فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: animates, animating, animated
• (1) تعریف: to rouse or bring to life.
• مترادف: energize, liven, spark, vitalize, vivify
• متضاد: depress
• مشابه: inspire, quicken, rouse, spirit
- The sleeping dogs were suddenly animated by the sound of footsteps.
[ترجمه ترگمان] ناگهان صدای پای سگ های خواب به گوش رسید
[ترجمه گوگل] سگ های خواب به طور ناگهانی توسط صدا از قدمت متحرک متحرک
• (2) تعریف: to give zest or spirit to; enliven.
• مترادف: energize, enliven, inspirit, liven, stimulate
• متضاد: inhibit
• مشابه: elate, encourage, excite, exhilarate, hearten, invigorate, quicken, spirit
- A Jamaican band animated the gathering.
[ترجمه ترگمان] یک گروه Jamaican در حال جمع کردن بود
[ترجمه گوگل] گروه جامائیکایی این مجموعه را متحیر کرد
• (3) تعریف: to inspire to move or act; prompt; actuate.
• مترادف: actuate, energize, invigorate, vitalize
• متضاد: inhibit
• مشابه: arouse, motivate, move
- The union speaker animated the workers and set the stage for a strike.
[ترجمه ترگمان] رئیس اتحادیه کارگران را به هیجان آورد و صحنه اعتصاب را تعیین کرد
[ترجمه گوگل] سخنرانان اتحادیه کارگران را متحول کردند و مرحله ای را برای اعتصاب تعیین کردند
• (4) تعریف: to give (a cartoon or object) the illusion of movement.
- Before the use of computers, it took many separate drawings to animate a cartoon figure.
[ترجمه ترگمان] قبل از استفاده از کامپیوترها، آن ها نقشه های جداگانه زیادی برای انیمیشن سازی یک شخصیت کارتونی به دست آوردند
[ترجمه گوگل] قبل از استفاده از رایانه ها، نقاشی های جداگانه ای به وجود آورد که شخصیت کارتونی را تحریک می کرد
صفت ( adjective )
مشتقات: animately (adv.), animateness (n.)
• (1) تعریف: alive; living.
• مترادف: alive, existent, live, living
• متضاد: inanimate, lifeless
• مشابه: breathing, extant, life, vital
- Rocks are not animate objects.
[ترجمه ترگمان] Rocks اشیا را زنده نگه نمی دارند
[ترجمه گوگل] سنگها اجسام متحرک نیستند
- The pronouns "she" and "he" refer to animate beings.
[ترجمه ترگمان] ضمیر \"او\" و \"او\" به متحرک سازی از موجودات اشاره می کند
[ترجمه گوگل] ضمایر 'او' و 'او' به موجودات متحرک اشاره دارند
• (2) تعریف: of or pertaining to animal life.
• مترادف: breathing, live
• مشابه: existent, vital
• (3) تعریف: characterized by motion or the ability to move.
• مترادف: mobile
• متضاد: inert, lifeless
• مشابه: alive, moving
- The characters in the drawings become animate when they are viewed rapidly in a series.
[ترجمه ترگمان] هنگامی که در یک مجموعه به سرعت در نظر گرفته می شوند، شخصیت های فیلم انیمیشن می شوند
[ترجمه گوگل] شخصیت های نقاشی هنگامی که به سرعت در یک مجموعه مشاهده می شوند، تحریک پذیر می شوند
• (4) تعریف: lively; vivacious.
• مترادف: effervescent, vibrant, vital
• متضاد: lifeless
• مشابه: bright, energetic, enthusiastic, live, spirited
- She livens up the party with her animate personality.
[ترجمه ترگمان] اون مهمونی رو با شخصیت animate گرفت
[ترجمه گوگل] او با شخصیت فریبنده خود، حزب را زنده می کند