کلمه جو
صفحه اصلی

flank


معنی : طرف، جناح، پهلو، تهیگاه، از جناح حمله کردن، در کنار واقع شدن
معانی دیگر : (بدن انسان و حیوان) پهلو، کنارگین، هریک از دو طرف هرچیز، سو، دامنه، بغل، (ارتش) جناح، پهلوگاه، پژیر، (ارتش) به پهلوگاه حمله کردن، جناح دشمن را دور زدن (محاصره کردن)، در طرفین قرار گرفتن، دو طرف چیزی را گرفتن، (با: on یا upon) در پهلوی چیزی قرار داشتن، در یک سو بودن، (قصابی) گوشت پهلو (به ویژه گوشت پهلوی گاو)، (عامیانه) بخش بالایی و بیرون ران

انگلیسی به فارسی

پهلو، تهیگاه، طرف، (نظامی) جناح، از جناح حمله کردن، درکنار واقع شدن


فلان، پهلو، جناح، تهیگاه، طرف، از جناح حمله کردن، در کنار واقع شدن


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
(1) تعریف: the part of a human or animal between the hip and the ribs on either side of the body.

(2) تعریف: a piece of meat cut from the flank.

(3) تعریف: any side or a part found on the extreme left or right.

- the right flank of a military formation
[ترجمه ترگمان] جناح راست یک آرایش نظامی است
[ترجمه گوگل] سمت راست یک تشکیلات نظامی
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: flanks, flanking, flanked
(1) تعریف: to be positioned at the flank of.

- In the photograph, my father is flanked by his two brothers.
[ترجمه ترگمان] در عکس پدرم توسط دو برادرش احاطه شده است
[ترجمه گوگل] در عکس، پدرم توسط دو برادرش کنار می آید

(2) تعریف: to go around the flank of, as to attack.

• side between the ribs and hip (on a person or animal); cut of meat from the flank of an animal; side of anything (i.e. mountain, ship)
be placed at the side of; guard the side of; attack the side of; go around the side of
if something is flanked by things, it has them on both sides of it.
an animal's flanks are its sides.
the flank of an army or fleet is the part at one side of it when it is ready for battle or involved in a battle.

دیکشنری تخصصی

[عمران و معماری] جناح - جبهه
[زمین شناسی] پهلوی لغزش مواد جابجا نشده مجاور پهلوهای سطح گسیختگی که در صورت نگاه از تاج لغزش به سمت جلو، با عنوان پهلوی راست و پهلوی چپ و در غیر اینصورت توسط کمپاس با استفاده از جهت های جغرافیایی معرفی می شوند.
[نساجی] سر و ته بوبین خالی - سطح جلو یا عقب بوبین پر
[ریاضیات] شکم دندانه، دیواره، دامنه ی دندانه
[] سینه

مترادف و متضاد

haunch of an animate being


Synonyms: ham, hand, hip, loin, pleuron, quarter, side, thigh, wing


طرف (اسم)
abutment, side, hand, party, direction, opponent, region, route, area, flank, angle, belt, suburb, half, opposite party

جناح (اسم)
aisle, wing, flank, pinna, shoulder

پهلو (اسم)
side, hand, flank

تهیگاه (اسم)
flank

از جناح حمله کردن (فعل)
flank

در کنار واقع شدن (فعل)
flank

جملات نمونه

He attacked the enemy on both flanks.

از هر دو جناح به دشمن حمله‌ور شد.


Our forces were unexpectedly flanked by enemy tanks.

نیروهای ما غفلت‌زده با تانک‌های دشمن محاصره شد.


1. flank echelon
پله دیس جناح

2. our left flank was dangerously exposed to an enemy attack
جناح چپ ما به طور خطرناکی در معرض حمله ی دشمن بود.

3. the enemy has infiltrated the right flank and rear of our army
دشمن در جناح راست و عقب قشون ما رخنه کرده است.

4. the brunt of the attack was concentrated on the left flank of the front
لبه ی تیز حمله در جناح چپ جبهه متمرکز شده بود.

5. He put his hand on the dog's flank.
[ترجمه ترگمان]دستش را به پهلوی سگ گذاشت
[ترجمه گوگل]او دست خود را بر روی سمت سگ گذاشت

6. We were attacked on our left flank.
[ترجمه ترگمان]به جناح چپ ما حمله کردن
[ترجمه گوگل]ما در سمت چپ ما مورد حمله قرار گرفتیم

7. He dug his spurs into the horse's flank and cantered off.
[ترجمه ترگمان]مهمیز خود را در پهلوی اسب فرو کرد و به تاخت دور شد
[ترجمه گوگل]او اسپورهای خود را به سمت اسب وحشیانه کشاند

8. Our orders are to attack their left flank.
[ترجمه ترگمان]دستور ما حمله به جناح چپ است
[ترجمه گوگل]سفارشات ما برای حمله به سمت چپ آنهاست

9. They decided to attack their enemy's southern flank.
[ترجمه ترگمان]تصمیم گرفتند به جناح جنوبی دشمن حمله کنند
[ترجمه گوگل]آنها تصمیم گرفتند به سمت جنوب دشمن حمله کنند

10. The sun lit up the western flank of the hill.
[ترجمه ترگمان]خورشید جناح غربی تپه را روشن کرد
[ترجمه گوگل]خورشید قرمزهای غربی تپه را روشن کرد

11. The army was attacked on the left flank.
[ترجمه ترگمان]ارتش جناح چپ مورد حمله قرار گرفته بود
[ترجمه گوگل]ارتش در سمت چپ مورد حمله قرار گرفت

12. Their centre made a dash down the right flank.
[ترجمه ترگمان]centre از جناح راست به پایین سرازیر شدند
[ترجمه گوگل]مرکز آنها یک پیمانه را در سمت راست قرار داد

13. They continued along the flank of the mountain.
[ترجمه ترگمان]در کنار کوه ادامه دادند
[ترجمه گوگل]آنها در کنار جزیره کوه ادامه داشتند

14. They turned the right flank of the enemy troop.
[ترجمه ترگمان]سربازان جناح راست گروه دشمن را برگرداندند
[ترجمه گوگل]آنها سمت راست پیکار دشمن را عوض کردند

15. The rider dug his spurs into the horse's flank.
[ترجمه ترگمان]سوار مهمیز خود را در پهلوی اسب فرو کرد
[ترجمه گوگل]سوار سوار خود را به سمت اسب می اندازد

16. Bookcases flank the bed.
[ترجمه ترگمان]پهلو به پهلوی تخت
[ترجمه گوگل]کتابخانه به تخت بست

a horse with sunken flanks

اسبی با تهیگاه‌های فرورفته


on one blank of the hill

در دامنه‌ای تپه


Shemiran road is flanked by sycamores.

درختان چنار در دو طرف جاده‌ی شمیران قرار دارند.


The prisoner was flanked by two guards.

دو نگهبان در طرفین زندانی قرار داشتند.


The fort flanked on a swamp.

در یک سوی قلعه باتلاق قرار داشت.


پیشنهاد کاربران

flank ( علوم نظامی )
واژه مصوب: پهلو
تعریف: 1. جناح چپ یا جناح راست یک یگان نظامی در موقعیت دفاعی یا در آرایش راهکنشی 2. عضو یا عنصر متعلق به جناح چپ یا جناح راست یک یگان نظامی 3. سمت چپ یا سمت راست محور طولی یگان در پیشانی

( نظامی ) از بغل حمله کردن

پهنه

کسی را در کنار خود داشتن، پهلوی کسی بودن

*The side of anything large can be referred to as its flank
*If something is flanked by things, it has them on both sides of it, or sometimes on one side of it.

جناح، پهلو ( بیشتر در مورد ترکیب بندی نظامی یا گوشت )
specifically used to talk about a cut of meat, or the right or left side of a military formation
در جناحین قرار گرفته
lovehandles on your flanks


در آناتومی اسب, به پهلوی اسب که زین روی آن قرار می گیرد گفته می شود.

در امتداد
مجاور


کلمات دیگر: