for example to attach washing to a clothes line.
if you peg the value of something at a particular figure, you fix it at that figure and try to prevent it changing.
if you say that someone should be brought down a peg or two or taken down a peg or two, you mean that they should be made to realize that they are not as important or wonderful as they think they are.
if you say that something is a peg on which to hang something else, you mean that the first thing can be used to explain the second or that it can be used as a way of trying to achieve the second thing.

دیکشنری تخصصی

[نساجی] سنجاق - میخ چوبی - توپی - خار - میخ زدن
[] میخ

مترادف و متضاد

دندانه (اسم)
tine, peg, leaf, dent, cog, nick, cam, tooth, indentation, serration, jag, denticle

چنگک (اسم)
drag, grapnel, peg, hook, gaff, tach, tache, prong, climbing irons, rake, quotation marks, inverted commas, crampon, hayfork

میخ (اسم)
pin, peg, nail, holdfast, spike

پا (اسم)
support, strength, partner, accident, chance, happening, foot, leg, paw, bottom, ground, end, account, part, power, peg, foundation, ped, pod, playmate

درجه (اسم)
measure, length, point, gage, gauge, mark, alloy, degree, grade, rating, scale, quantum, proportion, peg, gradation, thermometer, thermometre, pitch, stair, step

میخ چوبی (اسم)
stake, peg, spile, picket

میخکوب کردن محکم کردن (فعل)
peg

کوشش کردن (فعل)
labor, struggle, bend, assay, attempt, try, peg, strive

زحمت کشیدن (فعل)
work, labor, toil, peg, plod, labour

میخ زدن (فعل)
tack, peg, nail, stud

attach


Synonyms: clinch, fasten, fix, join, make fast, pin, secure, tighten


Antonyms: detach, unfasten


جملات نمونه

1. peg away (at)
(به طور مداوم و سخت) کارکردن،جدیت کردن،کوشیدن

2. the peg for these comments is the recent strike by the oil company workers
علت این اظهارات اعتصاب اخیر کارگران شرکت نفت است.

3. to peg a notice to an electricity post
اعلامیه ای را با میخ چوبی به تیر برق کوبیدن

4. round peg in a square hole
(آدم یا چیز) ناباب،ناجور،نامناسب

5. off the peg
(انگلیس - بیشتر در مورد جامه) از پیش دوخته شده،آماده

6. take down a peg
(غرور یا جاه طلبی کسی را) کاستن،سر جای خود نشاندن،خوار کردن

7. his pride came down a peg
غرور او تا حدی کاهش یافت.

8. he poured himself out a stiff peg
او یک مشروب قوی برای خودش ریخت.

9. with his hammer he drove the peg into the hole
باچکش میخ چوبی را به داخل سوراخ راند.

10. He has not a peg to hang on.
[ترجمه ترگمان]او یک میخ برای ادامه دادن ندارد
[ترجمه گوگل]او هیچ مشکلی باقی نگذاشته است

11. Hang your overcoat on the peg in the hall.
[ترجمه ترگمان] پالتو تو رو به دیوار وصل کن
[ترجمه گوگل]پالتو را بر روی پایه در سالن ببندید

12. Sarah hung her coat on the peg.
[ترجمه ترگمان]سارا کتش را روی میخ آویزان کرد
[ترجمه گوگل]سارا کت خود را بر روی پایه آویزان کرد

13. As a peg to hang it on, the tournament had the 100th anniversary of Nehru's birth.
[ترجمه ترگمان]این مسابقات به عنوان میخ برای آویزان کردن آن، صدمین سالگرد تولد Nehru را داشت
[ترجمه گوگل]مسابقات 100 ساله تولد نهره به عنوان قهرمانی در این مسابقات به وقوع پیوسته است

14. It's a lovely, windy day. Help me to peg out the washing.
[ترجمه ترگمان]یک روز پر باد و پر باد کم کم کن لباسشویی رو درست کنم
[ترجمه گوگل]این یک روز دوست داشتنی و بادآورده است به من کمک کنید تا شستشو را از بین ببرم

15. He continued to peg at that girl.
[ترجمه ترگمان]او همچنان به حرف زدن با آن دختر ادامه می داد
[ترجمه گوگل]او در آن دختر ادامه داد

16. This engine is going to peg out soon if you don't do something.
[ترجمه ترگمان]اگه کاری نکنی این موتور خیلی زود به کار می افته
[ترجمه گوگل]این موتور به زودی از بین می رود اگر شما چیزی را انجام ندهید

17. He needed to be taken down a peg or two.
[ترجمه ترگمان]لازم بود یکی دو میخ را بردارد
[ترجمه گوگل]او نیاز به یک پیگ یا دو برداشت داشت

18. The Bank wants to peg rates at 9%.
[ترجمه ترگمان]این بانک می خواهد نرخ را ۹ درصد کاهش دهد
[ترجمه گوگل]بانک می خواهد نرخ سود را در 9٪ افزایش دهد

Four pegs were used to fasten the board to the wall.

تخته با چهار میخ چوبی به دیوار کوبیده شده بود.


Pari is pegging the clothes to the clothesline.

پری درحال گره‌زدن به لباس‌ها بر روی بند است.


to peg a notice to an electricity post

اعلامیه‌ای را با میخ چوبی به تیر برق کوبیدن


pegged shoes

کفش‌های گرمیخ‌دار


We pegged the tent to the ground.

خیمه را با گرمیخ بر زمین کوبیدیم.


His pride came down a peg.

غرور او تا حدی کاهش یافت.


Bond prices are above the pegs.

قیمت اوراق بهادار کمی از حدود معمول تجاوز کرده است.


pegging the price of pears

تثبیت قیمت گلابی


The ruble has been pegged at four to the dollar.

ارزش روبل به نرخ چهار روبل به یک دلار تعیین شده است.


The peg for these comments is the recent strike by the oil company workers.

علت این اظهارات اعتصاب اخیر کارگران شرکت نفت است.


He pegged his talk to some recent political events.

او برخی حوادث سیاسی اخیر را مبنای نطق خود قرار داد.


Those who had arrived first had already pegged out some of the best lands.

آنان که اول سر رسیده بودند قبلاً برخی از بهترین زمین‌ها را مرز‌بندی (تصاحب) کرده بودند.


He pegged the ball to me.

او گوی را به طرف من پرتاب کرد.


The children were pegging stones at the train.

بچه‌ها داشتند به قطار سنگ می‌انداختند.


He poured himself out a stiff peg.

او یک مشروب قوی برای خودش ریخت.


I have been pegging away at this dictionary for three years now.

اکنون سه سال است که سخت مشغول نوشتن این فرهنگ هستم.


I saw her pegging up the stairs.

او را دیدم که با کوشش از پله‌ها بالا می‌رفت.


اصطلاحات

off the peg

(انگلیس - بیشتر در مورد جامه) از پیش دوخته شده، آماده


peg away (at)

(به‌طور مداوم و سخت) کارکردن، جدیت کردن، کوشیدن


round peg in a square hole

(آدم یا چیز) ناباب، ناجور، نامناسب


take down a peg

(غرور یا جاه‌طلبی کسی را) کاستن، سر جای خود نشاندن، خوار کردن


پیشنهاد کاربران

( پزشکی ) پگ؛ مانند پگ اینترفرون ( Peg - Interferon )

انگ زدن

گیره
مثال: گیره لباس Clothes Peg
a device used to fasten something into a particular place

چوب لباسی و هم معنی coat hook

غیبت کسی را کردن
Kim is always pegging Jill


رابطه جنسی از پشت

انال سکس

فرو بردن چیزی در مقعد

کردن


کلمات دیگر: