کلمه جو
صفحه اصلی

whitewash


معنی : دوغاب، ماست مالی کردن، سفید کاری کردن، سفید کردن
معانی دیگر : (با گچاب یا دوغاب و غیره) سفید کردن، گچ مالی کردن، ماستمالی، عیب پوشی، رفع و رجوع، عیب پوشی کردن، رفع و رجوع کردن، دوغاب آهک، گچاب، پنبه آب، (سابقا - بزک) سفیداب، ماست مالی

انگلیسی به فارسی

دوغاب، سفید کاری کردن، ماست مالی کردن


سفید کردن، دوغاب، ماست مالی کردن، سفید کاری کردن


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
(1) تعریف: a coating usu. made of lime and water, applied to walls, fences, or foundations as a whitener.

(2) تعریف: the use of deceptive or misleading words or actions to gloss over or cover up faults, misdeeds, disgrace, or the like.

(3) تعریف: (informal) a defeat in which the loser's score is zero.
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: whitewashes, whitewashing, whitewashed
مشتقات: whitewasher (n.)
(1) تعریف: to apply whitewash to.

(2) تعریف: to cover up or gloss over (a fault, misdeed, or the like).
مشابه: gloss

(3) تعریف: (informal) to defeat and leave scoreless.

• watery lime solution for making walls white; cover up, masking (of sin, a defect, etc.); overwhelming defeat (sports)
painting walls with whitewash; cover up, mask (sin, a defect, etc.); defeat decisively (sports)
whitewash is a mixture of chalk and water used for painting walls white.
a whitewash is an attempt to hide the unpleasant facts about something.

دیکشنری تخصصی

[عمران و معماری] دوغاب - دوغاب سفید

مترادف و متضاد

دوغاب (اسم)
whitewash, grout, slush

ماست مالی کردن (فعل)
whitewash

سفید کاری کردن (فعل)
whitewash

سفید کردن (فعل)
whiten, bleach, whitewash

cover up the truth


Synonyms: blanch, camouflage, conceal, exonerate, extenuate, gloss over, launder, liberate, make light of, paint, palliate, sugarcoat, suppress, varnish, veneer, vindicate, white, whiten


Antonyms: expose, reveal, tell truth


جملات نمونه

1. to whitewash a wall
دیواری را سفید کردن

2. the government first tried to whitewash the scandal
در آغاز دولت کوشید که آن رسوایی را ماستمالی کند.

3. the report was nothing but a whitewash
آن گزارش چیزی جز ماستمالی نبود.

4. It took me a whole Sunday to whitewash the wall.
[ترجمه ترگمان]یه روز تمام طول کشید تا دیوار رو پاک کنم
[ترجمه گوگل]من یک روز تمام یکشنبه برای سفید کردن به دیوار گذشتم

5. The government is trying to whitewash the incompetence of the Treasury officials.
[ترجمه ترگمان]دولت می کوشد تا بی کفایتی مقامات خزانه داری را ماست مالی کند
[ترجمه گوگل]دولت در تلاش است تا بی کفایتی مقامات خزانه داری را سفید کند

6. He pledged that there would be no whitewash and that the police would carry out a full investigation.
[ترجمه ترگمان]او قول داد که هیچ برفی وجود نخواهد داشت و پلیس تحقیقات کاملی را انجام خواهد داد
[ترجمه گوگل]او متعهد شد که هیچ مشمعی برای سفید کردن وجود نداشته باشد و پلیس یک تحقیق کامل انجام دهد

7. They tried hard to whitewash themselves.
[ترجمه ترگمان]آن ها سعی می کردند خود را سفید کنند
[ترجمه گوگل]آنها سخت تلاش کردند خودشان را سفید کنند

8. This is not the time, with a whitewash to be avoided.
[ترجمه ترگمان]حالا وقت آن نیست که از a جلوگیری شود
[ترجمه گوگل]این زمان نیست، با سفید شدن باید اجتناب شود

9. I suggest you whitewash out the pigsties and the cowsheds.
[ترجمه ترگمان]بهت پیشنهاد می کنم \"pigsties\" و \"cowsheds\" رو پاک کنی
[ترجمه گوگل]من پیشنهاد می کنم خمیردندان ها و کوله ها را سفید کنید

10. Doors and lintels were decorated with whitewash.
[ترجمه ترگمان]درها و سردر lintels با گچ تزیین شده بودند
[ترجمه گوگل]درب ها و مفاصل با سفید کاری تزئین شده بودند

11. Is it a whitewash or an accurate representation of the result of a searching investigation?
[ترجمه ترگمان]آیا این یک whitewash یا نمایش دقیق نتیجه یک تحقیق جستجو است؟
[ترجمه گوگل]آیا یک سفیدپوش یا نمایش دقیق نتیجه نتیجه تحقیقات جستجو است؟

12. At least it will be no whitewash this season.
[ترجمه ترگمان] حداقل این فصل بارونی نیست
[ترجمه گوگل]حداقل این فصل نخواهد بود

13. A whitewash victory for the young army hopefuls.
[ترجمه ترگمان]یک پیروزی سفید برای افراد امیدوار کننده ارتش جوان
[ترجمه گوگل]پیروزی سفیدپوست برای ارتش جوان امیدوار کننده است

14. It was whitewash, the cheap stuff that is used in cowsheds and stables and hen-houses.
[ترجمه ترگمان]سفید برفی است، چیزهای ارزان قیمت که در cowsheds و اصطبل ها و لانه مرغ مورد استفاده قرار می گیرد
[ترجمه گوگل]شستشوی شستشو، مواد ارزان است که در گاو و اصطبل و مرغ استفاده می شود

to whitewash a wall

دیواری را سفید کردن


The report was nothing but a whitewash.

آن گزارش چیزی جز ماست‌مالی نبود.


The government first tried to whitewash the scandal.

در آغاز دولت کوشید که آن رسوایی را ماست‌مالی کند.


پیشنهاد کاربران

ماله کشی

ماستمالی کردن؛ لاپوشانی کردن؛ رفع و رجوع کردن

سفید کردن، ماست مالی کردن، ماله کشی کردن، سرپوش گذاشتن، دوغاب، گچ کاری کردن، شکست سنگین تیم ورزشی مثلاً 6 - 0

مایعی که در سطل میریزند جهت تمیزکاری

ماسمالی کردن - ماله کشی کردن
ولی ماستمالی کردن بهترین معنی براش هست

گچکاری کردن - کتمان کردن

Saudi film festival is a 💥whitewash💥 by authorities, say critics

TheGaurdian. com@


کلمات دیگر: