کلمه جو
صفحه اصلی

sue


معنی : تقاضا کردن، تعقیب کردن، تعقیب قانونی کردن، دعوی کردن
معانی دیگر : (حقوق) اقامه ی دعوی کردن، (از دست کسی) عارض شدن، (به دادگاه) شکایت کردن، به محاکمه کشاندن، به دادگاه مراجعه کردن، در خواست کردن، تمنا کردن، استدعا کردن، خواستار بودن، (قدیمی) خواستگاری کردن

انگلیسی به فارسی

(حقوق) اقامه‌ی دعوی کردن، (از دست کسی) عارض شدن، (به دادگاه) شکایت کردن، به محاکمه کشاندن، به دادگاه مراجعه کردن


در خواست کردن، تمنا کردن، استدعا کردن، خواستار بودن


شکایت کنید، تعقیب کردن، تقاضا کردن، تعقیب قانونی کردن، دعوی کردن


انگلیسی به انگلیسی

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: sues, suing, sued
• : تعریف: to start a legal claim against; prosecute in a civil court.
فعل ناگذر ( intransitive verb )
مشتقات: suer (n.)
(1) تعریف: to bring suit; start legal proceedings.

(2) تعریف: to make an earnest request; plead.
مشابه: beseech, plead

- The embattled nation sued for peace.
[ترجمه ترگمان] ملتی که تحت فشار قرار داشت خواستار صلح شد
[ترجمه گوگل] ملت جنگیدند و خواستار صلح شدند

• take court action against, institute court proceedings against; earnestly request, plead, petition, entreat; woo, court
if you sue someone, you start a legal case against them to claim money from them because they have harmed you in some way.

دیکشنری تخصصی

[حقوق] تعقیب کردن، تحت پیگرد قرار دادن

مترادف و متضاد

تقاضا کردن (فعل)
adjure, request, demand, beseech, bone, put in, solicit, sue, cry off

تعقیب کردن (فعل)
chase, pursue, tail, follow, chevy, sue, chivvy, law, follow up, hound, prosecute

تعقیب قانونی کردن (فعل)
indict, sue, law, litigate, prosecute

دعوی کردن (فعل)
quarrel, pretend, sue

bring legal charges against


Synonyms: accuse, appeal, beg, beseech, bring an action, charge, claim, claim damages, contest, demand, drag into court, enter a plea, entreat, file, file a claim, file suit, follow up, haul into court, have the law on, have up, indict, institute legal proceedings, litigate, petition, plead, prefer charges against, prosecute, pull up, put away, see in court, solicit, summon, supplicate, take out after, take to court


جملات نمونه

to sue for peace

درخواست صلح کردن


to sue for forgiveness

طلب بخشش کردن


1. sue out
از دادگاه حکم گرفتن

2. to sue for damages
برای خسارت به دادگاه شکایت کردن

3. to sue for divorce
برای طلاق به دادگاه مراجعه کردن

4. to sue for forgiveness
استدعای بخشش کردن

5. to sue for peace
درخواست صلح کردن

6. He threatened to sue the company for negligence.
[ترجمه ترگمان]او تهدید کرد که از شرکت بخاطر سهل انگاری شکایت خواهد کرد
[ترجمه گوگل]او تهدید کرد که این شرکت را به خاطر سهل انگاری شکایت کند

7. Sue shares a house with three other students.
[ترجمه ترگمان]سو با سه دانش آموز دیگر در یک خانه است
[ترجمه گوگل]سو یک خانه با سه دانش آموز دیگر دارد

8. Sue stormed out of the room in a rage.
[ترجمه ترگمان]سو خشمگین از اتاق بیرون رفت
[ترجمه گوگل]سو از اتاق بیرون زد

9. Sue and Ben have recently become parents.
[ترجمه ترگمان]سو و بن اخیرا پدر و مادر شده اند
[ترجمه گوگل]سو و بن اخیرا والدین شده اند

10. The family has instructed solicitors to sue Thomson for compensation.
[ترجمه ترگمان]خانواده به وکلا دستور داده است تا از تامسون برای جبران خسارت شکایت کنند
[ترجمه گوگل]خانواده به وکیل دادگستری دستور دادند تا تامسون را به جرم شکایت کنند

11. Sue has blonde streaks in her hair.
[ترجمه ترگمان]سو موهای بلوند در موهایش دارد
[ترجمه گوگل]سو رگه های بلوند در موهایش دارد

12. Jill and Sue are at variance over/about their lodger.
[ترجمه ترگمان]جیل و سو درباره lodger حرف می زنند
[ترجمه گوگل]جیل و سو بر وفاداری و غرورشان در برابر وطنشان قرار دارند

13. I'm replacing Sue on the team.
[ترجمه ترگمان]من دارم \"سو\" رو جایگزین تیم می کنم
[ترجمه گوگل]من سو را در تیم جای می دهم

14. Bob and Sue said they wouldn't be able to come.
[ترجمه ترگمان]باب و سو گفتند که اونا نمی تونن بیان
[ترجمه گوگل]باب و سو ادعا می کنند که قادر نخواهند بود

15. Joe is always starting arguments with Sue.
[ترجمه ترگمان]جو همیشه با سو بحث می کنه
[ترجمه گوگل]جو همیشه استدلال هایی با سو دارد

16. Sue was seen dating an old flame.
[ترجمه ترگمان]سو دیده بود که قرار گذاشتن با یه شعله قدیمی
[ترجمه گوگل]سو را دیدم دیدم یک شعله قدیمی است

17. I can sue you for slander.
[ترجمه ترگمان]من می تونم به خاطر این تهمت ازت شکایت کنم
[ترجمه گوگل]من می توانم شما را به خاطر تقصیر سوءاستفاده کنم

18. The bus was late and Sue began to get anxious.
[ترجمه ترگمان]اتوبوس دیر کرده بود و سو نگران شد
[ترجمه گوگل]اتوبوس دیر شد و سو شروع به اضطراب کرد

to sue for divorce.

برای طلاق به دادگاه مراجعه کردن.


he has sued his neighbor.

از دست همسایه‌اش عارض شده است.


to sue for damages.

برای خسارت به دادگاه شکایت کردن.


اصطلاحات

sue out

از دادگاه حکم گرفتن


پیشنهاد کاربران

شکایت کردن

1. شکایت کردن، دعوی کردن
2. sue for peace درخواست کردن برای صلح


تقاضای خسارت کردن
خسارت گرفتن

شکایت کردن از

پیگرد قانونی

پیگیری کردن ( از مجاری قانونی )
دنبال کردن ( از مبادی قانونی )
تعقیب کردن ( از مراجع قضایی )

پیگیری قضایی کردن ( فعل لازم )
If the builders don’t fulfil their side of the contract, we’ll sue.
اگر این ساختمان ساز ها راضی نکنند طرف قراردادشان را، ما پی گیری قضایی خواهیم کرد.
تحت پیگرد قضایی قرار دادن ( فعل متعدی )
The company is suing a former employee.
این شرکت تحت پیگرد قضایی قرار میدهد یک کار فرمای سابق را

sue for peace

تقاضای صلح کردن

1 ) Discussions with lawyers led him to believe that the company would not 💥sue💥 him
. . . صحبت ها موجب شد او باور کنه که شرکت علیه اون اقامه دعوی نخواهد کرد ( ازش به دادگاه شکایت نمیکنه )
2 ) Climate crimes
A US small - town mayor 💥sued💥 the oil industry. Then Exxon went after him
. . .
Serge Dedina: ‘The only conspiracy is a bunch of suits and fossil - fuel companies decided to pollute the earth and make climate change worse, and then lie about it. ’
. . .
The mayor of Imperial Beach, California, says big oil wants him to drop the lawsuit demanding the industry pay for the climate crisis
TheGuardian. com@

3 ) Trump 💥sues💥 NY attorney general, seeking to stop investigation into his company
CNN. com@

به عنوان اسم برای دختران استفاده میشود.

طرح دعوی کردن
اقامه دعوا کردن


کلمات دیگر: