کلمه جو
صفحه اصلی

diverting


سرگرم کننده، مفرح، لشت انگیز، لشت آور، تفریح امیز، منحرف کننده

انگلیسی به فارسی

سرگرم‌کننده، مفرح، لشت‌انگیز، لشت‌آور


هدایت، منحرف کردن، معطوف داشتن


انگلیسی به انگلیسی

• amusing, entertaining; distracting, redirecting, deflecting

جملات نمونه

1. that book was very diverting
آن کتاب خیلی سرگرم کننده بود.

2. Environmentalists say that diverting water from the river will lower the water table and dry out wells.
[ترجمه ترگمان]متخصصان محیط زیست می گویند که منحرف کردن آب از این رودخانه میز آب را کاهش خواهد داد و چاه های خشک را خشک خواهد کرد
[ترجمه گوگل]محیط زیست می گوید که انتقال آب از رودخانه، سطح آب را کاهش می دهد و چاه ها را خشک می کند

3. He was accused of diverting some of the firm's money into his own pocket.
[ترجمه ترگمان]او متهم شد که مقداری از پول های شرکت را به جیب خودش اختصاص داد
[ترجمه گوگل]او متهم به جابجایی برخی از پول شرکت در جیب خود بود

4. It's a marvellous game for diverting restless children on long car journeys.
[ترجمه ترگمان]بازی marvellous برای سرگرمی بچه های بی قرار در سفره ای طولانی است
[ترجمه گوگل]این یک بازی فوق العاده برای هدایت بچه های بی قرار در سفرهای طولانی است

5. She insists on diverting to a village close to the airport.
[ترجمه ترگمان]او اصرار دارد که به روستایی نزدیک به فرودگاه منحرف شود
[ترجمه گوگل]او اصرار دارد تا به یک روستا نزدیک فرودگاه نزدیک شود

6. In passing it gave much diverting information.
[ترجمه ترگمان]هنگام گذشتن از آنجا اطلاعات بسیار جالبی به دست آورد
[ترجمه گوگل]در حال گذراندن آن اطلاعات زیادی را منحرف کرد

7. Farmers were illegally diverting water to save their crops.
[ترجمه ترگمان]کشاورزان به طور غیرقانونی آب را منحرف می کردند تا محصولاتشان را نجات دهند
[ترجمه گوگل]کشاورزان به طور غیرقانونی آب را برای صرفه جویی در محصولات خود به طور غیر قانونی هدایت می کردند

8. First, ASWs took responsibility for decisions diverting individuals from compulsory admission.
[ترجمه ترگمان]اول اینکه، ASWs مسئولیت تصمیم گیری و منحرف کردن افراد از پذیرش اجباری را برعهده گرفت
[ترجمه گوگل]اول، ASWs مسئولیت تصمیم گیری را که افراد را از پذیرش اجباری هدایت می کند، بر عهده گرفت

9. It is an entirely diverting and unusual book, and is full of pictures of bosoms and bums.
[ترجمه ترگمان]این کتاب یک کتاب کاملا سرگرم کننده و غیر عادی است و پر از تصاویر of و bums است
[ترجمه گوگل]این یک کتاب کاملا انحرافی و غیر معمول است و پر از تصاویری از بوزوها و بومها است

10. So persuasive she could consider diverting into management consultancy.
[ترجمه ترگمان]با این وجود، او می توانست منحرف کردن موضوع مشاوره مدیریتی را در نظر بگیرد
[ترجمه گوگل]بنابراین قانع کننده است که او میتواند به مشاوره مدیریتی متوسل شود

11. By diverting purchasing power from private spenders to government, taxes free resources from private uses.
[ترجمه ترگمان]با منحرف کردن قدرت خرید از spenders خصوصی به دولت، مالیات منابع رایگان از مصارف خصوصی
[ترجمه گوگل]با جابجایی قدرت خرید از مصرفکنندگان خصوصی به دولت، منابع مالی رایگان را از استفاده های خصوصی استفاده می کنند

12. The cost of diverting mains services and public utilities can be very expensive and in certain situations virtually impossible.
[ترجمه ترگمان]هزینه منحرف کردن خدمات برق اصلی و خدمات عمومی می تواند بسیار پرهزینه بوده و در شرایط خاص عملا غیر ممکن باشد
[ترجمه گوگل]هزینه انتقال خدمات اصلی و خدمات عمومی می تواند بسیار گران باشد و در شرایط خاص تقریبا غیرممکن است

13. We heard that he was accusing us of diverting all the water on to his field.
[ترجمه ترگمان]ما شنیدیم که او ما را متهم کرده بود که همه آب را از روی زمین منحرف کند
[ترجمه گوگل]ما شنیده ایم که ما را متهم کرد که همه آب را به زمین خود منتقل می کند

14. It was a witty and diverting programme.
[ترجمه ترگمان]این یک برنامه سرگرم کننده و سرگرم کننده بود
[ترجمه گوگل]این یک برنامه جادویی و جبری بود

پیشنهاد کاربران


enjoyable
pleasing
pleasant
pleasurable
delightful


entertaining
amusing
Fun


منحرف کننده

change the direction of something


کلمات دیگر: