کلمه جو
صفحه اصلی

tour


معنی : ماموریت، نوبت، سفر، مسافرت، سیاحت، سیر، گشت، سیاحت کردن، گشت کردن، جهانگردی کردن، سیر کردن
معانی دیگر : دوره ی ماموریت (tour of duty هم می گویند)، تور، گردش، گلگشت، گشتگری، (هنری یا شغلی) سفر، به سفر رفتن، گشتگری کردن

انگلیسی به فارسی

گشت، گردش، سفر، مسافرت، سیاحت، مأموریت، نوبت، گشت کردن،سیاحت کردن


تور، سفر، گشت، سیاحت، مسافرت، ماموریت، سیر، نوبت، سیاحت کردن، گشت کردن، جهانگردی کردن، سیر کردن


انگلیسی به انگلیسی

فعل گذرا ( transitive verb )
• : تعریف: to journey through.
مترادف: travel
مشابه: peregrinate, roam, voyage, wander

- We toured the mountains of Spain last summer.
[ترجمه ترگمان] تابستان گذشته ما از کوه های اسپانیا دیدن کردیم
[ترجمه گوگل] تابستان گذشته ما کوههای اسپانیا را سفر کردیم
فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: tours, touring, toured
• : تعریف: to journey from place to place.
مترادف: travel
مشابه: journey, peregrinate, sightsee, trek, vacation, voyage

- They probably won't communicate with us while they're touring.
[ترجمه ترگمان] آن ها احتمالا در حالی که دارند جمع می شوند، با ما ارتباط برقرار نمی کنند
[ترجمه گوگل] آنها احتمالا با ما در حالی که در حال سفر با ما ارتباط برقرار نیست
اسم ( noun )
(1) تعریف: the act of journeying from place to place.
مترادف: traveling
مشابه: globetrotting, peregrination, sightseeing, trek, trip, voyage

- Seeing Prague was the high point of our tour of Europe.
[ترجمه ترگمان] دیدن پراگ، نقطه اوج سفر ما به اروپا بود
[ترجمه گوگل] دیدن پراگ نقطه عطف تور ما در اروپا بود

(2) تعریف: a series of scheduled visits, usu. by one or more performing artists, for the purpose of performing at each place.
مترادف: junket
مشابه: itinerary

- The orchestra's tour included stops in three countries.
[ترجمه ترگمان] تور ارکستر شامل توقف هایی در سه کشور بود
[ترجمه گوگل] تور ارکستر در سه کشور متوقف شد
- Our band is going on tour next summer.
[ترجمه ترگمان] گروه ما در تابستان آینده به تور می رود
[ترجمه گوگل] گروه ما در تابستان آینده راه می رود

(3) تعریف: a brief guided visit.
مشابه: visit

- We decided to take a tour of the museum.
[ترجمه ترگمان] ما تصمیم گرفتیم که از موزه بازدید کنیم
[ترجمه گوگل] ما تصمیم گرفتیم که از موزه بازدید کنیم

(4) تعریف: the period of time spent in a particular place, esp. during military service.
مترادف: enlistment, hitch, term

- His most recent tour of duty was in Germany.
[ترجمه ترگمان] آخرین سفر او در آلمان بود
[ترجمه گوگل] تازه ترین وظیفه او در آلمان بود

• voyage, sightseeing excursion
sightsee, voyage, travel
a tour is an organized trip that someone such as a politician or musician goes on to several different places, stopping, for example, in order to meet people, or to perform.
when someone such as a musician or a politician tours, they go on a tour, for example in order to perform or to meet people.
a tour is also a short trip round a city or an interesting building.
if you tour an area, you go round it visiting places.
a tour is also a holiday during which you visit several different places that interest you.

دیکشنری تخصصی

[] برج

مترادف و متضاد

ماموریت (اسم)
assignment, function, agency, mission, commission, duty, errand, tour, combat mission

نوبت (اسم)
shift, period, round, turn, alternation, periodicity, intermittence, innings, heat, tour, reprise

سفر (اسم)
expedition, progress, travel, volume, book, tour, trip, journey, voyage, campaign, junket, pilgrimage, traveling, trek

مسافرت (اسم)
travel, tour, journey, locomotion

سیاحت (اسم)
travel, tour, trip, journey

سیر (اسم)
development, process, go, movement, motion, travel, excursion, passage, walk, promenade, tour, garlic, sightseeing

گشت (اسم)
excursion, tour, patrol, veer

سیاحت کردن (فعل)
travel, tour, explore, make a tour

گشت کردن (فعل)
tour

جهانگردی کردن (فعل)
tour

سیر کردن (فعل)
satiate, feed, fill, go, move, travel, walk, tour, sate, glut, rotate, revolve, cloy, roam, give to eat, saturate

journey; stint


Synonyms: bout, circle tour, circuit, course, cruise, excursion, expedition, getaway, go, hitch, hop, jaunt, junket, outing, overnight, peregrination, progress, road, round, roundabout, round trip, run, shift, spell, stretch, stump, swing, time, travel, trek, trick, trip, turn, voyage, weekend, whistle-stop


visit, journey


Synonyms: barnstorm, cruise, explore, globe-trot, go on the road, holiday, hop, jaunt, jet, junket, peregrinate, sightsee, stump, swing, take a trip, travel, vacation, voyage


جملات نمونه

a theatrical tour

سفر برای دادن نمایش


1. a tour guide
کاروان سالار،راهنمای گشت،سرگشتگر

2. a tour of the sights of esfahan
بازدیدی از جاهای دیدنی اصفهان

3. his tour of duty is nearly up
ماموریت او تقریبا رو به پایان است.

4. conducted tour
گردش به همراهی راهنما،جهانگردی هدایت شده

5. on tour
در حال سفر،در سفر (به ویژه برای انجام امور هنری یا شغلی)،در فرویش

6. a motor tour of france
گلگشت فرانسه با اتومبیل

7. a package tour
سفر تفریحی شامل همه ی مخارج

8. a theatrical tour
سفر برای دادن نمایش

9. a two-year tour of duty
دوره ی ماموریت دو ساله

10. to engage a tour guide
راهنمای بازدید اجیر کردن

11. he made a leisurely tour of the palace and its gardens
او در کاخ و باغ های آن با آسودگی به گردش پرداخت.

12. they gave us a grand tour of the palaces
آنها ما را به گردشی جهت بررسی کاخ ها بردند.

13. he is currently on a lecture tour
فعلا برای انجام سخنرانی در سفر است.

14. He found the rigours of the tour too demanding.
[ترجمه ترگمان]او rigours تور را خیلی خواستار شد
[ترجمه گوگل]او سختگیرانه ترین تور را پیدا کرد

15. He has gone on a walking tour.
[ترجمه ترگمان] اون توی تور گردش رفته
[ترجمه گوگل]او در تور پیاده روی رفته است

16. My brother has just left Sydney for a tour of the world.
[ترجمه ترگمان]برادرم فقط سیدنی را برای سفر به جهان ترک کرده است
[ترجمه گوگل]برادر من سیدنی را ترک کرده است

17. We met on a coach tour in Italy.
[ترجمه ترگمان]ما در یک تور مربی در ایتالیا ملاقات کردیم
[ترجمه گوگل]ما در تورهای مربیگری در ایتالیا ملاقات کردیم

18. The orchestra is currently on tour in Germany.
[ترجمه ترگمان]این ارکستر در حال حاضر در آلمان در حال سفر است
[ترجمه گوگل]ارکستر در حال حاضر در تور آلمان است

19. I'd like a tour by taxi.
[ترجمه ترگمان]من یک تور با تاکسی دوست دارم
[ترجمه گوگل]من یک تور با تاکسی می خواهم

20. He told us that the tour was pencilled in for the following March.
[ترجمه ترگمان]او به ما گفت که این تور در ماه مارس آینده به شرکت در خواهد آمد
[ترجمه گوگل]او به ما گفت که این تور در ماه مارس برگزار شد

21. Sightseeing is best done either by tour bus or by bicycles.
[ترجمه مهرشاد] سفر کردن بهتر است با اتوبوس تور یادوچرخه انجام شود
[ترجمه ترگمان]sightseeing بهترین کار را با اتوبوس تور و یا با دوچرخه انجام می دهد
[ترجمه گوگل]گشت و گذار بهتر است با اتوبوس تور یا دوچرخه انجام شود

22. They have gone on a tour.
[ترجمه ترگمان] اونا به یه سفر رفته بودن
[ترجمه گوگل]آنها تور را ترک کرده اند

a two-year tour of duty

دوره‌ی مأموریت دو‌ساله


summer tours

گشت‌های تابستانی


a motor tour of France

گلگشت فرانسه با اتومبیل


a tour guide

کاروان سالار، راهنمای گشت، سرگشتگر


He is currently on a lecture tour.

فعلاً برای انجام سخنرانی در سفر است.


he toured Esfahan and Shiraz

او برای گردش در اصفهان و شیراز سفر کرد


اصطلاحات

on tour

درحال سفر، در سفر (به‌ویژه برای انجام امور هنری یا شغلی)، در فرویش


پیشنهاد کاربران

سفری که مدت زمانش کوتاه باشد

با توضیح با دفنیشن

سفر تاریخی و گردشگری ( به جز طبیعت گردی )

تور و گشت زدن در دور و اطراف.

تور کنسرت ( موسیقی ) برگزار کردن/گذاشتن

tour ( گردشگری و جهانگردی )
واژه مصوب: گشت 1
تعریف: هرنوع سفر برنامه‏ریزی‏شده به یک یا چند مقصد و برگشت به مبدأ


کلمات دیگر: